سفید برفی [Snow White یا Schneewittchen] قصه‌ای از برادران گریم:1 یاکوب2 (1785-1863) و ویلهلم3 (1786-1859) نویسندگان آلمانی. والت دیزنی4 در فیلمی نشان داده است که تا چه اندازه می‌توان این داستان دل‌انگیز را پروراند. دخترکی «به سفیدی برف»، «به سرخی خون»، و «با موهایی به رنگ آبنوس» از دست بدرفتاری‌های زن‌پدر خود فرار می‌کند و در کلبه‌ی هفت کوتوله پناه و حمایت می‌جوید. در بیشه، هرجا که قدم می‌گذارد آواز پرندگان، زمزمه‌ی شاخ و برگ‌ها و سروصدای حیوانات چالاک و رمنده برمی‌خیزد. گویی سفیدبرفی برای فرار از شرارت آدمیان به دامان مادر مهربان طبیعت پناه برده است.

سفیدبرفی [Snow White یا Schneewittchen]  برادران گریم

هفت کوتوله‌ی افسانه‌ی آلمانی پیرکودکانی‌اند با حرکاتی شیطنت‌آمیز. والت دیزنی توانسته است شخصیت هرکدام را چنان بپروراند و با چنان ظرافت و احتیاطی آنها را ترسیم کند که خصلت اولیه‌ی آنها دگرگون نشود. برادران گریم کوشیده‌اند تا منشأ قصه‌های عامیانه را بیابند؛ به‌نظر می‌آید که قصه‌ی سفیدبرفی از یکی از اسطوره‌های قدیمی حماسه‌ی ژرمنی نشأت گرفته است. در اصل سفیدبرفی به دست زن‌پدر خود مسموم می‌شود و به خواب مرگ فرو می‌رود. کوتوله‌ها او را در تابوتی شیشه‌ای می‌گذارند و از او مراقبت می‌کنند و منتظرند که زندگی، در زی «شاهزاده‌ی دلربا»، کودک را که اکنون دوشیزه‌ی جوانی شده است به جهان دیگر ببرد. و اما در این داستان، شباهت‌هایی با افسانه‌ی قدیمی اشنافرید5 «زیباترین زن جهان» دیده می‌شود. در آنجا هم هارالدور6 قهرمان «زیباموی»، بر گور او می‌نشیند و مدت سه سال از او مراقبت می‌کند.

نازیلا خلخالی. فرهنگ آثار. سروش


1. Grimm 2. Jacob 3. Wilhelm 4. Walt Disney
5. Schnäfried 6. Haraldur

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...