ژن‌ها چه چیز می‌خواهند | اعتماد


افسردگی، اضطراب، اعتیاد، بی‌اشتهایی عصبی، اختلال شخصیت دوقطبی و امثال آنها از چه چیزی ناشی می‌شود؟ چرا نظرات دیگران درباره ما تا این حد برای‌مان اهمیت دارد؟ چرا دچار اندوه و ناامیدی می‌شویم یا احساس گناه بهمان دست می‌دهد؟ چرا انسان در مقابل بیماری‌ها آسیب‌پذیر است؟ کتاب «دلایل خوب برای احساس‌های بد» [Good reasons for bad feelings : insights from the frontier of evolutionary psychiatry] تلاشی است برای پاسخ دادن به این قبیل پرسش‌ها.

دلایل خوب برای احساس‌های بد» [Good reasons for bad feelings : insights from the frontier of evolutionary psychiatry]  راندولف‌ ام. نسه [Randolph M. Nesse]

نویسنده کتاب، راندولف‌ ام. نسه [Randolph M. Nesse]، روانپزشک امریکایی و پایه‌گذار رشته پزشکی تکاملی، با تجربه سال‌ها کار کردن با بیماران و مشاهده ناکارآمدی روش‌های تشخیص اختلالات روانی و پیشرفت ناچیزی که در طول حدود پنج دهه در کشف دلایل و بهبود روش‌های درمان این اختلالات صورت گرفته بود، تصمیم گرفت با الهام از زیست‌شناسی تکاملی پرسش‌های همیشگی را وارونه کند: چرا انتخاب طبیعی در روند تکامل ژن‌های مسوول اختلالات روانی را حذف نکرده است؟ بخشی از پاسخ این است که احساساتی مانند اضطراب و بی‌حوصلگی در روند انتخاب طبیعی شکل گرفته‌اند، چون ژن‌های ما از این آلام به منظور «افزایش احتمال بقای خود» سود می‌برند. البته این بدین معنی نیست که‌ افسردگی یا اضطراب به شکل مستقیم در بقای ژن‌های انسان نقش داشته‌ است، بلکه این اختلالات حالت‌های افراطی سیستم‌هایی هستند که در زمان و مکانی دیگر برای بقای ژن‌های انسان مفید بوده‌اند.

به عنوان مثال، خُلق خوب و روحیه بالا در شرایط مساعد –شرایطی که سرمایه‌گذاری‌ای کوچک بازدهی بزرگ به همراه دارد- کمک می‌کند فرد بتواند حداکثر استفاده را از فرصت‌ها ببرد. برعکس، تضعیف روحیه و کاهش انگیزه در شرایط نامساعد ریسک‌پذیری را کاهش داده و از هدر رفتن انرژی جلوگیری می‌کند. بعضی از احساسات مستعد خارج شدن از حد و اندازه طبیعی هستند. به عنوان مثال، اضطراب که به نیاکان‌مان کمک می‌کرده از موقعیت‌های پرخطر پرهیز کنند، از اصلی پیروی می‌کند که نسه آن را «سیستم هشدار حریق» می‌نامد. سیستم‌های هشدار حریقِ ساختمان معمولا از حساسیت بسیار بالایی برخوردارند و ممکن است حتی با سوختن تکه‌ای نان در اجاق، آژیر هشدار به صدا دربیاید. با این حال، کنار آمدن با مزاحمت‌های گاه و بی‌گاه این سیستم بهتر از آن است که در مواقع ضروری و هنگام بروز حریق واقعی به آن دسترسی نداشته باشیم. به عقیده نویسنده، سیستم عصبی ما نیز کارکردی شبیه به این دارد و می‌تواند واکنش‌های شدید و بعضا اغراق‌شده‌ای به تکانه‌های خارجی نشان دهد و ما را به‌شدت مضطرب کنند.

اما همان‌طور که سیستم هشدار حریق ساختمان می‌تواند سالانه جلوی میلیون‌ها آتش‌سوزی را بگیرد، سیستم هشدار حریق انسان نیز می‌تواند به بقای ژن انسان کمک کند و همان‌طور که اختلالات گاه و بی‌گاه سیستم هشدار حریق ساختمان باعث نمی‌شود ما از خیر چنین سیستم‌هایی بگذریم، انتخاب طبیعی –که مهم‌ترین کارکردش بقای ژن است- نیز به این راحتی‌ها از سیستم هشدار حریق نمی‌گذرد و اضطراب و افسردگی از جمله نتایج چنین سیستمی در ژن انسان است.

نویسنده در بخش‌های مختلف کتاب به بیان مثال‌های متعددی از اختلالات عاطفی و روانی پرداخته و سعی کرده دلایل وجود آنها را از دیدگاه تکاملی توضیح دهد. به عقیده نویسنده، هرچند توضیح این پدیده‌ها به خودی ‌خود ممکن است کمکی به حال بیماران نکند، اما می‌تواند نقطه شروع مناسبی برای یافتن درمان یا دست‌کم شناخت انسان از آلام خود باشد. در یکی از بخش‌های کتاب، نسه توضیح می‌دهد میزان دسترسی اجداد انسان به غذا در محیط‌های ابتدایی تا چه اندازه ممکن است بر ابتلای ما به انواع اختلالات اشتها تاثیر گذاشته باشد. به عقیده او سیستم‌های تنظیم‌کننده اشتهای انسان برای زندگی در شرایط مدرن مناسب نیست و همین می‌تواند دلیل ابتلای تعداد زیادی از افراد به چاقی مفرط باشد: «انتخاب طبیعی مکانیسم‌هایی قوی را برای محافظت در برابر گرسنگی شدید شکل داده است. در زمان قحطی این مکانیسم‌ها حیوانات را وادار می‌کنند هر غذایی را که به دست‌شان برسد، بخورند؛ سریع بخورند و تا می‌توانند بخورند؛ چون پیدا کردن منابع غذایی در زمان قحطی کار ساده‌ای نیست. به‌علاوه این سیستم میزان وزن پایه بدن را نیز افزایش می‌دهد، چون در زمانی که دسترسی به منابع غذایی یقینی نیست منابع اضافه چربی ارزش فوق‌العاده‌ای دارند... کاهش وزن باعث کاهش سرعت سوخت‌وساز بدن می‌شود. درصورتی که فرد درحال تلف شدن از گرسنگی باشد کند شدن سوخت‌وساز اتفاق خوبی است. اما زمانی که تلاش داریم وزن خود را کم کنیم دقیقا به عکس این اتفاق نیاز داریم. به‌علاوه، دسترسی نامنظم به منابع غذایی علایمی به مغز می‌فرستد که باعث می‌شود ولع و میزان مصرف غذا افزایش پیدا کند.»

بنابراین، انتخاب طبیعی بدن‌ها و مغزهای ما را برای حداکثر کردن تولیدمثل شکل داده است حتی ا‌گر هزینه‌های سهمگینی برای شادی انسان در بر داشته باشد. به بیان دیگر، «انتقال ژن» تمام آن چیزی است که برای انتخاب طبیعی اهمیت دارد، این انتخاب برای ژن‌های ما بسیار عالی است، اما برای خود ما نه. ریچارد داوکینز نیز در کتاب «ژن خودخواه» دگرخواهی و نوع‌دوستی واقعی را امری محال تصور می‌کرد. اما دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که می‌تواند کمی از بدبینی و جبرگرایی این نظریه بکاهد: به عقیده نسه، درست است که همکاری معمولا به ‌صورت متقابل و با انگیزه‌های خودخواهانه آغاز می‌شود، اما در صورتی که این همکاری در بقا و امکان انتقال ژن‌ها نقش داشته باشد، انتخاب طبیعی سازوکار لازم برای تضمین تداوم آن را شکل خواهد داد و این سازوکار چیزی نیست مگر دوستی، عشق و حس اعتماد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...