ترکه‌هایی بر تن ظلم | جام جم


«ترکه‌های درخت آلبالو» خاص آدم‌هایی است که شاخه‌ به شاخه زیاد می‌پرند. این نوشته‌ مرحوم اکبر خلیلی نمونه‌ای کهنه از یکی بخر چند تا ببر خودمان است. یک رمان تاریخی می‌خرید ولی توی کیسه‌تان همزمان چند کتاب خواهید داشت. یک قصه عاشقانه؛ یک قصه‌ امنیتی ــ سیاسی؛ یک قصه‌ جنگی؛ ویک قصه‌ اجتماعی؛ همه را همزمان ودریک کتاب.



مرحوم اکبر خلیلی به هرکدام چنگی زده و ترکه‌های درخت آلبالو راسرپا کرده است.البته کتابش درهم نیست وهرکدام از این قصه‌ها جای خودش خوش نشسته و توی ذوق‌تان نمی‌زند.بین شاخه‌ درخت‌ها فقط شاخه‌های انار و آلبالو یا میوه‌های این‌طوری را ترکه می‌گویند. بس که شق و رق‌ هستن و مناسب فلک‌کردن. نام کتاب اشاره‌ به باغ آلبالویی است در نزدیکی حرم شاه‌عبدالعظیم حسنی یا همان شابدوالعظیم و سیدالکریم خودمان. باغی آن‌قدر گنده که چند خانواده را در خودش جا دهد. یک طرف شخصیت اصلی که حمید باشد و خانواده‌اش با بی‌بی و آن‌طرف هم عموسرهنگ از کار بیکارشده ومجرد ماجرا....باغی با یک‌عالمه درخت آلبالو با شاخه‌های دراز که هر لحظه ممکن است تبدیل به ترکه شوند. ترکه‌هایی که آقابالاسر خانه که پدر حمید هم هست لحظه‌ای برای استفاده از آنها تردید نمی‌کند. نترسید. هرچند فلک شدن یا نشدن حمید تکه‌ اول رمان است ولی ماجرا همان ۵۰ ــ ۴۰ صفحه‌ اول تمام می‌شود و تا آخر هم قرار نیست کسی فلک ‌شود.

اکبر خلیلی، صغری کبرای خودش برای شروع قصه را لابه‌لای همین فلک شدن یا نشدن حمید می‌چیند؛ با روایتی غیرخطی و پرش‌هایی به گذشته و آینده...قصه ادامه پیدا می‌کند و حمید سر علاقه به همان عموجان سرهنگش نظامی می‌شود. یک نظامی ارتش پهلوی در دهه‌ ۴۰.حمید لباس اتوکشیده و شق و رق دانشکده افسری را می‌پوشد و پله‌های مختلف را دو تا یکی بالا می‌رود تا این‌که مثل عموجانش او هم سرهنگ ‌شود. منتها این وسط کلی اتفاق و قصه رخ می‌دهد که نویسنده آنها را به شخصیت اصلی گره می‌زند. این می‌شود که کلی قصه آویزان حمید است. قصه‌هایی متعادل و معقول که هرکدام به‌تنهایی می‌توانست یک کتاب دیگر باشد. از شیوع وبا درشهر ومرگ عزیزان و عاشقی گرفته تا انقلاب و جنگ و جنون کومله و دموکرات در کردستانات.درهمه‌ این قصه‌ها حرف اول و آخر را حمید می‌زند.

​​​​​​​حرفی که همیشه یکسان است:«قد علم کردن مقابل ظالم و صرف کردن صیغه‌های مختلف توانستن». چیزی که امروزه بیشتر از هرچیزی نیازمند آن هستیم. امروزی که کل دنیا مقابل ظالم ایستاده‌اند. چه این ایستادن مقابل توحش کومله و دموکرات باشد، چه‌رژیمی منحوس. ترکه‌های درخت آلبالو رمانی از جنس همین ایستادن‌هاست. ترکه‌هایی بر تن ظلم. خلیلی در کتابش حرف فلسفی نمی‌زند و دیالوگ‌های چندمتری هم ندارد. احساس است که در متن کتاب شریان دارد و با دل‌تان مدام بازی می‌کند. گاهی آستانه‌ غم‌تان را به تهش می‌رساند و اشک‌تان را روی زمین می‌ریزد و ممکن است چند خط بعد چنان باعث قهقهه‌تان شود که اطرافیان هم به عقل‌تان شک کنند.

راوی لحن گیرایی دارد و از همان اول شما را با خودش همراه می‌کند و مدام با پرش‌های زمانی به این همراهی دامن می‌زند تا در روایت‌های گوناگون خودتان را حاضر ببینید. ترکه‌های درخت آلبالو سه روایت اصلی هم دارد؛ روایت‌هایی کمتر پرداخته‌شده و ناب برای نسل جدید: حکومت نظامی و پیروزی انقلاب؛ غائله‌های کردستانات؛ و جان گرفتن دوباره‌ ارتش. خلقت کردها با تفنگ و رقص و کوه گره خورده است. مردمی غیورکه برای این انقلاب ۸۰هزارشهید داده‌اند. این وسط ولی همیشه معمایی مگو باقی مانده؛ رابطه‌ خلق کرد با کومله و دموکرات. رابطه‌ای که هر چند سال دوباره سر باز می‌کند. میان کومله و دموکرات و خلق کرد، روایتی نیاز است که نسل جدید آشنایی زیادی با آن ندارد. ترکه‌های درخت آلبالو پاسخ خوبی به این نیاز است. پاسخی درخور برای گفتن از آن راز مگو. برای گفتن از این‌که:«کرد،کومله ودموکرات نیست و کرد، کشور، دین وغرورش را نمی‌فروشد.»

اکبر خلیلی قصه‌ اینجا را هم غیرخطی روایت می‌کند. با صحنه‌هایی واقعی که مدام درک‌تان ازغائله‌های کردستان رابیشتر می‌کند.کلان روایت دوم مربوط به شب‌های آخر حکومت پهلوی است و موش‌هایی که استکبار می‌خواست بدواند. روایت تصمیم‌های سختی که درنهایت منجر به پیروزی انقلاب۱۴۰۰ساله‌ آیت‌ا...العظمی سیدروح‌ا...خمینی شد. روایت آخر نیز مربوط به جان‌گرفتن دوباره‌ ارتش است؛ ارتشی که اوایل انقلاب سیبل به‌ظاهر انقلابی‌های جامانده‌ای شده بود که می‌خواستند خودی نشان دهند. گذر از این شرایط و روایت عزیز شدن ارتش بین مردم، تکه دیگر این کتاب است.شایدهم تکه‌ آخرش. جایی که خون حرف می‌زند و همه دنبال شهادت هستند و آزادی کردستانات. عمرمرحوم خلیلی به نمایشگاه امسال قدندادولی کتاب کهنه‌اش، ترکه‌های درخت آلبالو امسال هم بود. کتابی که ۳۵ سال ازچاپ‌ آن می‌گذرد. کتابی کهنه ولی پرازقصه وروایت‌هایی نوکه تنه به واقعیت هم می‌زنند. کتاب، خاص آنهایی است که شاخه‌ به شاخه زیاد می‌پرند؛ عاشقانه‌ای خیلی آرام، یک زندگی پر از رنج و داستان عزیزشدنی دوباره.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...