نمایشنامه «شهاب ثاقب» نوشته فردریش دورنمات با ترجمه سکینه عرب‌نژاد از سوی نشر بیدگل به چاپ رسید.

به گزارش ایبنا، در این اثر طرح داستانی مشخص وجود ندارد. فقط اتفاقاتی وجود دارند که در لحظه پدید می‌آیند و ما را می‌خندانند، ولی این خنده بسیار تلخ و گزنده است.

نمایشنامه «شهاب ثاقب» اثری کمدی و در عین حال خوفناک است که درون خود نگاهی استعاری به زندگی و جهان دارد. این ویژگی کمیک و خوفناک در نگرش شخصیت اصلی نمایشنامه ولفگانگ شوایتر متبلور شده است. او به شکل شگفت‌انگیزی از زندگی بیزار است، ولی نمی‌تواند بمیرد و هنگامی که می‌میرد، باز زنده می‌شود.

نمایشنامه «شهاب ثاقب» نوشته فردریش دورنمات با ترجمه سکینه‌ عرب‌نژاد به همراه مقاله «مسایل تئاتر» نوشته دورنمات با ترجمه احسان نوروزی در شمارگان 1100 نسخه و با قیمت 3000 تومان از سوی نشربیدگل منتشر شده و در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود.

دورنمات، در پنجم ژانویه سال 1921 میلادی، دیده به جهان گشود. او عمده شهرت خود را مدیون تاثیر بی چون و چرا بر تئاتر حماسی (Epic) و همکاری درازمدت با پیشگامان این گونه تئاتر (افرادی همچون برتولت برشت) است.

تجربیات قابل ملاحظه دورنمات از زندگی در سالهای جنگ جهانی دوم، در آثار او به شکل انکارنا‌پذیری خود را نشان می دهد. او نیز همچون دیگر هنرمندان این عصر در اروپا به علت زندگی در توفان جنگ، نگاهی تلخ و در عین حال تاثیرگذار بر وقایع زندگی دارد.

دورنمات بین سالهای 1945 تا 1946 اولین نمایشنامه‌اش را با نام آلمانی (Es Steht Geshrieben) به اتمام رساند و منتشر کرد.

وی در کنار آثار اولیه‌اش در عرصه نمایشنامه‌نویسی، گاه به کار تصویرگری نیز می پرداخت و از جمله چند کتاب از آثار اولیه‌اش را خود تصویرگری کرد. از این آثار و طراحی های او یک بار در سال 1976 نمایشگاهی در نورنبرگ ترتیب داده شد.

پس از چندین بار تجربه و موفقیت های جزیی و شکست های کوچک سرانجام او با نگارش «رومولوس کبیر» به اولین موفقیت بزرگ خود دست یافت و در تئاتر آلمان به عنوان نویسنده‌ای صاحب سبک شناخته شد. شهرت او با نمایشنامه دیدار با عنوان آلمانی «Der Besuch Deralten Dame» به سال 1956 به امریکا نیز راه یافت و دیدار به عنوان اثر نمونه‌ای او در آنجا شناخت شد. با چند سال فاصله پس از آن اثر معروف فیزیکدان ها با عنوان آلمانی«Die Physiker» در سال 1962 با استقبال فراوان در امریکا شهرت او را جهانی ساخت.

پس از آن زندگی دورنمات در نگارش مداوم آثار نمایشی و فعالیت های مختلف دیگر همچون سخنرانی های متعدد، نگارش مقالات فلسفی و فعالیت های بشردوستانه گذشت.

دورنمات و آثارش گاه بسیار جنجالی بودند. در آوریل 1947 تماشاگران اولین نمایشنامه‌ای که او نوشته بود، با جنجال و زد و خورد با هم سالن را ترک کردند و این نقطه شروعی بود که رویه خاص دورنمات را تا زمان مرگش مشخص می‌سازد.

این نویسنده چهاردهم دسامبر 1990 در نوشاتل درگذشت.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...