خاطرات تاریخ خاصی ندارد و سبک و سیاق نوشته می‌تواند اثر هر سلطنه یا مقرب درباری در هر زمانی باشد. و طنز بودنش باعث می‌شود که واقعی تلقی نشود... در این دولت هم هر که هوش و وقاحت باهم دارد به مقامات بالا خواهد رسید. البته هوش چندان محل اعتنا نیست، عمده وقاحت است که ماشاءالله ما رجال دولت کم نداریم... حکیم فرنگی چه سگ باشد که بواسیر ما را معاینه نماید؟ ...بی‌شعور، نکند جاسوس فرنگی هستی می‌خواهی این‌طور اسرار مملکت را به دست دشمن ترقی ایران برسانی


طنز کاونده به زبان پرتکلف قاجار | اعتماد


سال 1368 وقتی هنوز کتاب طنز حکم کیمیا را داشت و دایره انتشارش محدود بود، کتابی چاپ شد با عنوان «خاطرات ...السلطنه» به کوشش نویسنده‌ای به نام فرخ سرآمد که چندان برای اهالی ادبیات شناخته ‌شده نبود. فرخ سرآمد هیچ‌گاه در مجامع و محافل ادبی ظاهر نشد، در نشریات ننوشت و آشنایی اهل ادب با او محدود شد به این کتاب و کتاب دیگری که به سبک و سیاق «چنین کنند بزرگان» نجف دریابندری نوشته بود و چند عنوان کتاب دیگر که بعدها از او انتشار یافت.

روزنامه خاطرات فلان السلطنه

اما سخن ما بر سر «خاطرات... السلطنه» و اهمیت آن است. کتابی که علی‌رغم گمنامی نویسنده آن الهام‌بخش ساختن سریال موفق «قهوه تلخ» بوده، یک هنرمند معروف در فضای مجازی بازخوانی‌اش کرده، ازسوی صاحب‌نظران عرصه طنز مورد استقبال قرار گرفته و دست ‌آخر ویراست جدید آن (که در انتها با نمایشنامه‌ای هم همراه است) از‌ سوی نشر کارنامه در سال گذشته با عنوان «روزنامه خاطرات فلان السلطنه» منتشرشده و ظرف یک سال به چاپ دوم هم رسیده است.

کتاب همان‌گونه که از عنوانش پیداست قالب خاطره‌نویسی دارد، با ادبیات قاجاری نوشته‌شده و عنوان و مضامین مطالبش مخاطب را به یاد «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه»، از رجال دربار ناصرالدین‌شاه می‌اندازد. البته روی جلد کتاب، نام فرخ سرآمد به عنوان «کوشنده» آن آمده و براساس توضیح مقدماتی کتاب، او فقط استخراج خاطرات را برعهده داشته؛ خاطراتی که به نقل از توضیحِ همان ابتدای کتاب: «تاریخ خاصی ندارد و سبک و سیاق نوشته می‌تواند اثر هر سلطنه یا مقرب درباری در هر زمانی باشد و همچنین طنز بودنش باعث می‌شود که واقعی تلقی نشود!» بنابراین ما هم استخراج این اثر طنزآمیز مجهول‌التاریخ و مجهول‌النویسنده را به فال نیک می‌گیریم و ضمن ارج گذاشتن بر زحمات فرخ سرآمد به خاطر استخراج این اثر خواندنی از موزه تاریخ بشری! بحث را هرمنوتیزه می‌کنیم و سراغ متن می‌رویم! متنی که در آن برخی شخصیت‌های آشنای دوره قاجار (ملیجک، ببری خان، کریم شیره‌ای، سفرای روس و انگلیس و...) را گردهم آورده، آنها را کنار شخصیت‌هایی که عنوان هجوآمیزشان نشان از نقش آنها در دربار دارد (دستمال حضور، شقی خلوت، نسقچی باشی و...) قرار داده و در قالب خاطره‌نویسی روزانه به روایت برخورد میان آنها و مقام همایونی و سایر شخصیت‌های اثر پرداخته است.

«خاطرات فلان‌السلطنه» مخاطب را در تعلیق میان طنز و واقعیت قرار می‌دهد، چراکه از لحاظ برخورداری از ارزش طنز، دست‌کمی از بسیاری از فرازهای خاطرات اعتمادالسلطنه ندارد و متاسفانه همان‌قدر هم واقعی می‌نماید! اگر اعتمادالسلطنه در روزنوشت‌های خود، تصویری نزدیک از چند و چون روابط و ماجراهای دربار و عمال حکومت به دست می‌دهد تا نشان بدهد که چگونه مملکت‌داری می‌تواند در سایه بازی و بده بستان میان عوامل و نزدیکان دربار و حکومت خودکامه شکل ‌گیرد، فلان‌السلطنه هم از رهگذر ذکر خاطرات روزانه خود به‌ نقد مناسبات قدرت در جامعه استبدادزده می‌پردازد تا با طنزی تلخ و هجوآمیز عمق فساد و ناراستی را در نظام‌های بسته به تصویر بکشد و به آن بعدی فرازمانی و فرامکانی بدهد.

او که معمولا خاطرات روزانه‌اش را با «الحمدالله زنده هستم» به پایان می‌برد، در جای‌جای کتاب از بی‌مایگی و جهل آمیخته با ناراستی عمال حکومت گلایه می‌کند: «در این دولت هم هر که هوش و وقاحت باهم دارد به مقامات بالا خواهد رسید. البته هوش چندان محل اعتنا نیست، عمده وقاحت است که ماشاءالله ما رجال دولت کم نداریم.» (ص 186) همچنین با ارجاع به کشتن معاندان به وسیله قهوه تلخ در جایی می‌نویسد: «خدا کند که مقام همایونی مرا صاحب جربزه و لیاقت نداند و اما هیچ معلوم نیست که به ‌واسطه عمالش مرا قهوه گیر سازد» این است که در انتها، خاطراتش با ذکر کسالت ناشی از خوردن قهوه در دربار ناتمام می‌ماند! البته کتاب با این خاطرات ناتمام به پایان نمی‌رسد بلکه نمایشنامه «خان دماوند» ضمیمه‌اش می‌شود که گویا بنا بوده کریم شیره‌ای و گروهش آن را در دربار اجرا کنند ولی شقی خلوت مانع شده است. نمایشنامه پایان روشنی دارد و نویدبخش افول ستاره بخت ظلم و ظالم است.

نگاه نویسنده «روزنامه خاطرات فلان‌السلطنه» عمیق است، از این‌رو طنزش کاونده است، به لودگی نمی‌گراید و رنگی انتقادی دارد. البته در این میان گاهی به علت شدت عصبانیت از عمق فساد و تباهی، قرار از کف می‌دهد که این امر طنز اثر را کمرنگ می‌سازد. گاهی نیز شرح تفصیلی برخی صحنه‌هایی که مایه‌هایی از گروتسک دارند یا اشمئزاز مخاطب را برمی‌انگیزند (عق زدن و...) ذهن مخاطب را (که انتظار دارد در سایه خواندن اثر طنز، لختی روحش بیاساید و آرام شود) آزار می‌دهد.

از‌جمله نقاط قوت اثر استفاده استادانه آن از عناصر زبانی پرتکلف دوران قاجار است؛ امری که در برخی آثار مشابه، امتزاج زبان و ادبیات امروزی با زبان و ادبیات گذشتگان باعث یک‌دست نبودن زبان اثر شده است. همچنین جدا از طنز کلامی، در بخش‌های مختلف اثر می‌توان طنز موقعیت را نیز دید. شرح معالجه بواسیر مبارک! شاه از آن جمله است که آغاز آن چنین است:

صبح که به حضور رسیدم دیدم قبله عالم با سینه روی تخت خوابیده شنل سلام را پشت انداخته‌اند. عرض ادب نموده تعظیم کردم. صورت مبارک را از بالش برداشته نگاه به چاکر نمودند. دیدم خورشید روی مبارک دچار کسوف کلی گردیده طوری گرفته و گریان هستند که مافوق ندارد. من العجایب اینکه ببری خان هم ملتفت حال ذات همایونی گردیده غذایش را که کباب دل گنجشک و زبان بریان ‌کرده بلدرچین باشد دست نزده. شاه فرمودند فلانی، می‌بینی این درد بی‌پیر چطور سر به جان ما گذاشته طاقت را طاق نموده؟ عرض کردم جان ناقابل نوکرتان فدا بشود، چه افتاده؟ معلوم شد همان بواسیر کهنه شاه است که هرچند گاه قوت کرده سر به جان ایشان می‌گذارد... آن‌طور که می‌فرمایند باد نفس اگر به موضع ناسور برسد مرگ را به معاینه ملاحظه می‌فرمایند. عرض کردم اگر امر بفرمایند حکما را خبر نموده حاضر کنم تا مشغول به شور گردیده بلکه درد را خفیف نمایند. اعلی‌حضرت باکمال بی‌حالی به‌طور ناله مانند چند فحش رکیک داده فرمودند حکما بعد هم خیال داری سرباز کوچه فرستاده نقاره بزنی که رعیت را به تماشای مقعد همایون ما بیاوری. عرض کردم قربانت گردم، الهی بواسیر مبارک بخورد به فرق سر چاکر، حکیم محرم است؛ آخر، چاره چیست؟ ثانیا فحش داده غیظ نموده فرمود حکیم فرنگی چه سگ باشد که بواسیر ما را معاینه نماید؟ بعد هم حکماً می‌رود ولایتش روزنامه را خبر کرده تفصیل بلکه تعداد و اندازه غده‌های ما را می‌گوید بنویسند. بی‌شعور، نکند جاسوس فرنگی هستی می‌خواهی این‌طور اسرار مملکت را به دست دشمن ترقی ایران برسانی. (صص 176-177)

روزنامه خاطرات فلان السلطنه

یکی دیگر از مصادیق طنز موقعیت در این اثر، شرح افتادن ببری خان، گربه اعلی‌حضرت در حوض است که چگونه خاطر مبارک را مکدر می‌کند و سبب غل و زنجیر چند فراش و عمله خلوت و رفتن سپهسالار تا پای مرگ می‌شود. چندان‌که دست‌ آخر نویسنده گلایه می‌کند که: گربه هم نشدیم! (صص 166-169)

در مجموع «روزنامه خاطرات فلان‌السلطنه» ازجمله نقیضه‌سازی‌های موفق سفرنامه‌ها و ادبیات قاجاری در چند دهه اخیر است. تصویرسازی هنرمندانه کتاب که اثر مهدی کریم‌زاده است به یاری ارزش ادبی آن آمده و کتابی خوش‌ساخت را فراهم آورده، اگرچه چاپ نفیس آن، بر قیمت این اثر باارزش افزوده است!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...