کنیز بودن منافاتی با مسلمان بودن ندارد! | الف


«بانوی اندلس» [اثر سیدمحمدصادق مصباح موسوی] کتابی است درباره شخصیت و زادگاه مادر گرامی امام رضا علیه‌السلام و حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها که روی جلد کتاب از آن به عنوان پژوهشی مستند و بدیع یاد شده‌است. مولف برای نگارش این کتاب هفت سال زحمت کشیده و کار خود را مستند به بیش از 330 منبع و ماخذ کرده‌است، اما متاسفانه در این کار علی­رغم تلاش فراوان مولف، اشکالاتی اساسی دیده می‌­شود؛ خصوصاً در حرف­های جدیدی که مدعی بدیع بودن آن است، در حالی که اگر به غلط حرف جدیدی مطرح شود، نمی‌­توان آن را بدیع و مستند دانست.

بانوی اندلس» سیدمحمدصادق مصباح موسوی

جالب آنکه مولف در نقد دیدگاه مهم و قابل تامل محمدحسن پاکدامن در کتاب «علی بن موسی الرضا علیه‌السلام در انساب و تاریخ»، بر وی اشکال می‌­کند که به صرف «گمانه برتر» زحمت تمام کاتبان و مورخان و محدثان را زیر سوال برده‌است و نوشته وی را گشاددستانه، مصداق ظلم می‌‌داند (ص 300 – 303)، در حالی که حاصل کار خودش که در مواضعی مصداق بافتن زمین و آسمان و انکار مسلمات تاریخی و روایی است، بیشتر سزاوار این نقد است؛ اما با الفاظی چون مستند و بدیع از آن ستایش شده‌است!

یکی از سخن­های جدید کتاب که مولف از اثبات آن ناتوان است، این است که مادر امام رضا علیه‌السلام و مادر امام کاظم علیه‌السلام کنیز و ام ولد نبوده‌­اند (ص 124 – 141، 183 – 191) در حالی که هر دو مطلب از مسلمات تاریخی است؛ چنان که برای نمونه در کتاب الارشاد شیخ مفید آمده‌است. کنیز بودن منافاتی با مسلمان بودن ندارد؛ زیرا زن مسلمان را نمی­‌توان به کنیزی گرفت، اما اگر بعد از کنیز شدن، اسلام بیاورد در اختیار مولایش باقی می‌‎ماند. البته دلیلی که نویسنده در اثبات مسلمان بودن حمیده مادر امام کاظم علیه‌السلام آورده، قابل قبول نیست؛ زیرا نوشته که «دیده نشده و گفته نمی­‌شود که امام باقر و امام صادق علیه‌السلام به حمیده گفته باشند که شهادتین بر زبان بیاور»! مسلماً خیلی چیزهای دیگر هم در منابع تاریخ و سیره دیده نشده و گفته نشده و نمی‌­توان این گونه استدلال کرد که چون در منابع این نیامده پس خلافش صادق است؛ چون اولاً چه نیازی بوده چنین چیزی را بنویسند و ثانیاً کلاً اطلاعات ما درباره مادران برخی از ائمه علیه‌السلام اندک است. همین استدلال سست درباره مادر امام رضا علیه‌السلام نیز ذکر شده‌است (ص 136).

تعریف مولف از مفهوم کنیز از نظر شرعی نیز ناقص و غلط و خلاف فقه و سنت رایج در جهان اسلام است. بر خلاف نظر مولف که کنیز را منحصر در جنگ می‌داند، کنیزان از دو راه به جامعه اسلامی وارد می‌شدند: برخی، خود یا خاندانشان در میدان جنگ شرکت کرده و اسیر می‌شدند و بعضی دیگر زنانی بودند که قبلاً در جامعه غیر اسلامی اسیر شده و برده‌فروش‌ها آن‌ها را به جامعه اسلامی آورده و می‌فروختند. عجیب­تر اینکه مولف می‌­نویسد باید این جنگ مشروع باشد (ص 124). اگر این را بپذیریم باید بگوییم فتوحات خلفای بنی امیه و بنی عباس مشروع و مورد تایید ائمه علیه‌السلام بوده‌است و همه کنیزهایی که مادران ائمه علیه‌السلام هستند از این فتوحات مشروع به دست آمده‌اند!!!

آنچه مولف درباره اصطلاحاتی چون مولده، ام ولد و جاریه و امة و عدم دلالت آن­ها بر کنیز بودن مادر امام رضا علیه‌السلام نوشته (ص 125 – 127، 132 – 138) اگر بعضاً مصداق تحریف معنوی نباشد، حتماً مصداق تقلای بی‌­ثمر و تحمیل بی‌دلیل نظر بر مخاطب است. اگر مولف محترم به کتاب نام­های اسلامی نوشته آنه ماری شیمل مراجعه می‌‌کرد و با فرهنگ نام­گذاری در بین عرب آشنایی بهتری پیدا می‌کرد، برایش مشخص می‌‌شد که نام­های گل­ها و دیگر عناصر طبیعت، اسامی کنیزان است و نه اسامی زنان حُر؛ و کنیزان ملزم به استفاده از این اسامی مانند خیزران و نجمه بوده‌اند و همین مطلب از شواهد محکم کنیز بودن مادران امامان هفتم و هشتم علیه‌السلام است؛ چنان که مادر امام زمان علیه‌السلام هم که کنیز بوده‌اند، چند اسم اینچنینی دارند که از میان اسامی ایشان، نرجس شهرت دارد.

مولف اصرار دارد که مادر امامان هفتم و هشتم علیه‌السلام اندلسی بوده‌اند و شگفت آنکه می‌­نویسد برخی به حمیده اندلسیه ظلم کرده‌اند و او را بربریه دانسته‌اند (ص 190)؛ در حالی که از عباراتی که خود مولف از منابع درباره مادر امام کاظم علیه‌السلام نقل کرده (ص 184)، استفاده می‌­شود که ایشان از نژاد بربر اما ساکن اندلس بوده‌است. مولف چنان از تعبیر ظلم استفاده کرده که گویی انتساب به نژاد بربر مایه ننگ و اندلسی بودن مایه افتخار است!

شواهدی هم که درباره اندلسی بودن مادر امام رضا علیه‌السلام آورده شده، لزوماً دلالت بر این امر ندارند؛ مثلاً اینکه به ایشان شقراء گفته شده (ص 84 – 85) لزوماً به معنای زن سرخ و سپید نیست؛ بلکه بر خلاف نظر مولف (ص 317 – 318) به معنای سرخ‌مو نیز هست. توصیف آن بانو به لفظ صقر به معنای تابان و درخشان (ص 85 – 86) نیز می‌تواند به جهت معنوی باشد و اینکه ایشان مادر امام علیه‌السلام بوده‌است و نه به جهت چهره. مرسیه را هم مولف با ضمه خوانده و نسبت به مُرسیه اندلس دانسته، اما شاید تصحیف مِریسیة بوده که نسبت است به مِریس در نوبه یا به احتمال ضعیف­تر مَریسیه بوده که نسبت است به مَریس در مصر. شاهد بر احتمال تصحیف این است که در برخی منابع مادر امام رضا علیه‌السلام نوبی یعنی اهل نوبه دانسته شده‌است که کاملاً با نسبت مِریسیة سازگار است و امکان جمع بین نوبی بودن و اهل مریس مصر بودن نیز وجود دارد و لزوماً نمی­توان گفت مادر امام رضا علیه‌السلام چون با مادر امام جواد علیه‌السلام و مادر ابراهیم اصغر بن موسی کاظم علیه‌السلام اشتباه گرفته شده (ص 274 – 276)، نوبی خوانده شده‌است؛ چون احتمال دارد هر سه بانو اهل نوبه بوده باشند. جالب آنکه در روایت کنیزفروش اهل مغرب از مادر امام رضا علیه‌السلام تعبیر به «جاریه مریضه» شده، اما مولف می‌گوید این لفظ را برده­‌فروش گفته اما در اثبات نظر خودش چنان به محتوای روایت این برده‌­فروش استناد می‌کند که گویی او از ثقات جلیل القدر بلکه از اوثق الناس بوده‌است! اگر این تعبیر را از برده‌­فروش نمی­‌توان پذیرفت در صحت ادعایش که کنیز را از اقصی المغرب خریده هم می‌توان تردید کرد؛ زیرا اگر کنیزی نوبی باشد، خرید او از دورترین نقاط مغرب وجهی ندارد!

علی­رغم اینکه مولف کوشیده به تمام دیدگاه­های مخالف پاسخ دهد، اما در کل جا داشت که مولف به شواهد خلاف بیشتر از این­ها توجه کند و به آن­ها پاسخی متقن دهد. از شواهد نوبی بودن مادر امام رضا علیه‌السلام این است که در برخی منابع مانند شعر ابن معتز، المجدی فی انساب الطالبیین و دلائل الامامة تصریح شده که رنگ پوست امام رضا علیه‌السلام تیره یا گندمگون بوده‌است. البته مولف نوشته که در منابع معتبر شیعه نیامده که رنگ چهره امام رضا علیه‌السلام سیاه و تیره بوده‌است (ص 316) که در پاسخ عرض می‌­شود که اولاً المجدی فی انساب الطالبیین از معتبرترین کتب در علم انساب است؛ ثانیاً غیر شیعه هم می‌تواند رنگ پوست یا چهره را وصف کند؛ ثالثاً خود مولف هم لزوما از منابع و روایات معتبر استفاده نکرده‌است!

در کار مولف علاوه بر اشکالات اساسی، اشکالاتی دیگر هم دیده می‌شود؛ مثلاً دو کتاب حدود العالم و احسن التقاسیم را از آثار قرن سوم هجری برشمرده‌است (ص 269) در حالی که از آثار قرن چهارم هجری هستند؛ خصوصاً احسن التقاسیم که مشخص است در سال 375 نوشته شده و ظاهراً مولف بعداً مطالبی به آن افزوده‌است. نکته دیگر اینکه مولف اطلاعی از دیدگاه­های جدید درباره چگونگی فتح اندلس مانند دیدگاه ایگناسیو اولاگوئه در کتاب انقلابی اسلامی در غرب، نداشته‌است. از نظر اولاگوئه و بر اساس منابع اسپانیایی، ورود اسلام به اندلس بر اساس بروز یک تحول خودخواسته مردم آنجا در گروش به اسلام بوده و نه حاصل فتوحات امویان.

به نظر می‌رسد کتاب به رغم زحمات مولف محترم آن، نیازمند بازنگری و اصلاح است تا بتواند تبدیل به منبعی قابل اعتماد شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ................

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...