پیروزی‌هایمان را سطحی ندانیم | میدان


شاید روزهای زیادی بوده است که نه‌فقط من، بلکه یک جامعه دچار احساس گیر افتادن یا خفگی در فضای کشورشان را حس کرده باشند. احساسی که در آن شهروندان به‌واسطه اتفاقات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی درگیر افسردگی بوده‌اند. وقتی به هم می‌رسیدند از اوضاع بد، شرایط نابسامان، دل‌مردگی‌ها و روزمرگی‌هایشان باهم صحبت کرده‌اند. اکثرشان جز این‌ها چیزی برای صحبت نداشته‌اند. از بی امیدی و بی‌برنامگی نسبت به فردایشان باهم گفته‌اند و بعد هم آهی از سر حسرت کشیده‌اند و به راه خود ادامه داده‌اند.

ربه‌کا سولنیت [Rebecca Solnit] خلاصه کتاب امید در تاریکی؛ تاریخ‌های ناگفته، احتمالات بی‌کران» [Hope in the dark : untold histories, wild possibilities]

آدم‌هایی که فکر می‌کنند این وضعیت همین‌طور ادامه دارد؛ وضعیت بلاتکلیفی و ناامیدی که قرار است آن‌ها را در فلاکت نگاه دارد. بله. درست است، ما و خیلی‌های دیگر بین زمین و آسمان معلق مانده‌ایم. اما می‌توانیم به تغییرات مثبت درگذشته بعد از چنین وضعیت مشابهی، قدرت مردم و تاریخمان نگاهی بیاندازیم. شاید باید به این فکر کنیم که وضعیت امروز ما به خاطر فراموشی جمعی است. فراموشی پیروزی‌هایی هرچند کوچک که سطحی شمرده شده‌اند. ربه‌کا سولنیت [Rebecca Solnit]، نویسنده، مورخ و کنش‌گر در کتاب «امید در تاریکی؛ تاریخ‌های ناگفته، احتمالات بی‌کران» [Hope in the dark : untold histories, wild possibilities] از این موارد صحبت می‌کند. از پیروزی‌های فراموش شده که سطحی شمرده‌ شده‌اند و از تأثیر آن‌ها در ادامه مسیر زندگی و یافتن روزنه‌ای برای زندگی و امید و خلاصی از احساس خفگی و گیر افتادن.

یکی از نکاتی که نویسنده در لابه‌لای نوشته‌هایش به آن اشاره می‌کند این است که فراموشی به ناامیدی منجر می‌شود. بعد او توضیح می‌دهد که وضع موجودی که اکثر مردمان از آن ناامید هستند، می‌خواهد به آدم‌ها بقبولاند که تغییرناپذیر، ناگزیر و از همه مهم‌تر رویین‌تن است و آدم‌ها مجبورند که با این وضع زندگی کنند. این وضعیت شاید برای خیلی از شما که خواننده این یادداشت هستید قابل درک باشد. وضعیتی که در ناامیدی‌ها و بی‌انگیزگی‌های جمعی بارها مطرح شده است که مگر می‌شود در چنین شرایطی تغییری ایجاد شود؟ اما ربه‌کا سولنیت در این کتاب برای این نگاه که پر از یاس و سرخوردگی است، جوابی قابل‌تأمل دارد. او می‌گوید که وقتی ندانید چیزها چقدر تغییر کرده‌اند، تغییر در حال وقوع آن‌ها یا امکان تغییر آن‌ها را هم نمی‌بینید. او می‌گوید با چنین نگاهی دچار افسردگی می‌شوید و علت آن‌هم این است که فکر می‌کنید تا ابد در فلاکت می‌مانید و چیزی نمی‌تواند یا قرار نیست تغییر کند.

نویسنده کتاب «امید در تاریکی؛ تاریخ‌های ناگفته، احتمالات بی‌کران» برای صبوری و امید به آینده مثال‌هایی هم می‌آورد. از این می‌گوید که محاکمه افرادی که «ویکتور خارا» خواننده و فعال سیاسی شیلیایی را به قتل رسانند بعد از چهل سال از آن اتفاق بود یا کسب رای زنان حدود سه‌ربع قرن طول کشید و در نهایت اینکه بعضی از داستان‌ها بیشتر از این‌ها زمان می‌برد، پس نباید برای مدت طولانی منفعلانه رفتار کرد.

ربه‌کا سولنیت در بخش‌هایی از کتابش درباره زحمات گروه‌های متعهد خارجی می‌نویسد و از تأثیر تحت‌فشار قرار دادن دولت‌ها توسط این گروه‌ها مثال‌هایی می‌آورد که منجر به پیروزی شده است. اما پیروزی‌هایی که به دست فراموشی سپرده شده است، درصورتی که برای ادامه راه و رسیدن به نقطه رهایی نباید این پیروزی‌ها، هرچند کوچک به دست فراموشی سپرده شوند و به قول نویسنده باید برای خواسته‌ها بجنگند و برنده شوید و باید این‌طور زندگی کرد که فردا شاید روز دیگری باشد. چراکه به قول نویسنده راه روبه‌جلو تقریباً هرگز یک مسیر مستقیم نیست که بتوان نگاهی به آن انداخت، بلکه یک مسیر پیچ‌درپیچ پر از شگفتی، موهبت و رنج است. به اعتقاد سولنیت «امید یک در نیست، بلکه این احساس است که شاید جایی دری وجود داشته باشد، راهی برای خروج از مشکلات لحظه‌ی کنونی حتی پیش از آن‌که آن راه را بیابیم یا دنبال کنیم.»

در نهایت نباید فراموش کنیم که در ماجرای سقوط دیوار برلین، هرچند قدرت جامعه مدنی، کنش‌های مسالمت‌آمیز، دخالت‌های بشردوستانه کشورهای متعهد و البته سازمان‌دهی‌های مردمی از سال‌های قبل انجام شده بود اما یک ماه پیش از سقوط دیوار برلین تقریباً هیچ‌کس حدس نمی‌زد که بلوک شرق قرار است ناگهان از هم بپاشد.

کتاب «امید در تاریکی؛ تاریخ‌های ناگفته، احتمالات بی‌کران» را نرگس حسن‌لی ترجمه کرده است و انتشارات مهرگان خرد آن را روانه بازار کتاب کرده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...