فاطیما احمدی | اعتماد


«نکته جزئی»[Minor detail] اثر برجسته عدنیه شبلی [Adania Shibli] نویسنده 49 ساله فلسطینی در سال 2017 به عربی منتشر و در سال 2020 به انگلیسی ترجمه شد. این رمان که به مرحله نهایی جایزه کتاب ملی در بخش ترجمه و جایزه بین‌المللی بوکر هم راه یافت، توانست جایزه لیت‌بروم برای ترجمه آلمانی را از آن خود کند. این جایزه قرار بود در نمایشگاه فرانکفورت سال 2023 به این نویسنده اعطا شود که به دلیل آغاز جنگ اسراییل و حماس به تعویق افتاد و این تعویق، موجب اعتراض صدها نویسنده سرشناس از جمله کالم توبین، عبدالرزاق گورنه، هشام مطر، کامیلا شمسی، آنی ارنو و اُلگا توکارچوک شد.

خلاصه رمان نکته جزئی» [Minor detail] نوشته عدنیه شبلی [Adania Shibli

شبلی دانش‌آموخته دکترای رسانه و مطالعات فرهنگی از دانشگاه شرق لندن است. او در دانشگاه ناتینگهام تدریس کرده و از 11 سال پیش استاد پاره‌وقت دپارتمان فلسفه و مطالعات فرهنگی دانشگاه Birzeit فلسطین است. با سارا مصطفی‌پور، مترجم رمان «نکته جزئی» که به‌‌تازگی از سوی نشر ققنوس منتشر شده است، گفت‌وگو کردیم:

در میان داستان‌نویسان فلسطینی، نقش زنان پررنگ‌تر است. سوزان ابوالهوی نویسنده رمان پرفروش بین‌المللی «زخم داوود» از شاخص‌ترین نویسندگان فلسطینی است و رمانش نیز به فارسی ترجمه شده. عدنیه شبلی هم که حالا نویسنده شناخته‌شده‌ای در جهان و حتی در ایران است. رمان «نکته جزئی» یکی از آثاری است که از این نویسنده با ترجمه شما از سوی نشر ققنوس منتشر شده است. چه شد که به سراغ یک نویسنده زن فلسطینی رفتید؟ چون پیش‌تر شما دو رمان «خانه خاموش» و «ماهی خنیاگر» را از دو نویسنده نوبلیست ترک و ایسلندی ترجمه کرده بودید.

بیش از یک سال از تشکیل دولت اسرايیل می‌گذرد. زندان‌ها مملو از اعراب فلسطینی است. هزاران عرب دیگر هم با اندک خرت‌وپرتی که توانسته‌اند بردارند به دلِ جاده زده‌اند؛ بر گردن‌ها کلید خانه‌هایی است که دیگر قرار نیست ساکنانی داشته باشند. هیچ‌یک از این آوارگان هنوز نمی‌دانند که این سفر برای بعضی‌هاي‌شان شروع‌نشده، تمام خواهد شد یا سوار بر قایق‌های زهواردررفته در دریا غرق خواهند شد؛ یا جایی در نزدیکی مرز به ضرب گلوله‌ای از پای درخواهند آمد؛ بعضی‌ها نیز در چادرهایی که با نسیم ملایمی هم به تلاطم می‌افتند، سال‌ها محکوم به زندگی خواهند شد... این شرحِ تصویرِ دهشتناکی بود که اول‌بار با خواندنِ رمان «نکته جزئی» در ذهنم نقش بست. انگار مستند می‌دیدم. «نکته جزئی» سراسر وحشت است، وحشتِ خام و عریان، بی‌هیچ مسامحه و ملاطفتی؛ مانند یک قاتلِ کارکُشته آنجا در پسِ پرده کمین کرده تا در فرصت مناسب از پای درآوردت و چه بسا فقط تشویش این انتظار هم برای ازپای‌درآوردنت کافی باشد و به قول هیچکاک، استاد سینما: «هیچ ترسی در صدای تق نیست، ترس فقط در انتظارکشیدن برای آن است.» از منظری دیگر، «نکته جزئی» مانند یک قطعه‌ موسیقی کلاسیک مانند اورتور 1812 چایکوفسکی است که نه دفعتا، که به ‌تدریج و با سرعتی فزاینده ضربان قلبت را بالا می‌برد.

عدنیه شبلی در جایی درباره دلیل نوشتن رمان «نکته جزئی» می‌گوید: «شاید درکِ بی‌عدالتیِ مکرری که بر فلسطین می‌رود و بر هیچ‌کس پوشیده نیست، نخستین نیرویی بود که مرا به سمت ادبیات سوق داد.» ادبیات به نوعی برای کشورهای جهان سوم و کشورهای تحت اشغال یا استبداد، با نوعی تعهد سیاسی، اجتماعی همراه است. این امر در ترجمه نیز نمود دارد. برای شما ترجمه به چه شکل است؟ آیا این تعهد را در ترجمه ادبیات دارید که آثاری را به فارسی برگردانید که برای خواننده ایرانی هم تاثیرگذار باشد؟

ادبیات داستانی برای بسیاری از نویسندگان، همواره بستری قابل‌‌دسترس برای بی‌پرده‌گویی از آسیب‌های جنگ و مطالبه‌ استعمارزدایی بوده است؛ اما این قالب ادبی به‌طور طبیعی قابلیت برانگیختنِ حس همدلی و هم‌دردی مخاطب را دارد که در صورتِ افراط به استثمارِ عاطفی می‌انجامد. عدنیه شبلی اما رمان «نکته جزئی» را به این مرحله تقلیل نمی‌دهد. او در این اثر نه از خودِ جنگ، که از آسیب‌های فیزیکی و روانیِ آن می‌گوید؛ آن‌هم از منظر یک زن که گرچه همواره بزرگ‌ترین قربانی جنگ‌ها بوده، اما کمتر به او پرداخته شده و چه کسی وحشت جنگ و تشویش یک جنگ‌زده را بهتر از یک جنگ‌زده‌ دیگر درک می‌کند؟! خوانش اولیه‌ اثر -پیش از ترجمه- تجربه‌ نابی برای من بود. دلم می‌خواست وقایع این کتاب واقعی نبود یا دست‌کم در میان صفحات تاریخ مدفون شده بود، ولی متاسفانه... حال مساله این بود که چطور می‌شود «مقصودِ» نویسنده را به بهترین شکل برای خوانندگان‌ فارسی‌زبان بازآفرید. من به عنوان مترجم، هرگز به تجزیه‌ متن به واحدهای جمله یا پاراگراف و... قائل نیستم و به‌زعم من، ترجمه فرآیندی است برای بازآفرینی، نه بازگویی کُلِ اثر. پس تنها زمانی موفق است که بین حس و درک خواننده‌ زبان مقصد و زبان اصلی اثر پُل بزند؛ بنابراین به‌طور کلی در ترجمه‌ آثار ادبی و خاصه در ترجمه این اثر -که نویسنده‌اش آن را رمانی با محوریت «زبان» می‌داند- همواره به تعبیری بندبازی کرده‌ام. روی ریسمان باریکی که یک حرکت ناموزون و نسنجیده، به سلاخی اصل امانتداری یا شیوایی متن منتهی می‌شد و امیدوارم بندباز خوبی بوده باشم.

نکته جزئی شبلی در گفت‌وگو با سارا مصطفی‌پور

ادبیات فلسطین پیوند ناگسستنی با سیاست دارد، حتی در آثار عاشقانه. وقتی ادبیات فلسطینی را در طول هفتاد، هشتاد سال اخیر مرور می‌کنیم سهم بزرگی از آن شعر است و در این میان، نام و شعرهای محمود درویش بیش از همه خوانده و شنیده شده است. اگر از شعر محمود درویش بخواهیم پل بزنیم به رمان «نکته جزئی» اثر عدنیه شبلی که چند نسل بعد از محمود درویش است، شما چه نکات بارزی در آن می‌بینید؟

«بر این سرزمین چیزی هست که شایسته زیستن است: / تردید اردیبهشت/ عطر نان در بامداد/ آرای زنی درباره مردان/ نوشته‌های آیسخلوس/ آغاز عشق/ گیاهی بر سنگ/ مادرانی برپاایستاده بر ریسمان آوای نی/ و خوف مهاجمان از یادها./ بر این سرزمین چیزی هست که شایسته زیستن است: / آخرین روزهای سپتامبر/ بانویی که چهل‌ سالگی‌اش را در اوج شکوفایی پشت سر می‌گذارد/ ساعت هواخوری و آفتاب در زندان/ ابری به‌سان انبوهی از موجودات/ هلهله‌های یک خلق برای آنان که با لبخند به سوی مرگ پر می‌کشند/ و خوف خودکامگان از ترانه‌ها./ بر این سرزمین چیزی هست که شایسته زیستن است/ بر این سرزمین، بانوی سرزمین‌ها، / آغاز آغازها/ پایان پایان‌ها/ که «فلسطین»اش نام بود/ که فلسطین‌اش از این پس نام گشت/ بانوی من!/ مرا، چون تو بانوی منی، زندگی شایسته است، شایسته است...» این شعری است از محمود درویش به عنوان صدای فروخورده‌ ملت زخم‌خورده فلسطین و به عنوان رساترین شاعرِ فلسطینی در سراسر جهان؛ صدایی که نسل به نسل، توسط شاعران و نویسندگان فلسطینی منتقل شده است. سمیح القاسم، معین بسیسو، غسان کنفانی، توفیق زیاد، سالم جبران، فدوی طوقان، هارون هاشم‌الرشید و شاعران دیگر، ادامه‌دهنده راهِ درویش هستند.

ازاین‌رو است که شعر مقاومت فلسطین به‌مثابه یکی از نیرومندترین و پویاترین جریان‌های ادبی معاصر عرب، بیش از هفت دهه است که در سراسر جهان و به‌ویژه در خاورمیانه ریشه دوانده. در کشور ما هم این صدای مقاومت و آزادی، بارها در شعر شاعران ایرانی طنین‌انداز شده است. اسماعیل شاهرودی، محمدعلی سپانلو، قيصر امين‌پور، عبدالجبار كاکايي، سلمان هراتي، صديقه وسمقي، ضياالدين ترابي و شاعران بسیاری از نسل‌های مختلف... وقتی از این زاویه به «نکته جزئی» نگاه می‌کنم، بله، «نکته جزئی»، شعری بلند از مقاومت و اعتراض و آزادی‌خواهی است که در پیوند مستقیم با شعرهای محمود درویش و دیگر شاعران آزادی‌خواه است. گویی صدایِ آزادی‌خواهیِ مردمِ خاورمیانه است که در فراسوی مرزها، زبان‌ها، زمان‌ها و مکان‌ها طنین افکنده؛ همان‌طور که عدنیه شبلی در «نکته‌ جزئی» می‌گوید: «یک مشت علف را از ریشه می‌کنی و فکر می‌کنی کلا از دست آن خلاص شده‌ای. اما، بعد از ربع قرن، دقیقا همان‌گونه علف درست در همان نقطه دوباره سبز می‌شود!» یا «اینکه آن دختر بیست‌وپنج سال پیش از تولد من به قتل رسیده لزوما به این معنا نیست که مرگ او به من مربوط می‌شود یا اینکه پای این ماجرا باید به زندگی من باز شود؛ یا اینکه من موظف به بازگو کردن قصه او هستم. راستش یکی مثل من که زبانش می‌گیرد و تپق می‌زند، آخرین کسی است که می‌تواند از عهده این کار برآید.

خلاصه اینکه احساس مسوولیت من در قبال او کاملا بی‌معنی است؛ احساس مسوولیت بابت اینکه او گمنام است و تا ابد گمنام می‌ماند و کسی صدایش را نمی‌شنود. از این گذشته، این روزها مردم خودشان با هزار و یک بدبختی سروکله می‌زنند. پس دیگر چه لزومی دارد که گذشته را شخم بزنیم و دنبال بدبختی‌های بیشتر باشیم؟ اصلا بهتر است همین حالا این ماجرا را از بیخ ‌و بُن فراموش کنم. این چیزها را به خودم می‌گویم. اما همین‌ که تاریکی چهار کُنج خانه را می‌گیرد، زوزه سگ دوباره بلند می‌شود و عذابم می‌دهد و خواب از چشمانم می‌گیرد...»

«نکته جزئی» در دو بازه زمانی روایت می‌شود و همین فرم رواییِ رمان را جذاب کرده است. شما همزمان با استقلال اسراییل، داستان ‌غم‌انگیز یک زن فلسطینی اسیر را می‌خوانید و چند دهه بعد، زنی دیگر برای احقاق حق آن زن کشته‌شده، به گذشته سفر می‌کند؛ چراکه ناپدیدشدگانِ قهری شامل مرورِ زمان نمی‌شوند. شما به عنوان مترجم رمان، در سفر به این «گذشته» همراه با نویسنده، در جست‌وجوی چه بودید؟

نویسنده برای خلق اثرش در بخش اول کتاب، راوی سوم‌شخص برمی‌گزیند و لحنی تحلیلی و بی‌‌تفاوت به او می‌دهد تا تمثیلی از کاراکتر خود فرمانده باشد. در بخش دوم اما، برای ایجاد حساسیت دوباره نسبت به فشار فیزیکی و روانی اشغال‌شدگی، منِ راوی را وارد صحنه می‌کند تا خواننده را به روحیات مردم تحت اشغال نزدیک‌تر کند؛ با هوشیاری تمام، نمادها و موتیف‌هایی به کار می‌گیرد تا غریبه‌های «نکته جزئی» را با رشته‌ای نامریی به‌هم متصل کند و یک روایت دوگانه‌ جنجال‌برانگیز از جنایتی واحد را به تصویر بکشد. به‌طور کلی، هر یک از ما تصاویر ذهنی مختلفی از مفهوم مرگ، زندگی، جنگ و خشونت و... داریم، تصاویری که گاه با هم انطباق ندارند. هریک متعهد به واقعیت‌های خود هستیم، حال آنکه در بهترین حالت، این تصاویر شاید برشی کوچک از حقیقتی واحد باشند. در رمان «نکته جزئی»، من هم مانند سایر خوانندگان اثر و فارغ از بحث ترجمه، با سفر نویسنده همراه شدم تا جنگ و تبعات آن را از نمایی بازتر و از نگاه دیگران ببینم، از دریچه‌ به ‌دور از جانبداری و شاید قدری نزدیک‌تر به آن حقیقتِ محض.

شخصیت زن بی‌نام داستان، که یک قربانی است با زنِ محققِ داستان که او نیز بی‌نام است، به نوعی می‌تواند با زن ایرانی نیز در پیوند باشد. شما به عنوان یک زن مترجم ایرانی، چقدر با هر دو زن داستان، همراهی و همذات‌پنداری کردید؟ چه چیزهای مشترکی یا درد مشترکی در خودتان یافتید؟

رویدادهای تصادفی -اگر بتوان چنین نامی بر آن نهاد- گاه به پیشامدی خرم می‌انجامند و گاه به واقعه‌ای شوم... در روزی واحد از سال‌های متفاوت، دختری به دنیا می‌آید و دختری دیگر می‌میرد. دو بی‌نام ‌و نشان، که بود و نبودشان در این جهان به یک اندازه پیش‌پاافتاده و کم‌اهمیت است و نقطه‌ عطفِ ماجرا نیز همین‌جا است، چراکه هر یک از ما آن دو زن و آن دو زنِ درواقع زنِ نوعی، می‌تواند باشد و به‌راستی کدامین ما فارغ از مرزهای تاریخی و جغرافیایی، به ‌نوعی قربانیان جنگ، خشونت یا نابرابری نبوده‌ایم؟ ترجمه‌ این اثر نیز ادای دینی است به قربانیان بی‌نام ‌و نشان خشونت از هر نوعِ آن. تمامِ کسانی که به‌ گفته‌ نویسنده، گمنام‌اند و تا ابد گمنام خواهند ماند و کسی صدای‌شان را نخواهد شنید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...