نماینده‌ی دو طیف متفاوت از مردم ترکیه در آستانه‌ی قرن بیستم‌اند... بر فراز قلعه‌ای ایستاده که بر تمامی آن‌چه در طی قرن‌ها به مردم سرزمین‌اش گذشته اشراف دارد... افسری عالی‌رتبه است که همه‌ی زندگی خود را به عشقی پرشور باخته، اما توان رویارویی با معشوق را ندارد... زخمی و در حالتی نیمه‌جان به جبهه‌های جنگ فرستاده می‌شود... در جایی که پیکره‌ی روح از زخم‌های عمیق عاطفی پر شده است، جنگ، گزینه‌ای است بسی بهتر از زیستن در تلخیِ حسرت و وحشتِ تنهایی


استخوان در زخم | الف


احمد آلتان [Ahmet Altan]، متولد 1950 در آنکارا، نویسنده‌ای است که در پس تحولات تاریخی به نوعی واکاوی فلسفی و روانشناختی در انسان‌ها دست می‌زند و در این رهگذر پوست را پس می‌زند و زخم زیرین آن را آشکار می‌کند؛ زخمی که گاه تا اعماق استخوان ریشه دارد. در خلال همین کندوکاوهاست که او بارها به عنوان نویسنده‌ای ضدناسیونالیسم ترکی، مورد انتقادهای تند و تیز حاکمیت قرار گرفته است. انتشار مقاله‌ی سراسر هم‌دردی و حمایت‌اش از ارامنه و اشاره‌اش به واقعه‌ی نسل‌کشی، او را در معرض محکومیت قضایی به اتهام خیانت به هویت ترکی قرار داد. او همواره نشان داده که به رنج‌های انسانی از هر طبقه و نژاد و ملیتی که باشند حساس است و در کانون توجه داستان‌هایش قرار می‌دهد. در جنجالی‌ترین رمانش، «مانند زخم شمشیر» او به عمق ترکیه‌ی عثمانی اواخر قرن نوزده نفوذ کرده و از بیماری‌های پیدا و پنهان آن دوره می‌گوید. آلتان در رمان «مردن آسان‌تر از دوست‌داشتن است» [Ölmek kolaydir sevmekten] در امتداد راهی قدم برمی‌دارد که پیش از این در «مانند زخم شمشیر» گشوده است.

مردن آسان‌تر از دوست داشتن است» [Ölmek kolaydir sevmekten] نوشته احمد آلتان [Ahmet Altan]

رمان در آغاز فضای تیره‌وتار پس از جنگ را تداعی می‌کند. جنگی که فقدان‌ها و زخم‌های بسیار بر جا گذاشته و گویی تنها بازماندگان حقیقی، همان جان‌باختگان آن هستند. عثمان که روایت‌گر ماجراهای کتاب است، در کوشکی مهجور و قدیمی به مرور خاطرات مردگانی که جنگ را از سر گذرانده‌اند می‌پردازد. برخی از آن‌ها ملموس و عینی‌اند و برخی دیگر را عثمان از خلال مکاشفه‌ای که خلوت و پرواز ذهن برای‌اش فراهم کرده، به دست می‌آورد. ارتباط او با دنیای بیرون و با ترکیه‌ی مدرن تقریباً قطع شده است و تنها رشته‌ی ارتباط او با جهان پیرامون، خانواده و آشنایانی است که برای او خوراک و پوشاک می‌آورند. همه‌ی زندگی او معطوف به کشف و شهود درباره‌ی آدم‌هایی است که یک قرن پیش در این مکان زیسته‌اند و یادگارهای بی‌شمار از خود به جا گذاشته‌اند. او بر فراز قلعه‌ای ایستاده که بر تمامی آن‌چه در طی قرن‌ها به مردم سرزمین‌اش گذشته اشراف دارد. وقایع را رصد می‌کند و زخم‌ها را زیر ذره‌بین می‌گیرد و قصه‌های نهفته را از دل آن‌ها را بیرون می‌کشد و روایت می‌کند. در واقع هویت عثمان به نوعی با همین مرور تاریخی است که معنا می‌شود.

عثمان داستان را از منظر دو شخصیت اصلی روایت می‌کند که هر یک به شکلی در وقایع جنگ عثمانی و بلغارستان در اوایل قرن بیستم درگیرند. شخصیت اول، راغب‌بیک، افسری عالی‌رتبه است که همه‌ی زندگی خود را به عشقی پرشور باخته، اما توان رویارویی با معشوق را ندارد. دل‌آرا، محبوبی که برای او همیشه در پرده باقی می‌ماند، بر همه‌ی ابعاد زندگی او سایه افکنده و فلسفه‌ی زیستی او با این معشوق گره خورده است. اگر نقصان را در بخشی از زندگی تجربه می‌کند، تنها و تنها با بودونبود دل‌آرا می‌تواند آن را برای خود تحلیل کند. راغب‌بیک، به شوق دل‌آرا همه‌ی زندگی گذشته‌اش را فدا کرده، اما اضطراب حضور در کنار دل‌آرا، او را از وصال معشوق بازداشته است. او نامه‌های محبوب‌اش را همواره با خود تا دل جبهه‌های پرآتش جنگ حمل می‌کند، اما از خواندن‌شان هراس دارد. آن‌ها نامه‌هایی سربه‌مهر باقی می‌مانند تا این عاشق دل‌سوخته، همه‌ی عمر خود را تنها وقف به‌همراه داشتن آن‌ها کند. راغب‌بیک نمونه‌ی انسان پاک‌باخته‌ای است که راه به جایی ندارد و جبهه تنها پناه و مأمن او از وحشت و تاریکی دنیایی است که او را مضطرب و دلزده به حال خود رها کرده است.

نظام، شخصیت دوم این رمان است. مردی از طبقه‌ی نسبتاً مرفه که مدام میان استانبول و پاریس در رفت‌وآمد است و در اواسط جوانی، هویت خویش را جست‌وجو می‌کند. او در اولین صحنه‌ای که پا به داستان می‌گذارد، ترکیه را ناتوان از جنگ و بیماری وبا می‌بیند. پدر که نیمه‌ی دیگر اوست، به نوعی راهنمای‌اش در مسیر یافتن هویت می‌شود و در همان بدو ورود به استانبول، از جنگ و وضعیت رقت‌بار حاکم بر مملکت می‌گوید. او قصه‌ی سربازانی را روایت می‌کند که علی‌رغم ابتلا به وبا و در حالتی نیمه‌جان به جبهه‌های جنگ فرستاده می‌شوند و از غروری که پاشاها و سلاطین عثمانی، همچنان و حتی در این حالت فروپاشی حکومت‌شان، از آن دم می‌زنند و ملت را به تفاخر در برابر ملل دیگر اروپایی و آسیایی فرا می‌خوانند. هنوز از نظر آنان استانبول ام‌القرای تمدن اسلامی و در عین حال مهد فرهنگ نوینی است که قومیت ترک به بخش بزرگی از مسلمانان دنیا بخشیده است. نظام ابتدا تناقضی با این دیدگاه در افکار خود نمی‌یابد، اما هرچه می‌گذرد و فجایع جنگ بیشتر عیان می‌شود، او باورش را به این ارزش‌های پوشالی و حتی به هویتی که پدر به او بخشیده، بیشتر و بیشتر از دست می‌دهد.

دو شخصیت کلیدی داستان، نماینده‌ی دو طیف متفاوت از مردم ترکیه در آستانه‌ی قرن بیستم‌اند. یکی تباه‌شده با فقر و حسرت و فقدان و دیگری دلزده و مشمئز از اشرافیتی پوچ و نقطه‌ای هم که این دو خط متنافر را به هم می‌رساند، جنگ است. جنگی که گرچه همه‌چیزشان را گرفته، اما کورسوی امیدی برای بازیافتن عزت نفس ازدست‌رفته هم در دل خود دارد و در سایه‌ی پیروزی در آن می‌توان بر تمامی ناامیدی‌ها چیره شد و شکست‌ها را به فراموشی سپرد. جایی است که می‌توان خشم را با شجاعت درآمیخت و با جنگیدن یک‌نفس و بی‌وقفه، اشتیاق پیروزی و ساختن زندگی تازه را جایگزین‌اش کرد. در جایی که پیکره‌ی روح از زخم‌های عمیق عاطفی پر شده است، جنگ، گزینه‌ای است بسی بهتر از زیستن در تلخیِ حسرت و وحشتِ تنهایی: «به تنهایی عادت داشت، حتی در بین جمعیت تنها زندگی می‌کرد، به تنهایی تصمیم می‌گرفت و خودش را در یک قلعه مستتر از همه پنهان می‌کرد اما او هم مثل اغلب انسان‌های تنها دلش می‌خواست خانه، کوچه‌ها و شهر و انسان‌ها را که به دور تنهایی‌اش حلقه زده و جزئی از تنهایی‌اش شده بودند در اطرافش ببیند. آنها از تنهایی‌اش نمی‌کاستند اما تنهایی‌اش را به‌نحو مطمئن‌تری در درون زندگی‌اش جای می‌دادند؛ اکنون که او را از مکان مألوفش جدا کرده بودند گویی تنهایی‌اش را هم از دست داده بود، و در عین حال، خودش را گم‌شده‌ و ناقص و ناتوان احساس می‌کرد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...