معراج به سوی او | صبح نو


از درون اسلام یگانه‌ عقیدتی، عبادی و آیینی، اسلام صوفی برمی‌خیزد. اسلامی که رنگ تصوف گرفته و از جهاتی چون اندیشه، تصور، عمل، اعتقاد، عبادت و کردار از اسلام دیگر که بی‌شمار ولی‌ زاده دین یکتاست، متفاوت است. این چندگانگی شاید به‌خاطر دگرگونی‌های تاریخی اسلام و حرکت جغرافیایی آن باشد که باعث شده دسته‌هایی از مسلمانان از یک بعد بدان بنگرند و با توجه تمام آن را بپرورانند؛ در نتیجه بر تصوری که از این بعد دارند اثر گذاشته؛ اسلام‌شان به رنگی خاص درآید.

محمد بن الطیب] خلاصه مرور اسلام متصوفان» [اسلام المتصوفه]

سخن از «اسلام صوفی» به معنای دیانت جدید و آیینی نو و مغایر با اسلام و خارج از اصول و قواعد آن نیست، بلکه برای کشف ویژگی‌های نگرش صوفیانه به اسلام و جلوه‌های تلاش نظری و عملی طرفداران، ضمن ارائه تصویری صوفیانه از دین است.

اسلام متصوفه به زبان‌های گوناگون مورد بحث و بررسی زیادی قرار گرفته و توجه زیادی به آن شده و مسلمانان و غیرمسلمانان به آن روی آورده‌اند.
پیروان این مکتب به‌دنبال کشف و شهود الهی و روحی و الهام ربانی‌اند، با این همه از سیاست، جامعه، وضعیت عمرانی و بن‌مایه‌های فرهنگ آن بی‌بهره نیستند؛ چراکه تصوف تنها دست‌مایه ذوق و وجد نیست، بلکه محصول خردها و تجاربی است که در تولید آن، نیروی تفکر همگام با نیروی تخیل سهیم بوده است.

حال با این توصیفات، نویسنده تونسی محمد بن‌ طیب [محمد بن الطیّب] دست به قلم گرفته و در اثری به‌ نام «اسلام متصوفان» [اسلام المتصوفه] در حوزه تصوف و عرفان تحقیقاتی انجام داده است.
نویسنده در بخش اول پژوهش خویش به تاریخچه پیدایش و تحول اسلام صوفی می‌پردازد و عوامل و مقدماتی چون عوامل دینی، اجتماعی و سیاسی که سبب ظهور آن شده است را ذکر می‌کند. در ادامه به مهم‌ترین ویژگی‌ها و جلوه‌های اساسی اسلام صوفی پرداخته و آن را در سه نمود؛ زهدی، تعبدی و اخلاقی دسته‌بندی کرده است و در پایان به شاخص‌ترین مراحل دگرگونی در تصوف اشاره داشته و از شخصیت‌های بنام و مدارس آن یادی کرده است.

در بخش دوم، نویسنده بارزترین ویژگی‌های اسلام صوفی را بیان کرده و آن را شامل سه موضوع؛ عشق الهی، معراج روحی و ذوق قلبی دانسته است. در موضوع عشق الهی به اظهارات سه نظریه‌پرداز این باب؛ رابعه عدویه، حلاج و ابن‌عربی اشاره کرده و رابعه عدویه را اولین نظریه‌پرداز و از پیشگامان نامور عشق الهی دانسته که در این باب صحبت کرده است.

در موضوع معراج روحی به ذکر مقامات، احوال و حالات صوفی بحث وحدت وجود می‌پردازد و در آخر بحث «نظریه ولایت» را پیش می‌کشد و ولایت را برترین مراتب قرب الهی و سرانجام معراج به‌سوی او می‌داند که در این مرحله خداوند، وی را یکی از اولیای خود قرار می‌دهد. و در ادامه در موضوع ذوق قلبی به سخنان سه صاحب‌نظر این عرصه چون؛ محمد غزالی، محمد اقبال و ابن‌عربی در این مورد اشاره می‌کند.

نویسنده در این دو بخش، تمام توان را صرف تعریف اجمال بُعد نظری اسلام صوفی کرده است و بُعد عملی باقی‌مانده را به بخش سوم اختصاص داده و آن را با عنوان «اسلام صوفی نهادی» نام‌گذاری کرده و ضمن آن، مسأله‌ روند تحول اسلام صوفی و تبدیل آن را به نهاد مستقل، بررسی کرده و ابتدا به ابعاد تاریخی و جغرافیایی، اشاره‌ای گذرا داشته و سپس به خود نهاد تصوف پرداخته است. در ادامه عوامل تشکیل‌دهنده و روابط آن را تبیین کرده است. در خاتمه وظایف دینی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مکاتب مختلف تصوف را تحلیل کرده است.

این کتاب در قطع وزیری و با ترجمه کبری روشنفکر در 172 صفحه توسط نشر کتاب توت در سال 1392 چاپ شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...