هر آدمی یک قصه دارد | آرمان ملی


«آتقی و چند قصه‌ دیگر» عنوان مجموعه‌داستانی است از احمد افقهی، متشکل از چهارده داستان کوتاه، که با بازسازی و روایت داستان‌های آدم‌هایی از طبقات مختلف جامعه به شیوه خودش سعی دارد به‌نوعی به لایه‌های دیگری از زندگی این آدم‌ها دست پیدا کند، هرچند نویسنده در این شیوه بیان آنچنان به‌دنبال روکردن ذهنیات و درونیات شخصیت‌ها نیست، بلکه سعی می‌کند با روایت تمام جزئیات اعمال و رفتار و حرف‌ها، مقطعی از زندگی آنها را چنان بازسازی کند که مخاطب با تامل روی همین جزئیات و رفتارها نظاره‌گر تفاوت‌ها باشد. گویی احمد افقهی با مطالعه رفتارهای انسانی از طریق بازگویی آنچه که رفتار اجتماعی است تلاش می‌کند بدون واردکردن هیچ‌گونه تحلیل شخصی در روند روایت‌هایش درون و ذات انسان را به خواننده بنمایاند.

آتقی و چند قصه‌ دیگر احمد افقهی

درواقع هما‌نطور که پیداست شخصیت همان چیزی است که باعث بروز رفتار می‌شود، پس می‌توان از طریق همین رفتارها پی به درونیات هم برد. از طرفی رفتار این شخصیت‌ها در ارتباط با جامعه شکل می‌گیرد، اینکه چطور افکار، احساسات یا رفتار فرد تحت‌تاثیر حضور واقعی، تصوری و تلویحی دیگران است، پس کنش‌های و واکنش‌های شخصیت‌های مجموعه «آتقی و چند قصه‌ی دیگر» وابسته به دیگرانی است که گاه حضوری پررنگ در داستان‌ها دارند و گاهی ممکن است حضوری صرفا فیزیکی نداشته باشند اما نام و نشانشان را بر داستان و شخصیت‌های حاضر به وضوح می‌بینیم، «آتقی و...» داستان‌هایی از آدم‌های حاضر نیست، و صرفا قصه‌هایی از تاثیرگذاری آدم‌ها بر فکر و روان یکدیگر هم می‌تواند باشد، که خود فضایی ساده اما پراهمیت را می‌سازند. افقهی به عینه تلاش دارد فضایی پرتعلیق برای مخاطبش بسازد؛ فضایی که هرچند در آن بیان عین به عین و دقیق جزئیات از اهمیت بالایی برخوردار است. اما باید تاکید داشت که تعلیق در فضایی شکل می‌گیرد که نویسنده توانسته باشد بر رمزوراز درون داستان سرپوش بگذارد تا این امر سبب شود مخاطب را به دنبال خود بکشاند. نویسنده در این مسیر گاه از دل داستان‌های خود توانسته نوعی تعلیق که متناسب با فضاسازی‌هاست بیرون بکشد، اما در بعضی دیگر از داستان‌ها این تعلیق به سمت فضایی وهم‌انگیز کشیده می‌شود، در چنین شرایطی در کنار ساخت فضایی موهوم، نویسنده سعی دارد نیم‌نگاهی نقادانه به مساله خرافات با تعریف داستان آدم‌هایی که درگیر خرافه شده‌اند داشته باشد، مثل آنچه در دو داستان «قصه‌های ماورا» و «مردی با نگاه شوم» شاهدش هستیم.

افقهی عامیانه نمی‌نویسد، اما چنان نثر ساده و به دور از هر آرایه و تکلفی را پیش گرفته که می‌توان مطمئن بود که روایت داستان و قصه‌گویی برای او بر نثر ارجحیت دارد، گویی میل ندارد مخاطب را درگیر پیچش‌های نثر کند، کوشش دارد به زبانی دست یابد تا نثر را همسو با روایت داستانی پیش ببرد و مخاطب خود را با داستان درگیر کند. درنتیجه این انتخاب داستان‌های «آتقی و...» چنان راحت‌خوان شده‌اند که گاه ممکن است از سطح توقع مخاطب پایین‌تر بیاید. البته اشاره به این موضوع هم خالی از لطف نیست که در بعضی از داستان‌های همین مجموعه، زبان عامیانه به کمک شخصیت‌سازی می‌آید تا نویسنده تصویر واضح‌تر و دقیق‌تری به مخاطب ارائه دهد: «بز هم خدا داره، دلش می‌خواسته بچه داشته باشه. یعنی فقط تو حس داری، حیوون‌ها حس ندارن، دست به بچه‌ هر حیوونی بزنی حمله می‌کنه، اون‌ها هم خدا دارن... یعنی تو قبول نداری؟» آنچه مخاطب در تعلیق به دنبالش می‌گردد رسیدن به جواب‌هایی ا‌ست که هنوز در بعضی از داستان‌ها شکل نگرفته است و همین باعث می‌شود تا در پایان‌بندی داستان‌ها ضربه نهایی زده نشود، افقهی جواب غافلگیرکننده‌ای برای پایان‌بندی داستان‌هایش ترتیب ندیده است، هما‌نطور که پیشتر اشاره شد به‌نظر می‌آید مساله پراهمیت برای نویسنده تعریف قصه است و جذب خواننده و درگیرکردن او با همان فضایی که می‌سازد، او می‌خواهد مخاطبش نظاره‌گر باشد، داستانی را بخواند و حال‌وهوایی را تجربه کند و درنتیجه به تجزیه و تحلیل بپردازد و نتیجه‌گیری کند و حتی گاهی خودش پایانی برایشان متصور شود، شاید به بیان روشن‌تر بتوان گفت همه‌ آنچه نویسنده قصد گفتنش را دارد در تمام داستان پخش شده یا در دل روایت پنهان شده است، از این رو نمی‌توان انتظار پایان عجیب یا ضربه‌ای ناگهانی را داشت، نقطه پایان داستان در امتداد روایت طبیعی داستان شکل می‌گیرد، اگرچه ممکن است سوال‌هایی بی‌جواب بماند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...