لذتهای نهفته در عصر روشنگری | آرمان ملی
«درد نهفته» (Ingenious Pain) در سال 1997 جایزه یادبود تیتبلک، جایزه ادبی گراینزانه کاوور و مهمتر از همه جایزه ایمپک دابلین را به دست آورد. نیویورکتایمز «درد نهفته» را فوقالعاده و آبزرور هم آن را خیرهکننده توصیف کرد. اندرو میلر [Andrew Miller] پس از این کتاب، هشت رمان دیگر منتشر کرد، که برای رمان «اکسیژن» به مرحله نهایی جایزه بوکر راه یافت و با رمان «pure» جایزه ادبی کاستا را برای بهترین رمان و کتاب سال به دست آورد.
«درد نهفته» زندگی یک پزشک بااستعداد را بررسی میکند. یک دکتر با تامل به استاد خود میگوید: «درحقیقت خانم کلارک، کارهای بسیار کمی وجود دارد که ما قادر به انجام آن هستیم. ما خیلی دیر و شاید خیلی زود بین رازهای مخفی دنیای قدیم و کشفیات دنیای جدید زاده شدیم. سال 1771 میلادی است و اکنون در انگلستان هستیم با دکتری به نام جیمز دایر روبهرو هستیم. من نبوغ خاصی در به کارگیری چاقو داشتم، ولی هیچگاه به حجم رنج افراد توجهی نداشتم.»
اولین رمان خارقالعاده اندرو میلر «درد نهفته» در مورد نقصی نادر است و به نظر میرسید ارجاعی برای «نبوغ چاقو» از جیمز دایر است. از احساس دردی فیزیکی تا آغاز یک ناتوانی کشیدن میخی از دستش، کندن ناخن شستش، شکستن پایش، برهنه شلاقزدن او، و اینکه او هیچ دردی را احساس نمیکند نمیتوان منکر نقش نظریه «قوه تشکیل» که روش پیچیدهای را بین ذهن و بدن برقرار میکند شد، موضوعاتی که یک زن باردار تجربه میکند ممکن است روی کودک متولدنشده او اثرات زیادی داشته باشد. کودکی که نطفهاش روی یخ تشکیل شده بود با توجه به این نظریه باید سردمزاج باشد؛ سرما یادآور جیمز جوان بود، از ویژگیهای بارز او عجیب و غریب و ساکت بودنش بود و اینکه هیچ دردی در او اثر نمیکرد، به گونهای که همگان از جمله مادرش را به شگفتی وامیداشت. طولی نکشید که او توسط مزدوری سرکش بهنام مارلی گامر (که احتمالا پدر اوست) که او آن مرد را لذتبخشترین هیولای خونسرد تمام دوران مینامید بهعنوان شارلاتان انتخاب شد.
جیمز در تماشاخانههای کشور شروع به کار شارلاتانی برای تسکین دردهایش میکند. یک دانشمند نجیبزاده بهنام کانینگ درحال تماشای اجرای پسرک و دیدن رازهای او است. خیلی زود جیمز وارد خانه پرزرقوبرق آقای کانینگ میشود. او به آنجا رفته تا در کنار دیگر انسانهای عجیب و غریب مانند دوقلوهای سیامی کسانی که بهنظر میرسید پری دریایی باشند مورد مطالعه قرار بگیرد. آنها یک بدن و یک سر داشتند با پوستی مانند پوست ماهی، صدای گریهای به مانند صدای یک حیوان به گوش میرسد. صدایی که نشان از درماندگی و تنهایی و ترس داشت. برای لحظهای جیمز آنها را میبیند. چشمهایشان هم به انسان و هم به موجودات خارجی شباهت داشت. نکته حائز اهمیت آنجا است که در قرن هجدهم میلادی اشتیاق شدیدی برای دلهرهها و ویژگیهای دنیای طبیعی وجود داشت. اندرو میلر با هوشمندی سعی میکند تا ویژگیهای بارز این دوره را برای مخاطب به نمایش بگذارد. ظلمهای گاه و بیگاه، شعارها و آرمانها، زودباوری و خرافات ذهن عامه از ویژگیهای این دوران به شمار میرفت. نویسنده خود را مغروق کاوشهای موضوعی میکند و پرسشهایی را از زبان شخصیتهای داستانهایش مطرح میکند از جمله اینکه این دنیا بیشتر از همه به چه چیزی احتیاج دارد؟ یک مرد خوب معمولی یا شخص برجستهای با قلب یخی؟
این پرسش مدام مطرح میشود که آیا آقای میلر از روحیه فکری زمانه خود خبر دارد؟ اما همچنان میداند که چگونه داستانهایش را بیان کند. او برای اهداف خود افراد اوباشی مانند استرن واسمولت را انتخاب میکند. ژانری اپیزودیک در ترکیب با لذت، دلخوشی، شرارت و سادگی که توام با اعتقادی ضمنی است که زندگی را تحت سلطه شانس، حرص و آز و بدخواهی قرار میدهد.
جیمز دایر بیشک نیمه خالی قرن هجدهم را میبیند و این شخصیت به درستی معرف اوست. او نسبت به خطرات جسمی کاملا بیاعتنا و نسبت به احساسات همراهانش بیتفاوت است. هردوی اینها نتیجه عدم حساسیت او به درد است. زمانیکه او از اتاق عمل درحین نبرد دریایی خارج میشد واکنش های غیرانسانی به او در این راه کمک میکرد. سختترین عملهای جراحی را نزد او میبردند، بازوهای شکسته، پاهای خراشبرداشته، شکمهای شکافتهشده؛ همه و همه نشانههایی برای این ادعا است. او حتی قسمتهای داخلی بدن انسانها را میبرید و میدوخت و سرجایشان قرار میداد و از این کار لذت میبرد. این اثبات نبوغ او بود.
طلوع جیمز در حرفهاش در همین برهه اتفاق افتاد که به آن به چشم یک پارادوکس محکم در رمان مینگریم. برای انجام کارهای خوب در حق دیگران لازم نیست که کاری کنید که به آنها احساس راحتی دست بدهد. جیمز سنگهای صفرا را از بین میبرد، با موفقیت سزارین را به انجام میرساند. او جمجمه مردی را که اسب به سرش لگد زده درمیآورد و سپس سرجایش قرار میداد. او قادر بود که در یک دوئل تیراندازی به بینی یک نفر شلیک کند و سپس به جای بینی او یک پروتز ساختهشده از عاج طراحی و جایگذاری کند. هرچند که این بینی متصل به یک جفت عینک است. اما به زعم او بیمارش با این کار نسبت به دیگران برتری پیدا میکرد، و بیمار هم به علت عدم اراده در مقابل جیمز مجبور به تحمل او بود. بین جیمز و بیمارش همدستی عجیبی شکل گرفته بود. عجیب و غریب برای عاشقان یا کسانی که برای یکدیگر آرزوی مرگ میکنند. در ادامه دوئلی میان زن و مردی مجروح شکل میگیرد؛ کسانی که جیمز زمانی با آنها زیر یک سقف زندگی میکرد و مشاجرههای سختی داشت.
و بهاینترتیب این داستان عجیبوغریب، رنگارنگ و پیچیده سروصدا میکند. جیمز دایر را به سختی میتوان یک شخصیت دلسوز دانست. ولی او هرگز دچار حماقت نیست؛ زیرا در قلب او یک راز باشکوه وجود دارد و مواجهه با این پرسش که آیا او واقعا قلب دارد تاملبرانگیز است. رازی دوگانه و متناقض ، جادویی و تجربی. نکته مهم این است که آیا خواننده احساس میکند که نادیده گرفته شده است؟ به کجای این روایت هدایت میشود و اینکه تحت چه اصولی به آنجا هدایت میشود؟ این عدم اطمینان به دلایل سادهای لذتبخش است. دلایلی که سبب میشود تا احساس کنیم که در کنار آدم مطمئنی داستان ادامه مییابد.
اندرو میلر با جدیت و پژوهش نثری دقیق و خوب با دیدگاهی باز نوشته است. اصوات آن دوره را به شکلی توصیف کرده که گویی شخص دائما از تصاویر عجیب و غریب و واضح آن لذت میبرد. نثرش شامل استعارههای تازه و شگفتانگیزی است، جهانبینی و پیچیدگیهای ظریف طرحش و تغییرات رزونانس در موضوعاتش غالب است.
او داستان خود را به زیبایی پرسشهایش بیان میکند و پرسش کلیدیاش که همه اینها به کجا میروند؟ خود اینگونه پاسخ میدهد: روسیه، کاترین بزرگ آرزو دارد که توسط یک پزشک انگلیسی ایمن شود. چندین نفر از بهترین افراد واجد شرایط در لندن جمع میشوند. اولین کسی که به سنپترزبورگ برسد این افتخار را خواهد داشت. جیمز دایر البته در بین آنها است و قصد پیروزی دارد. روسیه با هوای زمستانی خود در نظر جیمز اهمیت ویژهای دارد. ما همچنین احساس میکنیم که اوج پزشکی حرفهای درخشان وی در پایان این مسابقه خواهد بود. و اینکه راز قلب او شروع به آشکارشدن خواهد کرد آماده میشویم تا نمایش قرن هجدهم را که مسابقه میان دکترها بوده به تماشا بنشینیم. پرواز بر فراز برفهای انباشتهشده سنپترزبورگ که نشان از شکوه و جلال دارد، در طی این سفر پرمخاطره راز تاریک قلب او به طور ظریفی آشکار میشود. موضوعی که غیرمنتظره ولی کامل است. کافی است که بگویید چیزی که سرکوب شده باید از نو برگردد.
«درد نهفته» در بعضی مواقع رمان «زن ستوان فرانسویِ» جان فاولز را به ذهن متبادر میکند و هوش تاریخی نابسامان او در هر سطر از آن کتاب آشکار است. همچنین کمی در عمق صداقت به بررسی موضوعات رمان «سرزمین آبی» از گراهام سوئیفت (نویسنده انگلیسی برنده جایزه بوکر) و گهگاه در وفاداری آن به لحنها و نکات دقیق و ظریف دوران خود از دوران تاریخی زودگذر پیتر اکروید (رماننویس انلگیسی) میپردازد. در پایان این کتاب کاملا مخلوق خود است. در آن لحظه که هنرهای مخفی دنیای قدیم هنوز به یکدیگر متصل بودند، حتی وقتی غرب قبل از آینده روشن وعده دادهشده در عصر دلایل در حال ظهور به خود میلرزید. این رمان نوعی تصویر وارونه از زمان حال را به نمایش میگذارد. با دیدن وعدههای روشنگری و به همراه گسترش شک و تردید درمورد کاربردهای دانش، جهان معاصر با الگوبرداریهای رقابتی و تلاش برای کسب اطمینان در گذشتههای مذهبی پیروز میشود. این رزونانس لطیف و منفی با زمانه ما تنها یکی از لذتهای جدی است که از «درد نهفته» حاصل میشود.