فرصتی برای بازسازی گذشته | سازندگی


«پیش از آن‌که قهوه سرد شود» [Before the Coffee Gets Cold] در ابتدا در ژاپن روی صحنه رفت و برای نمایشنامه‌نویسش توشیکازو کاواگوچی [Toshikazu Kawaguchi]، تحسین و جوایزی به ارمغان آورد. محبوبیت نمایش، الهام‌بخشِ کاواگوچی شد تا این نمایشنامه را با اولین رمان خود در سال 2015 تطبیق دهد و یک کتاب شگفت‌انگیز و رضایت‌بخش بنویسد که به پرفروش‌ترین کتاب بین‌المللی تبدیل شد با بیش از یک میلیون نسخه فروش و ترجمه به بیش از سی زبان از جمله فارسی: ترجمه لیلا نظری نشر گویا.

«پیش از آن‌که قهوه سرد شود» [Before the Coffee Gets Cold]  توشیکازو کاواگوچی [Toshikazu Kawaguchi

به فونیکولی فونیکولا، کافه‌ای کوچک در کوچه پشتی باریک در توکیو، که در سال 1874 تاسیس شد خوش آمدید. بیش از چند نوسازی جزیی، چیزی فراتر از اضافه‌شدن برق موردنیاز تغییر نکرده است. زوجی متاهل، کی و ناگاره، صاحبان فعلی هستند، و پسرعموی ناگاره، کازو، زمانی که او در دانشگاه نیست به آنها کمک می‌کند. مشتریان ثابت به‌طور عادی رفت‌وآمد می‌کنند، به‌استثنای زنی با لباس سفید که همیشه روی یک صندلی پشت یک میز می‌نشیند و اغلب غرق خواندن کتاب خود، «عشاق» می‌شود. او درواقع روحی است که از پیروی از مهم‌ترین قانون کافه غافل شده است- نوشیدن قهوه پیش از آنکه سرد شود.

فونیکولی فونیکولا کافه معمولی نیست. آن صندلی خاص در آن میز خاص درواقع مدخل زمان است. تنها زمانی که مشتری عادی روی آن صندلی می‌نشیند که او به سرویس بهداشتی رفته باشد (بله، حتی ارواح نیز نیاز به سرویس بهداشتی دارند) مشتری (زنده) به‌طور موقت می‌تواند روی آن بنشیند. قوانین بسیارند، اما مهم‌ترین آنها به قهوه گره خورده است: سفر زمانی آغاز می‌شود که کازو یک فنجان قهوه جاوا می‌ریزد. برای جلوگیری از تبدیل‌شدن به کابوس دائمی، مسافر باید بازدید کوتاه را به پایان برساند و پیش از سردشدن، فنجان را بنوشد. درحالی‌که زمان را می‌توان به چالش کشید، ولی تغییر نخواهد کرد، نمی‌توان آن را تغییر داد.

در چهار فصل به‌هم‌پیوسته رمان (عشاق، زن‌وشوهر، خواهران، مادروفرزند) جدایی‌ناپذیر، کاواگوچی از خوانندگان دعوت می‌کند تا چهار ماجراجوی جسور را همراهی کنند که آرزوی فرصتی دوباره برای گفت‌وگوی حیاتی در زندگی‌ دارند. فومیکو، تاجری جدی پیش از انتقال شغلی‌اش به ایالات متحده، در آخرین ملاقات خود با دوست‌ پسرش گورو، از آسیب‌پذیرتربودن و درخطربودنش مایوس است. پرستار کوهتاکه می‌خواهد با شوهرش فوساگی پیش از آنکه آلزایمرش حادتر شود فرصتی دیگر برای صحبت دست یابد. مالک بار، هیرای، باید با خواهر کوچک‌ترش کومی، که سال‌ها است از او دوری می‌کند، صحبت کند. و پس از آن کی، مالک همکار، که باردار است، می‌خواهد درکِ آنی از آینده فرزند متولدنشده‌اش داشته باشد.

نوشته‌های کاواگوچی با برخی از هموطنانش- هاروکی موراکامی، یوکو تاوادا، بنانا یوشیموتو و کنزابورو اوئه در سطح جهانی قابل مقایسه نیست. روایت او پرپیچ‌وخم است؛ بااین‌حال، او توانایی شگفت‌انگیز و بی‌نقصی برای یافتن طنین احساسی پایدار دارد. معمای وجودی عشق و از دست‌دادن، خانواده و آزادی، زندگی و مرگ در آنچه در ابتدا شبیه فرار غیرواقعی به‌نظر می‌رسد در‌هم تنیده شده است. کازو در پایان کتاب می‌گوید: «مهم نیست مردم با چه مشکلاتی روبه‌رو هستند، آن‌ها همیشه قدرت غلبه بر آن‌ها را خواهند داشت. باید امیدوار باشند. و اگر جایگاه بتواند روحیه کسی را تغییر دهد، به وضوح به هدف خود دست پیدا می‌کند.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...