سرزمین‌های جعلی | شرق


«رمان عرب» [The Arabic novel : an historical and critical introduction] درآمدی تاریخی-‌انتقادی درباره پیدایش و رشد و بلوغ رمان در جهان عرب است، به‌ویژه به زبان عربی، هرچند تصرفی که مترجم در نام کتاب کرده، شمول پژوهش نویسنده را مخدوش کرده، چون کتاب شامل رمان‌هایی که اعراب به زبان‌های دیگر نوشته‌اند، نمی‌شود؛ درواقع آنچه اینجا بررسی می‌شود پیدایش رمان در زبان عربی‌ست. نوع ادبی جدیدی چون رمان که خاستگاه تاریخی‌اش غرب و زبان‌های مدرن آن است، ورودش به زبان‌های کلاسیک شرقی از مقاطع نوزایی در آن زبان‌هاست؛ از همین‌رو این کتاب می‌تواند برای ما واجد همان ارزش‌هایی باشد که برای یک سوری هست. رصد این تاریخچه ادبی از نگاه غربی، بسیار معطوف به این است که نمایشی باشد از نوشتاری که آنها پایه گذاشته‌اند. اتخاذ رویه تاریخی-‌انتقادی از این نگاه باعث می‌شود رمان عربی را ذیل و تداوم خود بررسی کند تا به کلیتی که در پی‌اش هست و خود را مرکز آن می‌داند، برسد.

رمان عرب» [The Arabic novel : an historical and critical introduction] راجر آلن [Roger M. A. Allen]

«رمان عرب» در ۱۹۷۰ منتشر شد و تا ۱۹۹۵ چاپ‌ها و ترجمه‌ها و ویرایش‌های دوباره‌ای از آن به بازار نشر و فضای دانشگاهی آمد. مقبولیت محلی، جهانی «رمان عرب» به‌ویژه پس از ۱۹۸۸ که نجیب محفوظ نوبل برد، نشان از اعتلا و بلوغ رمان عربی بود و گویاشدن اعراب که اکنون دیگر پس از شعر، رمان دیوان عرب است. پس از قرن‌ها ذوق شعری و مشاعره، آن‌ها خود را به زبان و بیان رمان معرفی می‌کنند.

راجر آلن [Roger M. A. Allen]، «رمان» را بنابر نقل‌قولی از ادوارد سعید، روایتی از تجدد می‌داند، نوعی ادبیات که اساسا به روند تغییر می‌پردازد و آن را چون آینه‌ای بازتاب می‌دهد. نویسنده سپس به دیدگاه باختین در تکمیل نظرگاه خود رو می‌آورد، «رمان نفس انعطاف است، و بر جستجو و تجدیدنظر دائم در اشکال سابق خود استوار است.» آنچه ادبیات‌های دیگر را به استقبال از رمان فراخوانده، تن و جان تجربه تغییر است که با انقلاب صنعتی و استعمار شتابنده‌تر شد. درعین‌حال نویسنده، رمان را در معرض همان روندی می‌بیند که خود در پی کشف آن است و می‌خواهد در آن غور کند: تغییر. در انتقال رمان از زبانی به زبانی دیگر طبیعی می‌نماید که دامنه تغییرات بالایاد فزونی گیرد. من این دگرگونی‌های نو را برآمده از وضعیتی می‌دانم که آن را «محیط روایی» می‌نامم. محیط روایی نو ناچار دامنه شکلی بیانی رمان را دستخوش تغییراتی دیگر می‌کند.

نویسندگانی که از ادبیات‌های پیشارمان برخاسته‌اند مکرر به فقر رمانی اشاره کرده‌اند؛ جبرا ابراهیم‌ جبرا رمان را حاصل جوشش عناصری از مقولات ارسطویی می‌داند که مایه عمده‌اش را از کشمکش فرد با نیروهای فراتر از خود می‌گیرد که از سنت تراژدی مایه‌ور می‌شود، آبشخور دیگر آن را در شخصیت‌پردازی هنر نمایش می‌داند، عناصری که به نویسنده آن مجال را می‌دهد تا بر سنت‌های رمانتیک واکنش نشان دهد. عبدالرحمن منیف نیز به‌تصریح از فقدان پیشینه رمان عرب سخن می‌گوید که همواره این خطر را در کمین دارد که کاری ناقص ارائه دهد. راجر آلن سخنان او را تعبیر به اعترافش به دین غرب در باب رمان می‌داند. در ادامه از زبان جامعه ادبی، همین را زمینه‌ای برای بروز یکی دیگر از تجلیات عقب‌ماندگی از جهان غرب می‌داند. رمان در مقام روایتگر جامعه‌ای که تغییر می‌کند و ابزار بیانی‌اش نیز تن به تغییرات می‌دهد، در این تک‌نگاری دارای نقطه‌اتکایی می‌شود که خود را برخوردار از ثبات می‌بیند که همان غرب باشد.

نویسنده آن بخش از ادبیات غرب را پی می‌گیرد که به سنت‌های جهانی وابسته‌اند، سنت‌هایی که به ‌حکم ماهیت‌شان روبه تغییر و تحول دارند. ناگفته پیداست که در اینجا «جهانی» وافی به مقصود غرب است. طرح و واشکافی ادبیات معاصر عرب در این کتاب، سرچشمه‌ها، پیدایش و بلوغش اساسا به غرب گره خورده است.

روایت راجر آلن از تاریخ ادبی رمان عربی سه کانون عمده دارد: کشف غرب و استعمار آن، کشف نفت و صنعت خام استخراج آن، و مساله فلسطین؛ سه کانونی که دامن‌زننده بسیاری تنش‌ها و تغییرات شتابنده در خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است. تجربه و تغییراتی که جهان غرب در همگی آنها نقشی فعالانه و فاعلانه دارد و درعین‌حال، زمینه‌ساز تحولات رمان عربی شده است. می‌توان گفت آنچه در مقام تمهید تاریخ رمان را برساخته، در مقام تجربه‌زیسته جهان عرب را شکل داده است؛ رمان در یکی از شناخته‌ترین سرآغازهای خودش یعنی «دن‌کیشوت» تمهید سند جعلی را به‌کار می‌برد؛ جالب‌توجه اینکه سروانتس متن رمانش را منسوب به نویسنده‌ای عرب به‌نام ابوحامد الانجلی می‌داند. سند جعلی همواره جعل شخص را نیز پیش می‌کشد. گشودن دیگر سرزمین‌ها نیز زمینه‌ساز جعلی دیگر در نوشتار رمان شد: سرزمین‌های جعلی و نقشه‌هایش، شناخته‌ترین این سرزمین‌ها یوکناپاتافای ویلیام فاکنر است. اما چرا راه دور برویم خاورمیانه پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در خلال جنگ‌های جهانگیر، تاسیس اسراییل و تعلیق فلسطین، خود نمونه‌ای ملموس و زنده از جعل است، نقشه خاورمیانه اساسا سندی جعلی‌ست. این جعل را می‌توان در وجه خوانش رمان‌نویسی جهان پیرامونی نیز دید.

در تحولات بالایاد، جامعه عربی به‌قول سولرز به کشف رویه‌ای بیانی رسید که از رهگذر رمان با خود سخن بگوید؛ بیان استعاری‌تر این امر را در گفتگو با سایه صادق هدایت در «بوف کور» می‌بینیم. فقر ابزاری. تمهیداتی که پيش‌تر در گفتار منیف به آن اشاره رفت، نویسندگان پیشرو عرب را به واسازی رمان واداشت؛ به‌قول همو، رمان‌نویس عرب ناچار است بدون راهنما به جستجوی شیوه بیانی خود برآید. فقری که رمان‌نویس عرب را در مقام فلسطینی وامی‌دارد دربرابر زره‌پوش اسراییلی سنگ بردارد. در راه این جستجو و بیان خود، آنها راه به‌ شیوه‌های سنتی روایت بردند، همچون سلسله اسناد روایت، مقامه‌نویسی و سنت شفاهی حکواتی؛ حرکتی در حکم آموزش نوشتار مدرن ازجمله رمان به زبان عربی، تا رمان خود را در مقام نوشتاری عربی از رمان غربی متمایز کنند. این تمایز به‌نقل آلن از جان آپدایک، رمان‌نویس معاصر آمریکایی به ذوق او خوش نمی‌آید، آنجاکه در مورد رمان «شهرهای نمکِ» عبدالرحمن منیف سخن می‌گوید؛ از این‌رو که تاثیر چندانی از غرب نپذیرفته تا حس تشبه به رمان را در او ایجاد کند. تقویت این شباهت لاجرم راه می‌برد به امحای تفاوتی که در کاربست آن تمهیدات نهفته‌ست و احساسات و عواطف عربی را برمی‌انگیزد و البته به نوشدن رمان نیز کمک می‌کند. آپدایک عملا غرب را به دایره تعریف رمان وارد می‌کند و از ادبیات عرب و دیگر ادبیات‌ها شباهت مطالبه می‌کند؛ خواستی که با جان تپنده رمان که تغییر باشد، منافات دارد. در این تلقی پیش از آن‌که رمان سازوکاری منتخب برای گفتگوی جمعی با جامعه خود باشد، سامانی از تکنولوژی ادبی غرب است که در تایید خاستگاهش ادبیات پیرامونی را به سنتی جهانی می‌پیوندد. در این دیدگاه، جهان پیرامون نمی‌تواند ادبیاتی تجربی تولید کند، چون با بضاعت اندک و فرسوده‌ای که دارد نمی‌تواند رمانی بنویسد که در مقام «شکل برتر ادبیات داستانی معاصر» باشد.

نویسندگان پیرامون، بر این اساس مأمور به انتقال تکنولوژی ادبی غرب‌اند. اگرچه در دو سده اخیر به‌پیشنهاد و سلطه غرب، رمان دیوان عرب است، اما در کنه این گزاره، تنش و ناسازه‌ای نهفته‌ست که رمان‌نویسان هنرمند درک روشنی از آن دارند. ۱) دیوان کتاب شعر است؛ ۲) دیوان دفتر حساب‌وکتاب است. حسین جمیل البرغوثی نویسنده‌ای است که رمان را چون کتاب شعر می‌نویسد. او در صحنه‌ای از رمان «نور آبی»، دو دوست آواره خاورمیانی را نشان می‌دهد که مخفیانه وارد سمیناری در دانشگاه سیاتل می‌شوند. خانم دکتری از یوگسلاوی، دیدگاه‌های گوته، مارکس و انگلس را در باب ایده ادبیات جهان شرح می‌دهد. دوست همراه راوی از سخنران می‌پرسد، هیچ می‌دانید که تندیس‌های اسطوره‌ای یونان باستان می‌دیدند؟ قدرت بینایی داشتند؟ استاد از این موضوع بی‌خبر است... دوست او را دست می‌اندازد و از جلسه فراری می‌دهد. او که شاعری فلسطینی‌ست و مولوی‌وار به وطن و مقولاتش می‌نگرد نشان می‌دهد که ادبیات جهان مستعد کوری‌ست و همواره طرح و پیوستگی‌اش مجالی‌ست برای کوری و کوراندن پیرامون.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...