در بابل و در همه شهرهای آن مراقب رستگاری و سلامت اهالی بابل بودم تا مسکن آنها بنا به میل خدایان همچون یوغی نباشد که برای آنها مناسب نباشد... ویرانه آنها را آباد کردم، فقر آنها را بهبود بخشیدم، مردوک خدای بزرگ از اعمال پرهیزکارانه من شادمان شد...برای همه انسانها آزادی پرستش خدایانشان را برقرار کردم... من فرمان دادم که هیچ خانهای ویران نشود و هیچ ساکنی از آن محروم نگردد...

کوروش کبیر. اثر رضا شعبانی است که در شرح زندگی و احوال کوروش هخامنشی نگاشته شده است. کوروش کبیر به بررسی زندگی کوروش هخامنشی (بنیانگذار سلسله) هخامنشی میپردازد و تاریخ روزگار وی را با زبانی ساده و روان توضیح میدهد. به نظر مؤلف این اثر: «در میان همه حکمفرمایانی که از آغاز حضور ایرانیان در سرزمینی که به نام خود آنان "ایران" یا کشور نجیبان نامیده شده [است] فرمانروایی کردهاند... شاید هیچکس را نتوان یافت که در مقیاسهای دسترسپذیر انسانی از فضایل کممانندی چون کوروش برخوردار شده باشد... بنیانگذار نخستین و بزرگترین امپراتوریهای جهان تا امروز از ویژگیهایی برخوردار بوده است که مانند نوع حکومتی که از خود باقی گذاشت،خصوصیاتی منحصر به فرد و غیرقابل رقابت دارد.»
کتاب دربردارنده شش فصل است:
مادها و ارتباط آنها با هخامنشیان
خاندان هخامنشی و آغاز زندگی کوروش
پادشاهی کوروش و فتوحات او
خصال و صفات کوروش و ممیزات پادشاهی او
داستان ذوالقرنین و مرگ کوروش
در فصل اول مؤلف به بررسی روابط مادها و پارسها میپردازد و از همنژاد و تبار بودن این دو قوم ایرانی سخن میگوید و روایات تاریخی موجود در رابطه با تولد "کوروش" را نقد و بررسی میکند. مولف در این فصل رویداد تولد بنیانگذار هخامنشی را با تولد کسانی چون "اردشیر بابکان" و "شاپور ساسانی" مقایسه میکند و با بیانی آسیبشناسانه توضیح میدهد که چگونه تولد این فرمانروایان در طول تاریخ با اسطوره و افسانه آمیخته شده است.
فصل دوم اختصاص به بیان شرح حال و تبارنامه خاندان هخامنشی و آغاز زندگی کوروش دارد و نام شش نیای "کوروش" را تا پیش ذکر میکند. وی میگوید: «قبایل پارس رفتهرفته تحت فرمان خاندان هخامنشی درآمدند. این قبایل در منطقهای در محدوده خوزستان تا کرمان کنونی سکنی گزیده و ده طایفه بودند: پاسارگادیها، مرفیها، ماسپیانها، پانتالیها، دروزیها، گرمانهای شهرنشین، ساگارتیها، دروپیکها و دائینهای شبانکاره»
وی در ادامه مینویسد: "کوروش" پس از اتحاد پارسها، قلمرو مادها را به تصرف درآورد و به کمک برادران مادی خویش، نخستین دولت بزرگ ایرانی را در جهان پایه افکند. تصرفات کوروش و اتحاد بزرگ اقوام ایرانی "کزروس" را به وحشت افکند. او برای جنگ با ایرانیان با بابل و مصر متحد شد و دولت شهرهای یونانی را به سمت خویش فراخواند. کوروش پیشدستی کرد و مانع به نتیجه رسیدن این اتحاد گردید و با سرعت تمام "سارد" را به تصرف درآورد و ضمیمه قلمرو خویش نمود. کوروش رفتاری نجیبانه و مؤدبانه با کزروس در پیش گرفت و چنان که معروف است مدتی طولانی او را محترم شمرد و در سلک مشاوران و نزدیکان خویش نشاند.
امپراتور پس از بازگشت به ایران و انجام اصلاحات در شرق (در سال 539 قبل ازمیلاد مسیح) به تصرف بابل پرداخت. بابل سرزمینی ثروتمند بود و در یک منطقه راهبردی قرار داشت. در دست گرفتن این شهر به معنی دستیابی به سرزمین بینالنهرین، تسلط بر مراکز تمدنی و مهمترین راههای ارتباطی آن روزگار بود. کوروش پس از تسخیر بابل اعلامیهای صادر کرد که جزء درخشانترین و ماندگارترین اسناد تاریخ تمدن ایران باستان است:
«من در بابل و در همه شهرهای آن مراقب رستگاری و سلامت اهالی بابل بودم تا مسکن آنها بنا به میل خدایان همچون یوغی نباشد که برای آنها مناسب نباشد.»
«من ویرانه آنها را آباد کردم، فقر آنها را بهبود بخشیدم، مردوک خدای بزرگ از اعمال پرهیزکارانه من شادمان شد...»
«من برای همه انسانها آزادی پرستش خدایانشان را برقرار کردم...»
«من فرمان دادم که هیچ خانهای ویران نشود و هیچ ساکنی از آن محروم نگردد.»
دکتر شعبانی در فصل چهارم اثرش، خصال و صفات اولین حاکم سرزمین پارس را بررسی میکند. او خصال خوب کوروش را تنها ویژگی فردی او نمیداند، بلکه به نظر وی این ویژگیهای خوب و متعالی «پیش از آنکه خصال فردی کوروش باشد، نماینده فرهنگ اجتماعی و ملی اوست.» وی در ادامه چنین مینویسد: «به مجرد اینکه شمشیر از دست خصم بر زمین میافتاد بر او رحمت میآورد و بیاینکه معترض مال و جان و ناموس و حیثیت انسانی او شود، گرامیاش میداشت... شهری را نمیتوان به یاد آورد که به وسیله او ویران شده باشد... تسامح و تساهل او ورد زبان ایرانی و بیگانه بود.» کوروش هرگز درصدد تحقیر نژادها، جنسیت و اقلیتهای قومی و زبانی دیگر برنمیآمد. گزنفون مینویسد: مردم بلاد مختلف آرزو میکردند که سایه کوروش برسرشان باشد و جز او هیچکس دیگری بر آنها فرمان نراند.»
کوروش کارهای بزرگ را به دست هرکسی نسپرد، او دستیاران و معاونان نظامیاش را به دقت انتخاب کرد و مردان کارآزموده و آگاه را در رأس امور قرار داد. امور مالی و مالیاتی امپراتوری را به شکل پسندیدهای سامان داد و با «انتصاب متصدیان لایق، از تعدی و اجحاف به سکنه استانها و سرزمینهای تابع جلوگیری کرد.» به باور دکتر رضا شعبانی «کوروش مظهر آن نبوغ به عرصه رسیدهای بود که تجلی اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک را به ساحت عمل میگذاشت و از رشد سیاسی ملتی حکایت میکرد که میخواهد راه تازهای را به جهانیان بشناساند. در برابر این فرهنگ پیشرفته ایرانیگری بود که وی همانند شاگرد فرمانبرداری عمل میکرد که میکوشد هرچه را که آموزگار فرهنگ ملی به او میگوید، بیاموزد.»
در فصل پنجم مؤلف به بررسی موضوع تاریخی "ذوالقرنین" میپردازد. "ذوالقرنین" مذکور در قرآن مردی است که به حدی از قابلیت رسیده است که خداوند با او سخن بگوید. این مرد در غرب و شرق عالم جنگهایی داشته است. بخش قابل اعتنای زندگی او در جنگ با "یأجوج و مأجوج" گذشته است. وی در برابر دشمن شکست خورده عدل و انصاف را رعایت میکند و از آزار و قتل عام مردم چشم میپوشد. به گفته دکتر شعبانی کسانی چون ابنسینا به علت ناآشنایی با مقاطعی از تاریخ، جهانگشای مقدونی را ذوالقرنین تصور کردهاند. در حالی که "اسکندر" هزاران نفر را کشته و دهها شهر را ویران کرده است. به نظر این محقق تاریخی، یهودیانی که از پیامبر اسلام(ص) درباره ذوالقرنین میپرسیدند، خود میدانستند که در کتابهای مذهبی آنان از مردی سخن رفته که ناجی آنان از دست بابلیها بوده است؛ بنابراین مردی که معابد آنان را بازسازی کرد و آنان را به سرزمینشان بازگرداند، کسی جز "کوروش" هخامنشی نیست.
ذوالقرنین کتاب آسمانی قرآن مجید همان کوروش است که مردی متعبد و خداشناس بود. او خود را بنده خدا میدانست. او شرق و غرب عالم را درنوردید و در خلال جنگهایش به خاوران که محل طلوع خورشید بود رسید. او مهربان بود و با اطرافیانش در کارها مشورت میکرد. بنابراین و به استناد به حجم عظیم اسناد ارائه شده در کتاب صفات کوروش شبیه صفات ذوالقرنین قرآن کریم است.
در فصل ششم نویسنده ضمن بیان تاریخ مرگ کوروش (529 ـ 530 قبل از میلاد مسیح) به بررسی حوادث ده سال آخر عمر او پرداخته و سرگرمیهای وی را در مرزها بیان میکند. در ادامه با بیان روایات متفاوت در مورد مرگ وی از زبان مورخانی مثل "هردوت" و "گزنفون" پرداخته و با توجه به روایات موجود و نیز موقعیت آرامگاه کوروش در مورد چگونگی مرگ وی چنین مینویسد:«مرگ جاودانه مرد بزرگ تاریخ بشر در صحت و امان و آرامش و آسودگی خاطر است. او با انجام سفارشهایی به فرزندانش بردیا و کمبوجیه و سران لشکری و کشوری ایران دیده از جهان فروبسته و در پس درگذشت را در آرامگاهی که از پیش برای خود ساخته بود به خاک سپردهاند. آرامگاهی که عبارت زیر بر سر در آن کندهکاری شده بود:
«ای انسان هرکه بخواهی باشی و از هرکجا که میآیی بدان که من کوروش بنیادگذار امپراتوری ایران هستم. بر این توده خاکی که جسدم را پوشانده است، رشک مبر.»