زن با وقاحتی بی‌اندازه و خشمی غرورآمیز با کلفتش حرف می‌زند: «بروید عقب. شما بوی حیوانات طویله را می‌دهید... نوبت به کلفت می‌رسد و او با همان خشونت خشماگین و باورنکردنی، بیزاری خود را از وضع زندگی‌اش ابراز می‌دارد. درست در لحظه‌ای که به اوج خشم و خروش رسیده است و گویی می‌خواهد اربابش را خفه کند، ناگهان صدای زننده و بی‌موقع ساعت شماطه بلند می‌شود. بازی به پایان می‌رسد... محبت سطحی و ارزان‌یافته و تفقدآمیز خانم خانه هیچ مرهمی بر دل چرکین آنها نمی‌نهد

کلفت‌ها [Les Bonnes]. نمایش‌نامه‌ای از ژان ژنه1 (1910- 1986)، نویسنده‌ی فرانسوی، که در 1947 به روی صحنه آمد. اتاق یک زن ثروتمند. تخت‌خواب، کمد، میز توالت، گل‌های فراوان. این زن با وقاحتی بی‌اندازه و خشمی غرورآمیز با کلفتش حرف می‌زند: «بروید عقب. شما بوی حیوانات طویله را می‌دهید. از توی کدام سوراخ متعفنی که لابد شب‌ها نوکرها آنجا به سراغتان می‌آیند، این بوها را آورده‌اید؟»

خلاصه کتاب نمایش نامه معرفی کلفت‌ها [Les Bonnes]. ژان ژنه

چنان‌که پیداست، این کلمات تصنعی می‌نماید. بیان این‌همه نفرت و انزجار برای چیست؟ گاهی حتی گفتگو آشکارا از مسیر خود منحرف می‌شود. لحن صدا که اوج گرفته بود افت می‌کند. لحظات کوتاهِ ناآگاهی به وقوع می‌پیوندد. این دو زن موقعیت خود را فراموش می‌کنند و به یکدیگر «تو» می‌گویند و نشانه‌هایی از یک همدستی عجیب از خود بروز می‌دهند. ناگهان نوبت به کلفت می‌رسد و او با همان خشونت خشماگین و باورنکردنی، بیزاری خود را از وضع زندگی‌اش ابراز می‌دارد. درست در لحظه‌ای که به اوج خشم و خروش رسیده است و گویی می‌خواهد اربابش را خفه کند، ناگهان صدای زننده و بی‌موقع ساعت شماطه بلند می‌شود. بازی به پایان می‌رسد. زیرا این در حقیقت یک بازی بوده یا به عبارت بهتر، نقش این دو زن را دو کلفت اجرا کرده‌اند و در واقع نمایشی خودجوش و به صرافت‌طبع بوده است.

خانم حقیقیِ خانه به‌زودی از راه می‌رسد. باید همه‌چیز را سریعاً مرتب کرد. باید پیراهن زیبا را از تن درآورد و دوباره ژنده‌های خود را پوشید و دوباره به پوست همیشگی خود بازگشت. کلفت‌ها ناگهان حس می‌کنند که شدیداً خسته‌اند. می‌ترسند که چیزی را نامرتب بگذارند و مشتشان باز شود. خود را از بابت ناتوانی و دیوانگی‌شان متقابلاً شماتت می‌کنند.

ژان ژنه چیز بسیار مهمی را که معمولاً به خطا از نظر دور مانده است در اینجا برجسته می‌کند. این دخترهای بینوا در محرومیت و بدبختی خود مملو از کینه و نفرت‌اند. ژنه آتش این کینه و نفرت را که از رنج آنها زاییده شده است تیزتر می‌کند، ولی کلفت‌های بینوا نمی‌توانند از آن رهایی یابند. بیهوده دست و پا می‌زنند و هرروز از کینه‌ای که روحشان را آکنده است سنگین‌تر می‌شوند. این کینه را با صدای بلند بیرون می‌ریزند. این بروزِ کینه آنها را اندکی آرام می‌کند، ولی رهایی نمی‌بخشد. همچنین (ولی این اندیشه را قبلاً کسان دیگری، به‌خصوص برتولت برشت2 با قدرت بیان کرده‌اند) محبت سطحی و ارزان‌یافته و تفقدآمیز خانم خانه هیچ مرهمی بر دل چرکین آنها نمی‌نهد. چنان‌که خود با نفرت می‌گویند: «برایش مایه‌ای ندارد.» خانم زیبا و ثروتمند و محبوب و آسوده‌خاطر است. پس چه اشکالی دارد که این زیورِ تشریفاتیِ محبت و نیکدلی سطحی را نیز برای خود فراهم کند؟ این شادی کوچک اضافی بر شادی‌های دیگری که دارد افزوده می‌شود.

ویران‌کردن این پناهگاه گرم و نرم که خانم در آن غنوده و پرورده شده است، به‌هم‌ریختن این دل‌آسودگیِ دروغین، و دیدن اینکه چگونه این خرسندی به کینه‌توزی تشنج‌آمیز مبدل می‌شود، وسوسه‌ی این کار برای کلفت‌ها بسیار قوی است و هردو تسلیم آن می‌شوند. ولی آنها که این همه زبون و کم‌توان‌اند چگونه می‌توانند در این کار موفق شوند؟ آنها که همیشه نیمه‌اسیر بوده‌اند، اکنون گرفتار حالت نیمه‌کودکانه‌ای شده‌اند، و چون از جهان و قوانین آن بی‌خبرند، فقط یک طرح کاملاً عاری از واقع‌بینی را مجسم می‌کنند که مذبوحانه به شکست می‌انجامد. این نمایشنامه‌ی کوتاه و در عین حال سنگین و کوبنده دارای قدرت بسیار است.

ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش

1. Jean Genet 2. Bertolt Brecht

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...