به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، جلسه نقد و بررسی کتاب «من خواب دیده‌ام»، نوشته فاطمه الیاسی، شنبه هفتم اسفند ماه، مقارن با شهادت حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام به صورت اینستاگرامی به میزبانی صفحه ناشر کتاب (شرکت چاپ و نشر بین‌الملل) برگزار شد. در این جلسه سعید طاووسی مسرور و ابراهیم اکبری دیزگاه به عنوان منتقد و فاطمه الیاسی حضور داشتند.

من خواب دیده‌ام فاطمه الیاسی

سعید طاووسی مسرور، استادیار «فلسفه و کلام اسلامی» و «شیعه شناسی» دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه علامه طباطبائی در این جلسه ضمن تشکر از ناشر بخاطر توجه به چنین موضوعاتی اظهار داشت: نفس نوشتن رمان درباره واقفه جای خشنودی دارد. من تا حالا ندیدم در منابر در مورد واقفه، زیدیه یا فتحیه سخن به میان آید. چه بسا در گذشته فکر می‌کردند سخن گفتن پیرامون اینان باعث القای شبهه است. اما در این روزگار که انواع و اقسام شبکه‌های معارض این دیدگاه‌ها را مطرح می‌کنند و به گوش افراد می‌رسانند، عدم طرح این مباحث توسط علما بخاطر ترس از القای شبهه معنا ندارد. خصوصاً واقفه در تاریخ تشیع بسیار اهمیت دارد. من هیچ کتاب خوبی که بطور همه‌جانبه واقفه را بررسی کرده باشد، سراغ ندارم. واقفه مرزبندی جدی‌ای با شیعه امامیه داشته و حتی قبرستان اینان از دیگر فرقه‌های شیعه جدا بوده‌است. احادیثی هم داریم که سلسله سندهای آن همه واقفی هستند و تا زمان حُمیدبن‌زیاد (متوفای 310ق) بروز و ظهور علمی داشتند. در رجال نجاشی، قریب به صد کتاب از این‌ها معرفی شده‌است. واقفیه تا اوایل قرن پنجم وجود داشتند و حتی سید رضی به اینان اشاره کرده‌است و بعدها در تاریخ نیست شده‌اند.

طاووسی با اشاره به کتاب «من خواب دیده‌ام» گفت: کتاب، از لحاظ تاریخی کتاب مقبولی است؛ مطالب خلافی که به‌وضوح به چشم بیاید، در اثر نیست و این یک حُسن بزرگ است؛ نشان از این دارد که مؤلف برای کار خودش مطالعه کرده و وقت گذاشته‌است. ویژگی مثبت دیگر این اثر، توصیف‌ها و صحنه‌پردازی‌هاست. در صفحات 121 و 122 که به ماجرای شهادت امام‌کاظم علیه‌السلام اشاره دارد، توصیف‌ها درخشان است. از نقاط برجسته اثر، استناداتی است که به عقاید و دلایل واقفه شده‌است؛ مثلاً همین مسئله که «امام را دفن نمی‌کند، مگر امام»؛ این، یکی از باورهای واقفه است و بر خلاف چیزی که بین ما مشهور شده، برخی از مشایخ شیعه این مسئله را رد کرده‌اند. واقفه با طرح این مسئله می‌خواستند نبود امام‌رضا علیه‌السلام در بغداد را توجیهی برای عقیده باطل خود بدانند. مؤلف، این‌ها را خوب منعکس کرده و البته بیش از این هم می‌توانست در این جهت قدم بردارد؛ مثلاً می‌توانست استفاده واقفه از احادیث ائمه قبل را پیرامون غیبت برجسته کند.

اما برخی نکات کتاب هم قابل نقد است: اول: انتخاب شخصیت زن در داستانی مربوط به آن دوره کار را سخت می‌کند؛ زیرا شرایط و سبک زندگی زنان در آن دوره با حالا قابل قیاس نیست و باور پذیری برخی مسائل برای زنان آن زمان مشکل است. مثلاً باور اینکه خانمی اسب سوار شود و از مدینه تا کوفه برود، سخت است. در آن زمان خانم‌ها سوار اسب نمی‌شدند و حتی این را حرام می‌دانستند. یا اینکه کسی زنی را برای ماموریتی به‌تنهایی به کوفه بفرستد، هضمش سخت است. جاسوسی زنان در آن زمان هم باورپذیری‌اش مشکل است. البته این نکات معمولاً در کلیت رمان آزاردهنده نیست. دوم: برخی عبارات بکار رفته در رمان ناشی از نگاه امروزی به تاریخ است. مثلاً جایی که حیان به پسرش می‌گوید: «دو هیچ»؛ چنین عبارتی فضای امروز را به گذشته بردن است. سوم: در صفحه 52 تعبیر «هارون زمان»، به نظرم معنادار نیست؛ بلکه تعبیر «فرعون زمان» یا «قارون زمان» معنا می‌دهد. چهارم: در کتاب بعضاً اشکالات تایپی و املایی وجود دارد که البته به ناشر مربوط می‌شود تا نویسنده. پنجم: در انتخاب اسامی شخصیت‌ها برای داستان‌های تاریخی باید دقت کرد. مثلاً «خسرو» اسم خوبی نیست؛ زیرا اسم درباری و شاهانه بوده نه اسم افراد معمولی. ششم: در صفحه 162 مثالی که برای انحراف زده شده، شمر است و گفته شده او در رکاب حضرت علی علیه‌السلام می‌جنگیده، ولی سر پسر ایشان را بریده‌است. این مطلب اعتبار چندانی ندارد. من منبعی پیدا نکردم در مورد حضور شمر در جنگ صفین.

هفتم: در صفحه 164 آمده‌است: «مولای ما صادق فرموده هفتمین نفر از ما، یعنی هفت نسل پس از خود آن حضرت قائم است، نه هفتمین نفر از آغاز امامت.»؛ در توجیه حدیث باید بیان می‌شد: هفتمین نسل با خود امام؛ یعنی با احتساب خود امام صادق، هفتمین نسل می‌شود امام دوازدهم.

هشتم: یکی از شخصیت‌های اصلی داستان، نامش حیان است. یکی از مؤسسان واقفه هم اسمش حیان سراج بوده‌ که طبق نقل رجال کشی جزء نخستین کسانی بوده که شایع کردند امام کاظم نمرده و قائم است؛ البته در آخر توبه می‌کند و اعتراف می‌کند که برق پول او را گول زده‌است. من از ابتدا تا انتها فکر می‌کردم حیانِ داستان همان حیان فرقه واقفه است! اگر کسی اطلاعی نداشته باشد، ذهنش به هم نمی‌ریزد، ولی اگر کسی مثل من این مطلب را بداند که یکی از سران واقفه حیان نام داشته، سوال می‌کند چرا اسم شخصیت خیالی داستان هم حیان است. اگر مؤلف اسم هر دو نفر را ذکر می‌کرد، اشکال برطرف می‌شد و مخاطبِ آشنا به تاریخِ واقفیه سردرگم نمی‌شد.

طاووسی در پاسخ به این سوال که آیا رمان و داستان تاریخی، اعتبار مطالب تاریخی را از بین می‌برد یا خیر، گفت: درست است که در فضای دانش تاریخ، بحث اعتبار و اتقان مطرح می‌شود و هنر و ادبیات اقتضائات دیگری دارد، اما رمان و ادبیات اتفاقاً باعث ترویج تاریخ و گستردگی مخاطب آن می‌شود. اگر مرزهای تاریخ و خیال روشن باشد و مطالب به‌گونه‌ای نباشد که عنوان «تحریف» بر آن صدق کند، خصوصاٌ اگر از شخصیت‌های خیالی استفاده شود و نویسنده سطرهای سفیدی را که مورخین ننوشتند با خیال خود پر کند، داستان و رمان به تاریخ لطمه‌ای نمی‌زند.

مدرس و پژوهشگر تاریخ اسلام و تشیع از اینکه رمان «من خواب دیده‌ام» در انتهایش فهرست منابع ندارد، استقبال کرد و گفت: رمان، تاریخ نیست که در انتهایش منابع ذکر شود. ضمناً اگر کسی با منابع تاریخی و فضای آن دوره آشنا باشد، خوب متوجه می‌شود که داستان‌نویس مطالعه داشته یا خیر.

وی در پایان سخنانش به فاطمه الیاسی پیشنهاد کرد رمانی پیرامون فتحیه و شخصیت حسن‌بن‌علی‌بن‌فضال به رشته تحریر درآورد.

نشست نقد و بررسی من خواب دیده‌ام

در ادامه این نشست ابراهیم اکبری دیزگاه، نویسنده، شاعر و پژوهشگر ادبی به ایراد سخن پرداخت: کتاب، کتابی روان و سرراست است و از معدود کتاب‌هایی است که با نگاه آسیب‌شناسانه و در فضای درون‌دینی یا درون‌شیعی به مسئله شیعه می‌پردازد و بیان می‌کند که فساد می‌تواند حتی در یک نهاد مقدس شکل بگیرد؛ و فساد مالی و فساد جنسی زمینه‌ساز انحراف عقیدتی عده‌ای از شیعیان گردد. در تاریخ تشیع خیلی از فرقه‌هایی که شکل گرفته، در کنار بیوت افراد صاحب‌نام شکل گرفته و افراد با سوء استفاده از نهاد امامت، تفرقه ایجاد کردند و یکی از بارزترین این فرقه‌ها، واقفیه است.

وی ادامه داد: داستانی که خانم الیاسی پیرامون این فرقه خلق کرده، دو راوی دارد: یکی نسیبه که اغواگری و جاسوسی می‌کند و یکی دانای کل به نام حیان. نسیبه مثل صحیح لکاته است. نکته جالب توجه برای من این بود که یک فرد مذهبی (مولف کتاب) و ناشر مذهبی جریان امامت را با این رهیافت از طریق یک زن اغواگر روایت کند. البته نویسنده می‌توانست با پرداخت به چهره و رفتار نسیبه به شخصیت او تشخص بیشتری هم بدهد. راوی دیگر داستان حیان است؛ یک انسان پاک‌باخته که جلوی انحراف می‌ایستد و عَلَم شیعه حقیقی را در مقابل شیعه واقفی نگه می‌دارد؛ بر خلاف استادش زیاد بن مروان که آلوده به فساد مالی می‌شود. اما اصلی‌ترین مسئله این رمان، به نظر من مسئله فساد است. پرداختن به این مقوله در زمانه ما بسیار بسیار قابل تامل است و این کتاب از این رهگذر می‌تواند در این دوره نکته‌آموز باشد.

مؤلف کتاب «برکت» در بخش دیگری از سخنانش گفت: نقد، به معنی جدا کردن سره از ناسره، به نظر من مربوط به قبل از انتشار است و در آن زمان باید به نویسنده گفته شود. اما نقد به معنای مدرن، یعنی تحقیق و تدقیق و توجیه یک اثر ادبی بر اساس یک نظر یا نظریات، بعد از انتشار هم مانعی ندارد. از باب نقد ادبی کتاب (با معنایی که ذکر شد)، می‌توان به زبان کتاب اشاره کرد. زبان کتاب، نرم و روان و پیش‌برنده است. بجز چند غلط ویرایشی در کتاب که مربوط به ویراستار است، زبان داستان، تمیز و گزارشی بود و خواننده را به‌راحتی به خودش می‌کشد و جلو می‌برد. مسئله بعدی این است که رمان اساساً به اکنونِ ما می‌پردازد، هرچند از گذشته و تاریخ نور بگیرد. رمان خانم الیاسی هم به‌گونه‌ای است که خواننده امروزی با خواندن رمان، گویی آینه‌ای جلوی خود می‌گیرد و با خود می‌گوید نکند من هم امروز یکی از آدم‌های داستان باشم؟ نکند من هم مثل زیاد بن مروان با آن سابقه درخشان باشم که روزی منحرف می‌شود؟

فاطمه الیاسی، مؤلف کتاب، هم ضمن قبول برخی نکاتی که مطرح شد، در سخنان کوتاهی به برخی نقدها پاسخ گفت: قبول دارم که در قدیم خانم‌ها محدودیت‌هایی داشتند، اما در تمام ادوار کسانی هم بوده‌اند که سنت‌شکنی کرده و به اصول نانوشته عرف پایبند نبودند و البته تبعات آن را هم می‌پذیرفتند. قبول دارم که در جامعه آن روز اسب‌سواری برای خانم‌ها مورد تحریم بوده و عملی قبیح شمرده می‌شده، اما نسیبه این سنت را شکسته بود و آن را قبول نمی‌کرد. روایتی هم هست که در یکی از غزوات پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله یک خانم اسب‌سوار می‌آید و می‌خواهد به ایشان کمک کند که پیامبر به او می‌فرمایند لازم نیست و شما به خانه برگردید. این روایت، فارغ از درستی یا نادرستی آن، این را می‌رساند که در آن زمان افرادی بودند که سنت‌شکنی می‌کردند.

الیاسی در پاسخ به دیزگاه هم اظهار کرد: ترجیح من خلق شخصیتی بود که تضادهایی دارد. نمی‌خواستم شخصیتی خلق کنم که سیاهی مطلق باشد. در جایی هم اشاره کردم که نسیبه در کنار خصوصیات اخلاقی منفی، خصوصیات اخلاقی مثبتی هم داشت. بارزترین ویژگی مثبت او، مادر بودن است.

الیاسی که با نوشتن «تونل سوم» برنده جایزه شهید اندرزگو هم شده، با اشاره به عدم درج منابع در پایان کتاب «من خواب دیده‌ام» گفت: برخی منتقدین عقیده داشتند که باید منابع در پایان کتاب می‌آمد، ولی من از منابع برداشت آزاد داشتم و از آن‌ها نقل قول مستقیم یا غیر مستقیم نکرده بودم. لذا ترجیح دادم آن‌ها را در رمان نیاورم.

او در پایان، وجه تسمیه «حیان» را تشریح کرد: «حی» و «حیان» هم‌ریشه هستند و من می‌خواستم زنده‌دلی را در وجود این شخص به نمایش بگذارم. حیان دلش زنده بود که توانست خودش را از منجلابی که استادش در آن غرق شد، بیرون بکشد و الا غالباً شاگرد از استادش تبعیت می‌کند.

«من خواب دیده‌‎ام»، نوشته فاطمه الیاسی در 314 صفحه، با شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 61500 تومان توسط شرکت چاپ و نشر بین‌الملل روانه بازار شده‌است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...