هزارتوی تاریک آدمی | آرمان ملی


«ناتمامی» شاید در نگاه اول شبیه به یک هزارتوی تاریک باشد که ناگهان اولین در، برابر خواننده باز می‌شود. داستان با گم‌شدن لیان دختری اهل جنوب ایران در تهران شروع می‌شود. دختر دانشجویی که از همان اولین خطوط داستان می‌فهمیم زندگی پررمزورازی دارد و خواننده باید به همراه هم‌اتاقی او شروع به واکاوی این رمزورازها بکند. آن چیزی که در نگاه نخست به چشم می‌آید شکل دیگری از مهاجرت است. درست است که لیان از شهری به شهر دیگر آمده، اما اصل غیرقابل اجتنابِ مهاجرت که همان غربت، گاهی تنهایی و عجین‌شدن با محیطی دیگر است، گاه ممکن است حتی با انتقال از خانه‌ای به خانه دیگر هم اتفاق بیفتد.

ناتمامی زهرا عبدی

لیان دختری است که برای دنبال‌کردن آرزوهایش به تهران می‌آید و حالا مفقودشدنش قفلی بزرگ پیش‌روی هم‌اتاقی‌اش گذاشته و او قرار است در این جست‌وجو تمام توانش را برای بازکردن آن به کار گیرد. سولماز یعنی هم‌اتاقی لیان گویی نیرویی است مانده میان خیر و شر. نمی‌داند باید از نبود لیان استفاده کند و فرصت‌های ازدست‌رفته او را برای خود به طلوعی دوباره تبدیل کند یا اینکه به حسب وجدان از روی همان یادداشت‌های دختر به جست‌وجویش بپردازد، آن‌هم حالا که از پس همین یادداشت‌ها می‌فهمد لیان در جست‌وجوی چیزی، موردی یا مساله‌ای نه‌چندان ساده بوده است.

یکی از برجسته‌ترین نکاتی که ممکن است در همان خطوط اول کتاب به چشم هر خواننده‌ای بیاید، متفاوت‌بودن سبک نوشتار است. از جملات کلیشه‌ای، غیرواقع و فانتزی در این داستان خبری نیست. همانطور که آدم‌ها تنوع زیادی دارند و شخصیت‌های متفاوتی می‌شود در کتاب دید و شناخت، به همان اندازه هم تنوع جغرافیای زیستی به چشم می‌خورد. نقاط مختلف تهران در جای‌جای داستان و البته مقایسه آدم‌ها و جایگاهشان به خوبی مشهود است. دیدن درد انسان‌ها در پوسته خودشان چیزی است که دغدغه نویسنده -زهرا عبدی- بوده و چقدر هم ملموس توانسته آنها را بیان کند.

به‌کارگیری اسطوره‌ها یکی دیگر از نقاط روشن و قوت این کتاب است و همذات‌پنداری شخصیت‌ها با تاریخ و اسطوره کاری است مثال‌زدنی. ناتمامی هویت اصلی این رمان است. بارها و بارها به اشکال مختلف در کتاب مطرح شده و هربار یک شکل تازه به خود گرفته است.

بعد از اتمام کتاب تا حدودی به ناتمامیِ تمام هویت‌ها و کاراکترهای کتاب پی می‌بریم. این ناتمامی در هر انسانی وجود دارد و هر انسانی به‌نوعی این ناتمامی را با خود حمل می‌کند. شاید انسان امروز بیشتر از هر کس دیگری درگیر همین ناتمامی‌هاست، اما در روایت پرپیچ‌وخم این رمان این ناتمامی‌ها شکل دیگری به خود می‌گیرد. از خط سیر داستان به‌خوبی می‌توان فهمید که معضلات اجتماعی برای نویسنده از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. از بالای شهر تا پایین، از زندگی کولی‌ها، از بچه‌هایی که نه سرپرستی دارند و نه آینده‌ای. سولماز، هم‌اتاقی لیان، با خواندن یادداشت‌های او و جلورفتن هرچه بیشتر در مکنونات زندگی او به این موضوع پی می‌برد که این دختر مرموز در دنیایی از اتفاقات زندگی می‌کرده و به‌دنبال چیزی بوده است. چیزهایی که شاید مسبب ناپدیدشدن او بوده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...