داستان‌گویی سینمایی به سبک اسپیلبرگ | شرق


«کارگردانی به سبک اسپیلبرگ» [Shoot like Spielberg : the visual secrets of action, wonder, and emotional] کتابی است از کریستوفر کِنوُرتی [Christopher Kenworthy] که با ترجمه محمد ارژنگ در نشر چتر منتشر شده است. کنورتی در این کتاب به تمهیداتی پرداخته است که استیون اسپیلبرگ، کارگردان سرشناس سینمای آمریکا، به یاری آن‌ها موفق می‌شود داستانی جذاب را برای مخاطبش به تصویر کشد. کتاب کنورتی واکاوی لحظه‌های موثر و مهم فیلم‌های اسپیلبرگ به قصد مرئی‌کردن تمهیدات سینمایی ماهرانه او برای برساختن روایتی جذاب است. تمهیداتی که اسپیلبرگ، در عین پرهزینه‌بودن فیلم‌هایش، به یاری آن‌ها با کمترین هزینه روایت خود را پیش می‌برد.

کارگردانی به سبک اسپیلبرگ» [Shoot like Spielberg : the visual secrets of action, wonder, and emotional] کریستوفر کنورتی [Christopher Kenworthy]

به اعتقاد کنورتی، چنانکه در مقدمه کتاب می‌نویسد، تمهیداتی که او در این کتاب به واکاوی آن‌ها دست زده ربطی به بودجه زیاد ندارد و کارگردانان می‌توانند فارغ از این‌که چه‌قدر بودجه برای ساختن فیلم خود در اختیار دارند و بدون نگرانی از هزینه تمام‌شده برای به‌کاربردن این تمهیدات، از آن‌ها استفاده کنند، چراکه تمهیدات سینمایی اسپیلبرگ که مدنظر کنورتی هستند، هزینه چندانی به تهیه‌کننده تحمیل نمی‌کنند. کنورتی در مقدمه کتاب دراین‌باره می‌نویسد: «ممکن است شما تصور کنید چون اسپیلبرگ بودجه‌های کلان در اختیار دارد، تنها در صورتی می‌توان به نتایج مشابه او رسید که اسباب فراوانی در اختیار داشت. زیبایی این کتاب در این است که نشان می‌دهد اسپیلبرگ یکی از منضبط‌ترین و مبتکرترین فیلم‌سازانی است که می‌تواند صحنه‌هایی موثر را با ابزارهایی اندک خلق کند. او با جاگذاری دقیق بازیگر و چند حرکت ساده‌ی دوربین، صحنه‌ای را می‌سازد که گویی با ده دوربین فیلم‌برداری شده است.»

او آن‌گاه درباره تمهیدهای مرکزی و تکرارشونده در فیلم‌های اسپیلبرگ و استفاده مبتکرانه از این تمهیدها در فیلم‌های مختلف او می‌نویسد: «با وجودی که اسپیلبرگ به شکل شگفت‌انگیزی مبتکر است، از چند تمهید مرکزی برای گره زدن فیلم‌هایش به همدیگر استفاده می‌کند که همه‌شان در این کتاب شرح داده شده‌اند. وقتی من تماشای فیلم‌هایش را شروع کردم، حیرت کردم از این‌که می‌دیدم چه‌طور او تهمیداتی مشابه را با تغییری اندک برای رسیدن به نتیجه‌ای مشابه به کار برده است.» کنورتی در کتاب خود نه به تمام فیلم‌های اسپیلبرگ بلکه به هشت فیلم او پرداخته است. مهاجمان صندوق گم‌شده، ئی‌تی، پارک ژوراسیک، امپراتوری خورشید، آرواره‌ها، اگر می‌توانی مرا بگیر، فهرست شیندلر و آمیستاد فیلم‌هایی هستند که در این کتاب از منظر مورد نظر نویسنده به آن‌ها پرداخته شده است. چنانکه اشاره شد یکی از معیارهای کنورتی در انتخاب فیلم‌ها صحنه‌هایی بوده که بودجه اندکی در ساخته و پرداخته‌شدن‌شان به کار رفته است.

او می‌نویسد: «اسپیلبرگ فیلم‌های زیادی ساخته است که انتخاب‌کردن از میانشان برای این کتاب کار بسیار دشواری بود؛ اما من سعی کردم آن صحنه‌هایی را در نظر داشته باشم که می‌توانند با بودجه‌های اندک، بدون تصویرسازی رایانه‌ای، سفینه‌های فضایی، موجودات عجیب‌وغریب یا بدلکاری به دست آیند.» به اعتقاد کنورتی «با آن‌که اسپیلبرگ از گران‌ترین اسباب‌بازی‌های هالیوودی استفاده‌ی خوبی برده است، بزرگ‌ترین مهارت او توانایی‌اش در نقل داستان است.» کتاب شامل ده بخش است با عنوان‌های: تعقیب از روی یاس: مهاجمان صندوق گم‌شده، هدایت چشم: ئی‌تی، آشکارکردن اطلاعات: پارک ژوراسیک، آشکارسازی بصری: امپراتوری خورشید، گفت‌وگوی پویا: آرواره‌ها، امواج تعلیق: اگر می‌توانی مرا بگیر، صحنه‌پردازی عمیق: فهرست شیندلر، اختلاف ارتفاع نمادین: آمیستاد، داستان‌گویی سریع: آمیستاد و داستان‌گویی بصری: امپراتوری خورشید. کتاب با تصاویری از نماهایی که در هر بخش به آن‌ها پرداخته شده همراه است.

آن‌چه می‌خوانید قسمتی است از بخش سوم کتاب که در آن نمای معرفی شخصیت‌ها در فیلم پارک ژوراسیک، تحلیل شده است: «به‌طور معمول صحنه‌ای که روی کاغذ آسان به نظر می‌رسد، فیلم‌برداریش سخت‌تر است. در این صحنه، پیش‌تر در نمایی معروف، باستان‌شناسانی را دیده‌ایم که استخوان‌های یک دایناسور را از زمین بیرون می‌آورند؛ اما اسپیلبرگ می‌خواسته در آن، شخصیت‌های اصلی را نیز معرفی کند. لازم بوده است که ما بفهمیم آن‌ها زوجی هستند که مشغول عملیات اکتشاف‌اند. هم‌چنین لازم بوده است که بدانیم در این عملیات برای ارسال امواج به زیرِ زمین و تحلیل آن‌ها توسط رایانه از فن‌آوری پیشرفته‌ای استفاده می‌شود. با آن‌که این‌ها اطلاعات مهمی از داستان‌اند، چنان جذاب نیستند؛ بنابراین اسپیلبرگ باید راهی می‌یافته است تا آن‌ها را از نظر بصری جذاب، و مهم‌تر از آن، سریع کند. تمام زنجیره‌ی این نماها بیش از سی ثانیه طول نمی‌کشد. این زنجیره با ترکیبی از نماهای تا حدودی طولانیِ بدون برش و مجموعه‌ای از برش‌های سریع خوب درآمده است. ترکیب این‌ها تمام آن اطلاعاتی را که ما نیاز داریم، بیان می‌کند. این صحنه با نمای معرفی شروع می‌شود که حفاری در پس‌زمینه و مردی را در پیش‌زمینه نشان می‌دهد که دارد رو به دوربین جلو می‌آید. نماهای معرف نباید تنها نشان‌دهنده‌ی جایی باشند که صحنه می‌خواهد در آن اتفاق بیفتد. این نماها باید حال‌وهوای صحنه و تمام جزئیات مهمی را که بعدا در صحنه لازم است، به ما نمایش دهند. پس از نمای معرفی مانند این، ما انتظار داریم به شخصیت مدنظر برش زده شود؛ اما اسپیلبرگ با ایستاندن سام نیل در قاب و در نزدیک دوربین، صحنه را جذاب‌تر کرده است. سپس روی چهره‌ی او در مرکز قاب فوکوس کشیده می‌شود. با نشان‌دادن او که خودش را وارد قاب می‌کند و محوشدن هرچه در پس‌زمینه است، بلافاصله او در جایگاه شخصیت اصلی مشخص می‌شود. این حرکت بازیگر به این دلیل در این‌جا جواب می‌دهد، چون کارکردن یک باستان‌شناس روی زمین امری پذیرفتنی است؛ بنابراین اگر می‌خواهید بازیگرتان را بنشانید و سپس بایستانید، حتما باید دلیل قانع‌کننده‌ای برایش ایجاد کنید. در صورتی‌که بازیگر از پهلوی قاب وارد می‌شد هم، اثری تقریبا مشابه به وجود می‌آمد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...