چیدن و برچیدن کتابخانه به روایت مانگل | شهرآرا


سال‌ها پیش موقع آخرین اسباب کشی مان، مردی که داشت وسایل خانه را از طبقه سوم پایین می‌برد، یکهو طبقه اول ایستاد و از همکارش پرسید: مگه کتاب هم جزو وسایل خونه حساب می‌شه؟ قبلش که آمد و نگاهی انداخت به اسبابمان، سبک وسنگینی‌شان را نشانه گرفت تا برای هرکدام پولی بگیرد، نه ما حرفی زدیم، نه او چیزی گفت. اما وقتی فهمید این ده پانزده تا کارتن بزرگ داخلش کتاب است، کفری شد. نمی‌دانستم چه بگویم. کتاب‌ها جزئی از این خانه بودند، ولی آیا بخشی از وسایل خانه هم بودند؟

برچیدن کتابخانه‌ام» [Packing My Library: An Elegy and Ten Digressions] آلبرتو مانگل [Alberto Manguel]

نمی‌دانم. یعنی باید قبلش خبر می‌دادیم و هزینه جابه جایی‌اش را جداگانه حساب می‌کردیم؟ وقتی آمد پایین، گفت این کارتن‌ها از آن یخچالی که دوسه نفره پایین برده‌اند، سنگین‌تر بود. بعد پرسید: صاحب خانه معلم است؟ گفتم نه. چه توفیری می‌کرد من کی باشم و چه کاره. مسئله اینجا بود که بعد از آن، رفتارش با کارتن‌ها کاملا تغییر کرد؛ روی زمین‌ می‌کشیدشان و حتی غلت می‌خوردند.

دست آخر یکی‌شان پاره شد و عطف «ژیل بلاس» را به فنا داد و جلد «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» هم با یک لیوان چایی از دهن افتاده کم‌رنگ خیس شد و صحافی‌اش تکان اساسی خورد. بدتر این بود که نمی‌توانستم چیزی بگویم. غر می‌زدند و کارتن‌ها را می‌بردند پایین. یک جور‌هایی انگار داشتند لطف می‌کردند به این بدبخت فلک زده که آخرِ کاری ولش نمی‌کردند به امان خدا.

***

این متن را از سر حسادت می‌نویسم، چون داشتم کتاب تازه منتشرشده آلبرتو مانگلِ بزرگ [Alberto Manguel] را می‌خواندم. همه حس وحالش به کتاب‌ها یک طرف، وسعت کتابخانه‌اش برای من بیشتر به چشم آمد. مردی که ناچار شد کتابخانه ۳۵هزار جلدی‌اش را از فرانسه به مونترال کانادا ببرد و حالا داشت با کتاب «برچیدن کتابخانه‌ام» [Packing My Library: An Elegy and Ten Digressions] مرثیه‌ می‌سرود و استادانه گریزی به تاریخ، ادبیات، فلسفه و اسطوره می‌زد. او در «گریز دومِ» اثرش بعد از اینکه کتاب هایش کفن شدند و لفافه پیچ و آماده رفتن، نوشته است: «در خواب می‌شنیدم کتاب‌ها صدایم می‌زنند.»، اما او این خواب را درحالی می‌بیند که همه کتاب هایش سرجای خودشان هستند.

مانگل می‌گوید چطور با چیدن و برچیدن کتابخانه‌ها در‌هایی را به روی خود باز می‌کنیم و در‌هایی را برای همیشه می‌بندیم. برای من مسئله طور دیگری بود. اما من مطمئن بودم همه آنچه دارم را نمی‌توانم در خانه تازه‌مان جا بدهم و متأسفانه همین‌طور هم شد. حالا مدت‌هاست دو کارتن کتاب زیر کولر در حیاط، وسط باد و باران و بوران و برف برای خودشان زندگی می‌کنند و من گاه برحسب تصادف یادم می‌آید چه کتابی احتمالا آنجاست و چطور به خاطرش می‌آورم. برای او به عنوان نویسنده، جستارنویس، مترجم و رئیس سابق کتابخانه ملی آرژانتین، هر کنشی از سمت کتاب‌خوان‌ها نسبت به کتابخانه درخور اعتناست و با اهمیت.

مثلا او به این جمله منسوب به ارسطو باور دارد که: «کتاب را نه امانت بده و نه امانت بگیر.» من وسط جمع‌وجور کردن متوجه نبودنِ چندتا از کتاب‌هایم شدم، ولی هرقدر تلاش کردم، یادم نیامد کجا و به چه کسی امانت داده‌ام. از آن طرف از یک کتاب سه نسخه داشتم و یادم آمد هربار همان کتاب را به کسی امانت می‌دادم و او به فاصله چندسال برش می‌گرداند، اما من تحمل نبودنش را نداشتم و جای خالی‌اش را با یک نسخه تازه پر می‌کردم.

به احتمال زیاد این امانت رفته بخت برگشته وسط قفسه روس‌ها بوده که نتوانسته است خودی نشان بدهد و نبودنش را به من گوشزد کند، اما حالا نمی‌دانم برمی گردد و جایی در کتابخانه‌ام پیدا می‌کند یا نه؛ البته اگر جایی وجود داشته باشد. چیدن و بدچیدن کتابخانه‌های امثال ما فقط جابه‌جاشدن نیست، بلکه از ریشه زدن و حذف بخشی از کتابخانه است، آن هم نه جایی برای کتاب تازه، بلکه برای اینکه کمتر به چشم بیایند و مزاحم دیگران نباشند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...