محسن آزموده | اعتماد


می‌توان به سیاق مارکس و انگلس در ابتدای متن مشهور «مانیفست» با این جملات هول‌انگیز آغاز کرد که شبحی در حال تسخیر اروپا است: شبح فاشیسم! اما شوربختانه این گزاره امروز در بیشتر نقاط جهان مصداق پیدا می‌کند و منحصر به اروپا نیست. نشانه‌های راست‌گرایی افراطی و دیگرستیزی، نژادپرستی، اقتدارگرایی و به‌طور کلی فاشیسم در سراسر کره خاکی مشهود است و در میان گروه‌های مختلف اجتماعی شاهد سفیدشویی و تجلیل از دیکتاتورها و مستبدان هستیم. در روسیه استالین، در ایتالیا موسولینی، در رومانی چائوشسکو، در اسپانیا فرانکو و... نه به عنوان جبارهایی زورگو و جنگ‌طلب که به عنوان رهبرانی مقتدر و توانمند مورد ستایش قرار می‌گیرند.

پل کرنر [Paul Corner] خلاصه کتاب موسولینی در خاطرات و افسانه‌ها: اولین دیکتاتور تمامیت‌خواه در تاریخ» [Mussolini in myth and memory : the first totalitarian dictator]

در کشور خود ما تصویری متفاوت با دهه‌ها پیش از سلطنت پهلوی ارایه می‌شود. دموکراسی و حکومت قانون مردمسالار گویی دیگر ارزش نیستند. در امریکا ترامپ یکه تازی می‌کند و در فرانسه، مهد دموکراسی، راست‌گرایان افراطی در شرف تسخیر کرسی‌های قدر‌تند. بازخوانی تاریخ از خلل افسانه و اسطوره‌سازی از دیکتاتورها به مدد فراموشی (عمدی یا ناخودآگاه) یکی از سازوکارهایی است که به تسریع این فرآیند یاری می‌رساند. پل کرنر [Paul Corner]، پژوهشگر تاریخ اروپا و ایتالیا در کتاب «موسولینی در خاطرات و افسانه‌ها: اولین دیکتاتور تمامیت‌خواه در تاریخ» [Mussolini in myth and memory : the first totalitarian dictator] کوشیده ضمن توضیح این امر در ایتالیا نشان بدهد که این افسانه که دوران موسولینی در دهه‌های 1920 و 1930 گل و بلبل بود، بهره‌ای از حقیقت ندارد و تصویری نوستالژیک و معوج از واقعیت است. به مناسبت انتشار این کتاب به همت کتابسرای تندیس با بنفشه شریفی‌خو، مترجم این کتاب گفت‌وگو کردیم. خانم شریفی‌خو تاکنون آثار ادبی و آموزشی فراوانی ترجمه کرده و ضمن تسلط به زبان‌های انگلیسی و ایتالیایی، خود سال‌ها در ایتالیا زندگی کرده و از نزدیک فضای این جامعه را می‌شناسد:

‌در ابتدا به اختصار بفرمایید چرا این کتاب را به فارسی ترجمه کردید؟ آیا واقعا جامعه ایتالیا امروز نگاهی مثبت به موسولینی و دوران او دارند؟

هدف انتخاب کتابی بوده که از دیدی متفاوت به موسولینی و فاشیسم بپردازد. کتاب‌های تاریخی درباره این دوره که «وقایع تاریخی» را به ترتیب زمانی توضیح می‌دهند بسیارند و گمان می‌کنم در عصری که اطلاعات با یک کلیلک دسترس‌پذیرند، خواندن و به ذهن سپردن چنین اطلاعاتی از حوصله بسیاری خوانندگان معاصر خارج باشد. هدف انتخاب کتابی بوده که دیدی تأمل‌برانگیز به موضوع داشته باشد و درعین‌حال، به‌گونه‌ای برای خواننده معاصر نیز موضوعیت داشته باشد.

در این خصوص که آیا جامعه امروزایتالیا حقیقتا نگاهی همراه با نوستالژی به دوران فاشیسم و شخص موسولینی دارد یا خیر، به نظرم باید از اظهارنظر براساس تجربه شخصی پرهیز کرد. احتمالا بیشتر مهاجرها در کشورهای دیگر چیزی از جنس بیگانه‌ستیزی را تجربه می‌کنند و می‌توان این را به حساب ملی‌گرایی‌ای از نوع فاشیستی گذاشت، اما چنین قضاوتی بسیار معیوب خواهد بود. بهترین کار رجوع به آمار و نتایج نظرسنجی‌هاست. پل کرنر نیز در مقدمه کتاب به این آمار اشاره می‌کند و درعین‌حال، تاکید می‌کند: «اگرچه این آمار و ارقام را باید به دیده احتیاط نگریست، روند کلی واضح به نظر می‌رسد.»

‌پل کرنر نویسنده این کتاب انگلیسی است و شما نیز کتاب را از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه کرده‌اید. درباره او و سوابق کاری‌اش بگویید و اینکه آیا او صلاحیت یا توانایی این را دارد که درباره جامعه و تاریخ ایتالیا اظهارنظر کند؟

پل ریچارد کرنر تحصیلات عالی خود را در رشته تاریخ در دانشگاه کمبریج انجام داده و در مقطع دکترا از دانشگاه آکسفورد فارغ‌التحصیل شده است. حوزه تخصص کرنر، تاریخ معاصر ایتالیا و موضوعات مرتبط با رژیم‌های تمامیت‌خواه قرن نوزدهم است. به علاوه، از سال ۱۹۸۷ در دانشگاه سیه‌نا به تدریس تاریخ اروپا پرداخته و در همین دانشگاه، مدیریت مرکز بینادانشگاهی مطالعات رژیم‌های تمامیت‌خواه در قرن بیستم را بر عهده داشته است و بنابراین سابقه تحصیلی مقبولی دارد.

دقیقا سه روز پس از انتشار کتاب کرنر بود که جورجا ملونی، نامزد حزب راست افراطی به نام برادران ایتالیا به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد. ۳۳ روز پس از پیروزی ملونی، در صدمین سالگرد راهپیمایی رم، ضد فاشیست‌ها در زادگاه موسولینی گردهمایی برای گرامیداشت هفتادوهشتمین سالگرد آزادی این شهر توسط پارتیزان‌ها برگزار کردند؛ هدف از برگزاری این مراسم درواقع تحت‌الشعاع قرار دادن گردهمایی‌ای بود که هر‌ساله توسط نوفاشیست‌هایی که به اسطوره موسولینی پایبند و ارادتمند هستند، برگزار می‌شود. همه اینها باعث شد پژوهشگران توجه ویژه‌ای به کتاب کرنر نشان دهند و پژوهشگران مختلف، از جمله ریچارد لافت‌هاوس، سردبیر مجله آکسفورد الومنای، انتشار کتاب کرنر را بسیار بهنگام ارزیابی کردند.

‌کتاب جستاری درباره مقولاتی پیچیده چون حافظه و فراموشی است. در بازخوانی دوره‌های مختلف تاریخی، نقش حافظه و فراموشی چیست و این قوای انسانی چگونه در بازخوانی تاریخ و مسلط کردن روایت‌هایی از آن نقش ایفا می‌کنند؟

نویسنده تاکید می‌کند که باید بین تاریخ و حافظه تمایز قائل شد. «تاریخ سعی در توضیح پدیده‌ها دارد و به دنبال روابط علی می‌گردد و حال آنکه خاطره صرفا ثبت تجربیات گذشته است.» به گفته نویسنده، «فقط خوانده‌ها و شنیده‌های ما نیستند که خاطره ما از گذشته را شکل می‌دهند. مهم‌تر از اینها، عناصری از گذشته‌اند که انتخاب می‌کنیم فراموش کنیم و آنهایی که انتخاب می‌کنیم به یاد بیاوریم و آنچه انتخاب می‌کنیم به یاد بیاوریم، ارتباطی تنگاتنگ با زمان حال دارد. خاطره حضور گذشته است در زمان حال ما. درحقیقت، جوامع براساس منفعت‌های‌شان در زمان حال و اغلب تا حدودی نیز براساس امیدی که برای آینده دارند، گذشته خود را «از نو برمی‌سازند.» معمولا این فرآیند منحصرا قائم به فرد -شکل‌گیری مستقیم و بی‌واسطه دیدگاهی شخصی درباره گذشته- نیست، بلکه گونه‌ای بازتاب و جذب خاطره جمعی است که تحت تاثیر نگرش‌ها و بحث‌های اجتماعی در‌خصوص گذشته شکل می‌گیرد و آنچه در رسانه‌ها، فضای مجازی، روزنامه‌ها و کافه‌ها می‌شنوید. خاطره جمعی و... تعاملی است پیش‌رونده بین فرد و محیط اجتماعی‌اش و در یک روند جذب و افزونش شکل می‌گیرد. خاطره جمعی -که تعیین‌کننده تفسیر فردی ما از گذشته است- محصول طیف وسیعی از اطلاعات از منابع مختلف، یا همان چیزی است که تحت عنوان، بردارهای حافظه، از آن یاد می‌شود.»

موسولینی در خاطرات و افسانه‌ها در گفت‌وگو با بنفشه شریفی‌خو

می‌توان گفت ما اصولا تمایل داریم فرض کنیم همه‌چیز در دنیای ما ثابت و بدون تغییر است، مگر اینکه چیزی توجه ما را به اختلافی جلب کند. بااین‌حال، زمانی که باورهای ما تغییر می‌کنند، خاطرات ما نیز می‌توانند همراه با آنها تغییر کنند.

‌نویسنده در فصل آغازین نشان می‌دهد که امروز در سایر جاهای اروپا مثل رومانی یا روسیه هم برخوردی متفاوت با رهبران سیاسی اقتدارگرایی چون چائوشسکو و استالین صورت می‌گیرد. علت یا علل این موضوع چیست؟

کرنر، به نقل از لی‌یف گودکف، جامعه‌شناس برجسته روس و مدیر پژوهشکده لوادا، نوستالژی دوران دیکتاتوری را ناشی از « میل مردم به داشتن نظم، امنیت، عدالت اجتماعی و عزت ملی» توصیف می‌کند. به گفته گودکف، «در مواجهه با مشکلات امروز و امید اندکی که برای آینده وجود دارد -این نکته مهمی است - افراد هنگام نگریستن به گذشته عناصر منفی را از حافظه خود حذف می‌کنند و خاطره جدیدی می‌سازند که بیشتر براساس یادآوری جنبه‌های مثبت گذشته بنا شده است. به بیان خلاصه، آنها در ذهن‌شان نوعی «آرمانشهر خیالی » از گذشته خلق می‌کنند که مشکلات زمان حال در مقابل آن کاملا منفی به نظر می‌رسند. آنچه در اینجا «خاطره » نامیده می‌شود در حقیقت ترفندهایی عجیب و غریب با پیامدهایی قابل‌توجه است. افسوسِ از دست دادن آرمانشهر خیالی در گذشته استبدادی، افراد را به سمت اتخاذ راه‌حل‌های استبدادی برای حل مشکل‌های کنونی سوق می‌دهد. در جهانی که به نظر می‌رسد هر دم پرهرج‌ومرج‌تر و بی‌نظم‌تر می‌شود، بسیاری به دنبال «فردی قاطع » می‌گردند که بتواند آنچه را نظم و امنیت سابق فرض می‌شود دوباره برقرار کند.»

‌منتقد این کتاب ممکن است بگوید هر بازخوانی تاریخی، مبتنی بر پیش‌فرض‌ها و رویکردهای مورخ یا راوی تاریخ است و اگر گروه‌هایی امروز بر نقاط مثبت دوران موسولینی تاکید می‌کنند، گروه‌هایی دیگر می‌توانند یکسره عصر او را سیاه جلوه دهند. با این پیش‌فرض، هیچ یک از طرفین نمی‌توانند مدعی شوند که آنچه می‌گویند حقیقت است یا به تعبیر دیگر هر کدام از دو طرف ممکن است دیگری را به فراموشی عمدی یا غیرعمدی و وارونه‌نمایی تاریخ متهم کنند، پاسخ نویسنده و خود شما به این نقد چیست؟

نویسنده در مقدمه کتاب و در تبیین ویژگی‌های خاطرات جمعی به این نکته اشاره می‌کند که «خاطرات جمعی ممکن است براساس داده‌های ورودی، تفاسیر، اهداف و گروه‌های اجتماعی (یا قومی) یادآوری‌کننده با هم متفاوت باشند.» «دستیابی به دیدگاهی مشترک از گذشته، که همه بر سر آن توافق داشته باشند، دشوار است.»

بنابراین، ادعای نویسنده توصیف افسانه واحدی که همه ایتالیایی‌ها بر سر آن توافق داشته باشند، نیست. نویسنده یکی از چندین خاطره جمعی را مورد مطالعه قرار می‌دهد؛ خاطره‌ای نسبتا فراگیر که «جنبه‌های خاصی از رژیم فاشیستی را به حافظه سپرده و جنبه‌های دیگر را به فراموشی.»

هدف از مطالعه نباید صرفا «یافتن حقایق» باشد، بلکه باید مجهز کردن خود به ابزار لازم برای تفکر انتقادی باشد. وقوع راهپیمایی رم یک واقعه تاریخی است، تفسیرها از چرایی وقوع آن از جنسی متفاوتند. تقابل آرا نه‌تنها بد نیست، روح پژوهش علمی است. افرادی با دیدگاه‌های مختلف می‌توانند با هم تبادل‌نظر کنند و با هم مخالف یا موافق باشند؛ مهم حفظ روحیه تبادل‌نظر است. هر مطالعه‌ای که [با حفظ معیارهای دقت علمی] درباره موضوعی صورت می‌گیرد، بعدی از ابعاد موضوع را روشن می‌کند و به همین دلیل است که در روند پژوهش، مرور پژوهش‌های گذشته همیشه پیش‌شرط است. اشتباه است اگر فکر کنیم گروهی از متفکران یا مکتبی خاص می‌تواند پاسخی یقینی و نهایی به پرسش‌های ما بدهد یا بناست آنچه می‌خوانیم را یا به عنوان حقیقت غیرقابل‌انکار بپذیریم یا به کل روی آن خط بطلان بکشیم. متن خوب متنی است که انسان را به تأمل وادار کند.

‌نویسنده در بخشی از کتاب به این مساله می‌پردازد که می‌توان پرسید آیا فقط بخش یا بخش‌هایی از مردم در ظهور و شکل‌گیری فاشیسم مقصر بودند یا همه چنین بودند. پاسخ او به این پرسش چیست؟ آیا در جریان وقوع رخدادی بزرگ مثل فاشیسم در ایتالیا، می‌توان گفت که فقط بخش‌هایی از جامعه مقصر بودند؟

این پرسش را نخستین‌بار رنتزو دفلیچه، مورخ ایتالیایی، متخصص در حوزه تاریخ فاشیسم و نویسنده کتاب ۴ جلدی زندگینامه بنیتو موسولینی در شش هزار صفحه، مطرح کرد. به عقیده دفلیچه، بین سال‌های (۱۹29-۱۹34‌) «اجماع جمعی درخصوص فاشیسم» وجود داشته است (این اجماع به سال‌های مشخصی محدود می‌شود). در سنت ضدفاشیستی پس از جنگ، ایتالیایی‌ها قربانی فاشیسم نمایانده شدند، نه حامی آن و نظریه جدید دفلیچه به‌شدت با این انگاره در تضاد بود، اما به عقیده نویسنده، «اجماع همگانی مفهومی کلی است که برای پوشش پرسشی بسیار پیچیده با یک فرمول ساده و واحد استفاده می‌شود. آنچه این اصطلاح به ذهن متبادر می‌کند جامعه‌ای است یکپارچه و فاقد تنوع و تفاوت که رویکردی سیاه‌وسفید به مسائل دارد. مسلما در جامعه‌ای که تحت حکومت فاشیست‌ها می‌زیست حوزه‌هایی از اجماع همگانی را می‌توان یافت، اما اجماعی کلی و همه‌جانبه را خیر. مانند اکثر کشورهای دیگر، در ایتالیای فاشیست نیز مردم عادی از بعضی چیزها متنفر بودند، بعضی دیگر را تحمل می‌کردند و همزمان و بسته به طبقه، جنسیت، شغل، شرایط مادی، سطح سیاسی بودن، موقعیت مکانی و غیره بعضی چیزهای دیگر را تایید می‌کردند. اندکی تأمل بیشتر، چهره‌های متعدد و گوناگون افکار عمومی را آشکار می‌کند. وظیفه مورخ آن است بکوشد وزن و اهمیت نسبی هر یک از این نگرش‌ها را ارزیابی و چگونگی شکل‌گیری، نحوه انعکاس آنها در رفتار و البته، چگونگی تغییرشان در طول زمان را درک کند.

‌همان‌طور که در مقدمه ذکر شد، قدرت گرفتن جریان‌های فاشیستی و اقتدارگرا در روزگار کنونی امری جهانشمول است و علل مشخصی دارد، مثل رکود یا مشکلات اقتصادی، ناتوانی و ضعف دولت‌های دموکراتیک و لیبرال، تبعیضات آشکار، افزایش فاصله طبقاتی، گسترش ناامنی و جنگ در جهان و... نویسنده درباره این علل و عوامل چه نظری دارد و آیا صرفا با نگارش کتاب و احیانا آگاهی‌بخشی می‌توان جلوی این فرآیند را گرفت؟

همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره کردیم، به عقیده نویسنده، «ارزیابی گذشته بیش از آنکه واکنشی به تحلیل‌های تاریخی باشد، بازتابی از مشکلات کنونی است که ما را وامی‌دارند جنبه‌های خاصی از گذشته را برجسته کرده و جنبه‌های دیگر را به‌کلی نادیده بگیریم. حتی ممکن است بی‌آنکه متوجه شویم گذشته‌ای را «خلق » کنیم که مایه تسلای خاطرمان در زمان حال باشد... و اگر همان‌طور که در رابطه با اخبار جعلی نیز مشاهده می‌شود، عامل تعیین‌کننده در تمایل ما به پذیرش و باور یک گزاره، قطعیت و بی‌چون و چرایی‌اش باشد و نه تاییدپذیری‌اش، آنگاه واقعیت‌های تاریخی تاثیر مثبت اندکی بر تغییر «حافظه جمعی جعلی» خواهند داشت. در حقیقت، تجربه سال‌های اخیر به ما آموخته است تلاش برای بی‌اعتبار کردن افسانه‌های سیاسی صرفا با تکیه بر آمار و واقعیت‌ها اغلب به ناامیدی می‌انجامد و بسیاری اوقات چنین به نظر می‌رسد که واقعیت‌ها محلی از اعراب ندارند.

با وجود این، در مواجهه با چنین افسانه‌هایی نباید سکوت کرد و باید از هر فرصتی برای بی‌اعتبار کردن آنها استفاده کرد.

موسولینی در خاطرات و افسانه‌ها: اولین دیکتاتور تمامیت‌خواه در تاریخ» [Mussolini in myth and memory : the first totalitarian dictator]

‌بالاخره نظر نویسنده و خود شما راجع‌به موسولینی چیست؟ آیا او سیاستمداری اقتدارگرا بود که صرفا «اشتباه» کرد و دورانش واجد نقاط مثبت هم بود یا خیر، اصل رویکرد و عملکرد او در سیاست خطرناک و ویرانگر بود؟

به عقیده نویسنده، تصویر موسولینی به عنوان سیاستمداری مقتدر که «کارهای مثبت بسیاری کرده»، امتداد تصویر برساخته در کیش شخصیت اوست که در همان سال‌های حکومت فاشیسم ایجاد شد. موسولینی درحقیقت از آن شخصیت قوی، مصمم و دوراندیشی که پیروان و ستایشگرهایش از او در ذهن دارند فرسنگ‌ها فاصله داشت. او رهبر قدرتمند رویایی نبود. از بسیاری جهات دیکتاتوری ضعیف بود که صرفا قادر به کنترل برخی از رویدادهایی بود که در اطرافش جریان داشت. بسیاری از طرح‌هایی که موسولینی را برای اجرای‌شان ستایش می‌کنند (ازجمله طرح حقوق بازنشستگی و خشکاندن باتلاق‌ها و ایجاد شهرهای جدید)، در دوران حکومت پیشین تهیه شده بودند و او صرفا ادامه‌دهنده اجرای این طرح‌ها بود و آن هم نه به نحو احسن. «موسولینی را نمی‌توان [و نباید] خارج از بستر تاریخی‌ای قضاوت کرد که در آن می‌زیست. رژیم خشونت، سرکوب، فساد و ارعاب ساخته دست او بود و جنگ‌ها نیز جنگ‌های او بودند. او را باید فردی دید که مسوولیت همه این وقایع برعهده اوست، نه شخصیتی نجیب که نگران سرنوشت ملت خویش بود. خارج کردن او از بستر وقایع تاریخی، کمک به تداوم یافتن این انگاره است که «موسولینی نمی‌دانست.»

‌به نظر شما کتاب برای خواننده ایرانی چه مزایا و فوایدی دارد؟ آیا صرفا آشنایی با تاریخ ایتالیاست یا به درد زندگی امروز و اکنون او نیز می‌خورد؟

به عقیده من، یکی از نکات مهمی که کتاب به‌طور ضمنی به خواننده یادآوری می‌کند، لزوم صحت‌سنجی خوانده‌ها، شنیده‌ها و آرای عمومی محبوب است. خصوصا در عصری که رسانه‌های اجتماعی نقش پررنگی در نشر اخبار و روایت‌ها و شکل‌گیری آرای عمومی دارند، باید روش صحیح تفکر انتقادی را یاد بگیریم و حین خواندن کتاب‌هایی ازاین‌دست، علاوه بر آشنایی با نکات جدیدی که نویسنده در باب موضوع مورد بحث مطرح می‌کند، به شیوه کار پژوهشگرها و منابع مورد استفاده آنها هم توجه کنیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...