بازگفتن خطاها اشتباه نیست! | الف


نوری بیلگه جیلان، یکی از پربسامدترین نام‌ها در سینمای آوانگارد دهه‌ی اخیر بوده است؛ فیلمسازی که از همان فیلم آغازین‌اش، «پیله» در سال 1995، نبوغ خود را به‌عنوان مؤلف نشان داد. این فیلم و نیز «قصبه»، اثر بعدی او، اگرچه رنگ و بویی مستندگونه داشتند، اما شکل خاصی از سبک روایی او را معرفی می‌کردند که به‌تدریج در ساخته‌های بعدی‌اش نمایان‌تر شد. جشنواره‌ی کن از همان ابتدا به آثار او توجه ویژه‌ای نشان می‌داد و در سال 2011، برای فیلم «روزی، روزگاری در آناتولی»، جایزه‌ی بهترین کارگردانی را به بیلگه جیلان داد. فیلمی که در اسکار همان سال نیز شایسته‌ی تقدیر شناخته شد.

همیشه همان ابرها» [Nuri Bilge Ceylan : söyleşiler] نوری بیلگه جیلان

در فیلم «خواب زمستانی» که او در سال 2014 ساخت، سبک منحصربه‌فردش تثبیت شده بود و دوباره نخل طلای کن را برای‌اش به ارمغان آورد. فیلمسازیِ او دوره‌ی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته و از این‌رو همواره در مرکز توجه کارگردانان، منتقدین و رسانه‌های حوزه‌ی سینما بوده است. او مصاحبه‌های بسیاری انجام داده که در آن‌ها به تبیین جهان معنایی فیلم‌هایش پرداخته است. کتاب «همیشه همان ابرها» [Nuri Bilge Ceylan : söyleşiler] مجموعه‌ای از همین مصاحبه‌های اوست که از پشت صحنه‌ی پرغوغای فیلم‌های نوری بیلگه جیلان پرده برمی‌دارد.

مصاحبه‌های کتاب به ترتیب زمانی و از آغاز مسیر حرفه‌ای نوری بیلگه جیلان چیده شده‌اند. به همین خاطر، فیلم «پیله» اولین موضوع گفت‌وگوی مطبوعاتی اوست. فیلمی که به داستان زندگی واقعیِ او بسیار نزدیک است و بخش عمده‌ای از فضا و عناصر داستانی آن را خانه و خانواده‌اش تشکیل داده‌اند. برای بیلگه جیلان، گذشته‌ی زندگی‌اش، حاوی قصه‌هایی دیدنی و جذاب برای روایت بوده است. گذشته‌ی دشواری که با فقر و معضلات اجتماعی گره خورده است. خانواده‌اش در قصبه‌ای زندگی می‌کردند که تبعیض‌ها و طبقه‌بندی‌های بوروکراتیک همواره مایه‌ی تلخی و آزار بوده است. بیلگه جیلان از این دوره خاطرات تراژیک بسیاری را در مصاحبه‌اش نقل می‌کند. برای او، به‌عنوان مؤلف، این تصاویر چندان پررنگ‌اند که تا سه فیلم بعدی‌اش هم همچنان به صراحت آن‌ها را بازسازی می‌کند. او در تمام طول راه کارگردانی‌اش خود را متعهد به انعکاس این گذشته در کارهایش دیده و به آن اعتراف کرده است.

یکی از تأمل‌برانگیزترین بخش‌های این مصاحبه‌ها، صراحت و بی‌پروایی بیلگه جیلان در تشریح خود است. او از تعریف کردن داستان خطاهایش هیچ ابایی ندارد. زندگی خانوادگی او برای سال‌ها با فقر و تنگناهای اجتماعی بسیار همراه بوده است. سودای زیستن در غرب او را به لندن کشانده و با وجود تحصیلات آکادمیک و علیرغم میلش، مجبور بوده به مشاغل خدماتی بپردازد. در همین زمان است که به علاقه‌ی دوره‌ی نوجوانی‌اش، یعنی عکاسی رو می‌آورد و می‌کوشد این هنر را دنبال کند. اما چیزی نمی‌گذرد که غرب با وجود تمام جاذبه‌های هنری‌اش برای او از معنا تهی می‌شود. جیلان مدتی به نپال می‌رود. اما در نهایت به ترکیه بازمی‌گردد، جایی که حس می‌کند بستر مساعدتری برای شکوفایی ایده‌های اوست. به تحصیل در رشته‌ی فیلمسازی می‌پردازد و به‌شکلی جدی‌تر سبک‌های مختلف کارگردانی را پیگیری می‌کند. او در این راه افت‌وخیزهای فراوانی را تجربه می‌کند، اما همواره در اذعان به اشتباهات حرفه‌ای و تلاش برای رساندن کار خود به سطح ایده‌آل پیشرو است.

جیلان از پیشینه‌ی عکاسی خود برای پرداخت بهتر تصویر و حتی انتخاب نحوه‌ی روایت در فیلم‌هایش بسیار بهره جسته است. او ترکیب رنگ، تعیین زاویه و نما را از همان سال‌های عکاسی به کار فیلمسازی خود آورده است. انتخاب لوکیشن هم از نظر او ملاحظاتی دارد که کاملا در گرو تجربه‌ی غنی عکاسی است. اغلب مکان‌ها و زمان‌های فیلمبرداری را طوری انتخاب می‌کند که هم با فضای قصه سازگار باشند و هم در ترکیب با سایر عناصر بصری فیلم بهترین نتایج را پیش آورند. در اغلب فیلم‌های او آسمان ابری است و سایه‌ای خاکستری بر روی همه‌چیز انداخته و حکایت از اندوهی دارد که با سطحی ثابت و همیشگی در روابط آدم‌ها جاری است. نام کتاب هم از همین ویژگی کار صحنه‌پردازی او، یعنی همان ابرهای همیشگی گرفته شده است. در برخی فیلم‌های او مثل خواب زمستانی، فضای برف‌آلود نیز حاکی از سردی و رکود در روابط انسان‌هاست. در «روزی، روزگاری در آناتولی»، غبار جاری در تمامی صحنه‌ها از ابهام موقعیتی که به تصویر کشیده شده حکایت می‌کند. جیلان برای تنظیم هر یک از این شرایط مکانی و زمانی، ماه‌ها به بررسی و برنامه‌ریزی می‌پردازد.

نوری بیلگه جیلان طی مصاحبه‌های خود در این کتاب روندی تکاملی را نشان می‌دهد. او در این راه از سینمای مستندگونه به سمت سینمای قصه‌محور حرکت می‌کند و همچنین جای بازیگران آماتور را با هنرپیشگان حرفه‌ای عوض می‌کند. انتخاب‌هایی که رفته رفته دقیق‌تر و پر وسواس‌تر می‌شوند و پلات‌هایی که هر بار پیچیده‌تر و پخته‌تر به روی کاغذ می‌آیند و رنگ و بویی کلاسیک به خود می‌گیرند. او همواره سینماگران آوانگارد بزرگی از قبیل برگمان و اوزو را الگوی خود قرار داده و ایده‌های ناب خود را با الهام از آنان به شکل کم خطاتری به اجرا درآورده و اقتباس‌هایش را به‌روزتر کرده است. شفافیت او در بیان اشتباهات و استقبالش از هرگونه نقد و نظر، همواره جیلان را در مسیر پیشرفت و در صدر فیلمسازان مؤلف این عصر قرار داده است. از این جهت، مصاحبه‌های او برای تمامی مخاطبان جدی سینما انگیزه‌بخش و راهگشاست.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...