به نظر من این کتاب با سن و سال آقای گلستان جور در نمیآید... مشکل در لحن ایشان است که مؤدبانه و با وقار نیست. متمدنانه نیست... گلستان همین بود که خواندید. پر از کار و زحمت، پر از انرژی، با اشراف کامل به تمام جنبههای فرهنگ و هنر، پر از تناقض، پر از احساسات بی پرده و صریح، نرم و مهربان... هم شریف و هم خبیث، زمخت و دریده، خاله زنک و لیچارگو، پر از جملاتی که بوی گند تحقیر کردن از آن میآید.
- به نظر من این کتاب با سن و سال آقای گلستان جور در نمیآید. (نجف دریابندری – فصلنامهنگاه نو – ش 67)
- من گناه اصلی(!) را از طرف آقای جاهد میبینیم که چنین متنی را چاپ و منتشر کرده است.(جمشید ارجمند – همان)
- والله اگر این کتاب در نمیآمد دنیا به هم نمیخورد. این همه هیاهوی بسیار هم ایجاد نمیشد!!(جمشید ارجمند – همان)
- آقای گلستان هرکس را که در این گفتگو دم پرش ظاهر شده، آب صابونی به سرش کشیده و یک کیسه حسابی به تنش کشیده است.(سیروس علینژاد - همان)
- مشکل در لحن ایشان است که مؤدبانه و با وقار نیست. متمدنانه نیست. (هوشنگ گلمکانی – همان)
«نوشتن با دوربین» یکساله شد. کتابی که پس از چند سال توانست تلنگری به چینی نازک و بندخوردهی روشنفکری ایرانی بزند.
اول: ابراهیم گلستان کیست؟
ابراهیم گلستان در 1301 در شیراز متولد شد. پدرش "محمد تقی گلستان" در شیراز مدیر روزنامه "گلستان" بود. ابراهیم در سال 1322 و پس از طی تحصیلات ابتدائی و متوسطه به تهران آمده و در رشته حقوق مشغول به تحصیل میشود. پس از مدتی ترک تحصیل میکند و جذب فعالیتهای سیاسی حزب توده میشود ولی فعالیت سیاسی او نیز نیمه کاره رها شده و پس از آن شروع به فعالیت خبری میکند. - گلستان در سال 45 ایران را ترک کرده و از آن زمان تا کنون تقریبا جز در موارد معدودی قدم در عرصه رسانه و فرهنگ نگذاشته، حرفی نزده، مصاحبهای نکرده و نمود و تاثیری نداشته است و هرچه هست همانهایی است که از قبل در پرونده حرفهای گلستان باقی مانده است.
لیلی گلستان در یادداشتی که بر این کتاب نوشته است پدرش را اینگونه معرفی میکند: "ابراهیم گلستان همین بود که خواندید. پر از کار و زحمت، پر از انرژی، با اشراف کامل به تمام جنبههای فرهنگ و هنر، پر از تناقض، پر از احساسات بی پرده و صریح، نرم و مهربان، هم شریف و هم خبیث، زمخت و دریده، خاله زنک و لیچارگو، پر از جملاتی که بوی گند تحقیر کردن از آن میآید. در نهایت ابراهیم گلستان آش در هم جوش خوشمزه ای است پر از سبزیهای معطر، سیر داغ نعنای داغ کشک و زعفران که پس از خوردن آن به دل درد شدیدی دچار میشوید. نوش جان و گوارای وجود!(نگاه نو شماره 67- صفحه 51 )
دوم: پرویز جاهد کیست؟
"پرویز جاهد" دانش آموخته سینماست. او متولد 1340در قائمشهر است. لیسانس خود را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته ادبیات نمایشی گرفته است. کارشناسی ارشد را در رشته سینما گذرانده و پس از آن راهی انگلستان شده و در دانشگاه "وست مینیستر" لندن به ادامه تحصیل مشغول میشود، هرچند که گویا هنوز موفق به اخذ مدرک دکتری خود نشده است.
او را بیشتر در کسوت مترجم و منتقد سینما میشناسند. دنیای سخن، آدینه، فرهنگ سینما، صنعت سینما، فیلم، فصلنامه فارابی از جمله مطبوعاتی هستند که جاهد در آنها به قلمزنی در حوزه ادبیات و سینما پرداخته است. البته امروز او در مسیر اپوزسیون شدن حرکتی داوطلبانه دارد و طی آن هم اکنون با بخش فارسی bbc و سایر رسانههای مشابه همکاری میکند.
سوم: "نوشتن با دوربین" دیگر چه صیغهای است؟
نام کتاب از دل یکی از حرفهای ابراهیم گلستان درآمده است که در خطابی طعنهآمیز به پرویز جاهد میگوید:"کارت را بکن! با دوربین بنویس!"(صفحه 195)
طرح جلد کتاب هم کار ابراهیم حقیقی گرافیست و طراح نام آشنا است. عکسی عجیب و غریب از گلستان هم بلافاصله بعد از جلد و در اولین صفحه از کتاب به چشم میخورد که اگر خوب نگاهش کنی فضای گفتگو و روحیه گلستان را از همان صفحه تا آخر خواهی یافت. غیر از این نیز هیچ عکس و تصویری در این کتاب نیست.
متن کتاب که بیان و سیاقی کاملا محاورهای دارد نشان آن است که قلم ویراستار به خود ندیده است. در واقع کتاب متن مکتوب مصاحبهای است که در آن هیچ کدام از طرفین قصد تالیف و تدوین کتاب را نداشتهاند. اساسا یکی از شروط ابراهیم گلستان در مقام مصاحبه شونده این بوده که متن سخنانش جز در متن رساله دکتری در جایی دیگر درج و منتشر نشود.
کتاب 276 صفحهای "نوشتن با دوربین" حاصل یک مقدمه و چهار دیدار جاهد و گلستان در منزل شخصی او است. به گفته پرویز جاهد در ابتدای کتاب کل کتاب شامل متن یک گفتگوی طولانی است که در فاصله ژوئن 2002 تا 2003 طی چهار دیدار با گلستان انجام شده است.بهانه این گفتگوها هم پروژه دکترای جاهد با عنوان "تاریخ تحلیلی ریشه های موج نو در سینمای ایران" است.
جاهد مدعی است که از سال 1338تا 1348 یعنی از زمان ساحته شدن نخستین فیلم داستانی فرخ غفاری با عنوان "جنوب شهر" تا ساخته شدن فیلمهای "گاو" مهرجویی ، "قیصر" کیمیایی و "آرامش در حضور دیگران" ناصر تقوایی موج جدیدی در سینمای روشنفکری پدید آمده است که نامش "موج نو" نهاده است. بدین منظور و برای تدوین رساله دکتری خود به طور مشخص به سه کارگردان برجسته و پیشگام سینمای روشنفکری ایران در این سالها یعنی ابراهیم گلستان، فرخ غفاری و فریدون رهنما میپردازد. فیلم سازانی که به زعم مؤلف کتاب زمینه شکل گیری و ایجاد جریانی تحت عنوان "موج نو" را در سینمای ایران فراهم کردند و تاثیر عمیق و انکارناپذیری بر فیلمسازان نسل پس از خود گذاشتند.
در دیدار اول جاهد با گلستان درباره شکلگیری موجنو، فرخ غفاری، سنت و مدرنیسم، فیلم فارسی، سینمای روشنفکری و مخاطب ایرانی، رئالیسم، استعاره و نماد صحبت شده است.
در دیدار دوم که در 31 ژوئن 2002 انجام شده است پرویز جاهد درباره دو موضوع قدیمی سینمای روشنفکری از گلستان پرسیده است. اول: ذکریا هاشمی و رمان "طوطی" و دوم: حزب توده و خلیل ملکی .
در دیدار سوم که از حیث حجم هم از همه این چهار دیدار مفصلتر و طولانیتر است بیشتر درباره موضوعاتی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم به کارنامه حرفهای گلستان مربوط است میپردازد. موضوعاتی چون استودیو گلستان، فیلم مستند و نفت، کانون فیلم، فروغ فرخزاد و این خانه سیاه است، فیلم قیصر، فرخ غفاری، عباس کیارستمی و....
و نهایتا در دیدار چهارم که در مه 2003 اتفاق افتاده است گلستان از افراد و موضوعاتی چون: صادق چوبک و امیر نادری، پهلبد و دستگاه سانسور، هیچکاک، علی دهباشی، احسان یارشاطر، عباس میلانی، جمشید مشایخی و بسیاری کسان دیگر سخن میگوید.
چند نکته درباره کتاب:
1- متن اصلی کتاب با این جمله آغاز میشود: "ابراهیم گلستان داستان نویس، منتقد، فیلمساز، و از چهرههای برجستهی روشنفکری ایران است". این جمله البته ناشی از نوع نگاه غالبی است که هنوز هم گلستان را جزء و عضو مهمی از روشنفکری ایرانی میشناسد. حال آنکه به شهادت جای جای این مصاحبه گلستان نه تنها خود را "روشنفکر" نمیداند، بلکه اساسا چیزی به نام "روشنفکری ایرانی" را قبول ندارد. تعبیر عجیب و غریب گلستان از این طایفه "جماعت شبه فکر" است.
2- عضویت در حزب توده ایران آن هم در مقام یک عضو فعال و حتی مسؤول ، ورود درحوزه سینما که در آن روزگار تکنیکی ناشناخته محسوب میشده و کار با تکنولوژی سختافزاری (دوربین، استودیو، آپارات و دستکاههای پخش و....) از یک سو و تلاش در عرصه نرمافزاری آن (داستان و فیلمنامه و...) آن هم در سالهایی که پدیده سینما شاخصه و نشانه طیف روشنفکری ایران است از یک سو و ارتباط با بسیاری از افراد سرشناس و رجال تاثیرگذار تاریخ ادب و هنر معاصر ایران- حضور در جمع نویسندگان، شاعران، فیلم سازان و سایر هنرمندان چه به صورت رفاقت و چه به صورت همکاری ـ یکی از خصوصیات قابل توجه گلستان است.
3- کهولت سن (84 ساله بودن) بد اخلاقی و کم حوصلگی، صراحت لهجه و بی تعارف بودن دیگر مشخصه بارز گلستان در این اثر است. گلستان خود در جایی از حرفهایش میگوید:"آدم مؤدب یعنی آدم دروغگو"(صفحه 256)
4- "نوشتن با دوربین" در میان مخاطبان سه نوع بازخورد داشته است. گروهی در برخوردی انفعالی کل کتاب را مردود شمردند. گروهی هم کتاب را به طور کلی مقبول دانسته و دربست تسلیم حرفهایش شدند؛ و مشتی دیگر که بی تفاوتی نشان داده و از اساس گلستان و حرفهای کتاب را نشنیده گرفتند. روشن و بدیهی است که هیچ یک از واکنشهای صورت گرفته ناشی از یک نگاه همه جانبه به کتاب و ادعاها و حرفهای جدیدی نیست که از گلستان میخوانیم. آنچه که در این واکنشها هم لازم به یادآوری است این است که اکثر این واکنشها از سوی افرادی است که در کتاب به نوعی سوژه و محل بحث و نظر بودهاند و به قول آن نویسنده "کیسه گلستان به تنشان خورده است".
5- گفتمان روشنفکری عنوانی است که اگر بتوان برای آن آغازی در نظر گرفت و نقطه اوجی برای آن پیدا کرد، مدتها بود که منسوخ شده بود و شاید به تعبیر برخی نخ نما شده و تاریخ مصرفش گذشته بود. نوشتن با دوربین از این نظر نفحه و دمی است بر خاکستر زغالهایی که مدتهاست رو به سردی گذاشتهاند. پس از برنامه تلوزیونی "هویت" و انتشار متن آن در قالب کتابی مستقل و کتاب سرگذشت کانون نویسندگان ایران توسط سپانلو این سومین بار است که جامعه روشنفکری ـ شبه ـ ایران از چرت زمستانی خود میپرد. آن هم چرتی دست جمعی که توسط یکی از همراهان پاره میشود. کاش پس از گذشت یک سال از انتشار کتاب یکی از این جماعت از خواب پریده، آبی به صورت بزند و کتاب را منصفانه نقد کند.
6- کتاب در تابستان 84 به چاپ رسیده و با فروش بالای خود ناشر را مجبور کرد که در پاییز همان سال چاپ دوم نوشتن با دوربین را روانه بازار کند.
7- حرفهای ناگفته و ناشنفته همیشه نهفته نمیماند . اصل داستان "داش آکل" صادق هدایت، حواشی خواندنی از زندگی جلال آل احمد، و حکایت نماز پشت به قبلهی آیت الله کاشانی از این جملهاند.
8- بهترین واکنش را درباره کتاب در ماهنامه فیلم شماره 343 و سالنامه 85 این ماهنامه میتوانید ببینید. علاوه بر اینکه فصلنامه نگاه نو نیز شماره 67 خود را به ابراهیم گلستان و بازخوردهای کتاب نوشتن با دوربین اختصاص داده است.
9- البته این مهم نیست که انتشار این کتاب در بین جماعت منورالفکر مملکت ما چه بازخوردی ایجاد شده و هریک در مقام دفاع از خود یا حیثیت فکری خود چه گونه حرف بزنند یا چه گونه بنویسند!
مهم نیست که چو بیافتد که بهمن فرمان آرا "یک بوس کوچولو" و کارکتر سعدی را برای پاسخگویی به بی ادبیهای گلستان ساخته است تا جائیکه رضا کیانیان بیچاره مجبور شود یادداشتی در مجله "فیلم" و در دفاع از خودش بنویسد: "گلستان بودن یا نبودن مسئله این نیست."!
مهم نیست که بیش از پنجاه نفر راجع به این کتاب ابراهیم خان و حرفهاش واکنش نشان دادند. عده ای هم سکوت کرده و انگار نه انگار که کتابی نوشته شده و کسی در آن سوی آبها با دوربین نداشتهاش زندگی برخی را به تصویر کشیده و کارگردانی نموده است.
حتی این هم مهم نیست که گلستان پس از دیدن یا شنیدن واکنشهای کتاب با حالتی منفعلانه بگوید:"داوریهای من در مورد بسیاری از اشخاص مربوط به زمانی است که آنها همکار من بودهاند، تازه کار بودهاند، تازه ترجمه را شروع کرده بودهاند، تجربه کار فنی نداشتند و مانند اینها. حال اگر خانمی و آقایی پس از گذشت چهل سال به مترجمی ماهر یا سینماگری ممتاز یا منتقدی بی بدیل تبدیل شدهاند باعث خوشحالی است ولی نباید حرفهای مربوط به 40 – 45 سال پیش من را به امروز تعمیم بدهند" (فصلنامه نگاه نو – ش 67)
این مهم است که پرویز جاهد نتوانسته است با این همه خرج و برج و رفت و آمد و گفتگو در این گفتگو به هدف پایاننامه خود برسد و ثابت کند که در ایران 1338 – 1348 چیزی به نام "موج نو" در سینمای ایران وجود داشته و آنقدر تاثیرگذار بوده است که امروز محققی را در "وست مینیستر" به دکتری برساند.
چرا که در این به اصطلاح موج نوی سینمای ایران سه نفر در راس تاثیرگذاریاند و کارهاشان ملاک و شاخصهی نو بودن است. از این سه نفر یکی فریدون رهنما است که مرحوم شده است. دیگری فرخ غفاری است که حاضر به صحبت نشده و مصاحبهای در این خصوص نکرده است. نفر سوم هم که گلستان باشد اصلا چنین موجی را به رسمیت نمیشناسد.
چه بهتر بود که آقای جاهد به گفته گلستان عمل میکرد و نوشتن با دوربین را با دوربین مینوشت. آن وقت اگر موفق به اخذ دکترایش نمیشد، حداقل یک فیلم خواندنی _بخوانید دیدنی_ ساخته بود.