کتابی که همچنان تازه است | هم‌میهن


کتاب «دیوید کاپرفیلد»، اثر چارلز دیکنز به‌تازگی با ترجمه‌ی احد علیقلیان از سوی نشر مرکز منتشر شده است. این کتاب بیش از چهار دهه پیش با ترجمه مسعود رجب‌نیا، از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شده بود. طی سال‌های گذشته مترجمان بسیاری این کتاب را ترجمه کرده‌اند که بعضی از آن‌ها تلخیص شده برای کودکان و نوجوانان بوده است و برخی هم کتاب‌ مصور. یکی از این ترجمه‌ها برای نوجوانان، ترجمه‌ی مهدی سحابی است که از سوی نشر مرکز منتشر شده است. محسن سلیمانی، ثریا نظمی، شهرزاد امینیان، لیلا سبحانی، فریده نونهال، الهام قادریان، محمدرضا جعفری، آرمین هدایتی و... تعدادی از مترجمانی هستند که این اثر دیکنز را به فارسی برگردانده‌اند. به بهانه انتشار ترجمه احد علیقلیان نوشته آدولف ویلیام وارد را آورده ایم.

خلاصه رمان دیوید کاپرفیلد

چیزی که دیکنز را به‌سمت «دیوید کاپرفیلد» کشاند و خوانندگان را مجذوب خود کرد، جنبه اتوبیوگرافیک داستان است. قبل از انتشار «زندگی آینده» فورستر، خوانندگان از آسیب‌های عاطفی‌ای که دیکنز برای افشای تجربیات شخصی خود در این رمان ـ که تا آن زمان عمدتاً پنهان نگه داشته بود ـ بی‌خبر بودند. این موضوع لایه‌ای از عمق و حساسیت به روایت اضافه کرد که بسیاری را تحت‌تأثیر قرار داد. خوانندگان نمی‌توانستند ـ که دیکنز مطمئناً می‌دانست ـ بدانند که برخی از زنده‌ترین تجربیات او در شخصیت آقای ویلکینز میکاوبر منعکس شده است. این تجربیات با وجود این‌که با طنزی بازیگوشانه همراه بود، اهمیت شخصی عمیق‌تری برای دیکنز داشتند. شخصیت آقای ویلکینز میکاوبر ـ که توسط دیکنز با طنز به تصویر کشیده شده است ـ از تجربیات و افراد واقعی الهام گرفته شده است. جالب اینجاست که درحالی‌که شخص اصلی پشت میکاوبر آرام به پایان زندگی خود نزدیک می‌شد، شخصیت داستانی محبوبیت و جاودانگی ماندگاری در دنیای ادبیات پیدا کرد.

بعید است که هیچ خواننده‌ای حدس بزند و شاید حتی خود نویسنده نیز به‌طور کامل تصدیق نکرده باشد که داستان عاشقانه‌ی جذاب دودی و دورا در «دیوید کاپرفیلد» حاوی رگه‌هایی از عاشقانه‌های جوانی خود دیکنز و احساسات ناگفته‌ی ناامیدی است. مضمون «همیشه خواستن چیزی» در روایت ممکن است منعکس‌کننده تجربیات و احساسات شخصی دیکنز باشد که آشکارا بیان نشده است. اما برای تأثیرپذیری از یک عنصر شخصی یا زندگی‌نامه‌ای در یک داستان یا شعر، به‌هیچ‌وجه لازم نیست که از جزئیات خاص و شخصیت واقعی آن و حتی وجودش آگاه باشیم. افزودن یادداشت‌های توضیحی درباره‌ی تجربیات خانم فیلدینگ توسط «آمیلیا»، درک یا قدردانی از شخصیت آملیا را در رمان افزایش نمی‌دهد. برای برانگیختن در یک اثر داستانی، نوع خاصی از علاقه، وجود یک زیرلایه‌ی زندگی‌نامه‌ای نباید در آن آشکار باشد و حتی نیازی به وجود آن نیست.

ضروری است که عناصر شخصی در یک رمان به‌طور یکپارچه در روایت کلی ادغام شوند و یک کل هنری منسجم ایجاد کنند. در مورد «دیوید کاپرفیلد»، دیکنز با موفقیت خاطرات شخصی خود را با تداعی‌های محلی مختلف آمیخت و درنتیجه اثری هنری به وجود آورد که یکی از کامل‌ترین خلاقیت‌های او به‌حساب می‌آید. تجربیات شخصی عمیق نویسنده به‌طور هماهنگ با تأثیرات محلی قدیمی و جدید در هم آمیخته است و غنا و عمق داستان‌سرایی را افزایش داده است. یارموث ـ که در «دیوید کاپرفیلد» با دقت شاعرانه قابل توجهی به تصویر کشیده شده است ـ مکانی بود که دیکنز در طول تعطیلات از آن بازدید کرده بود. با وجود این، تخیل او به‌طرز ماهرانه‌ای واقعیت را با داستان تلفیق و لحنی هماهنگ ایجاد کرد که در آثارش بی‌نظیر است. باید یادآور شد که ادغام یکپارچه عناصر در روایت، توانایی دیکنز در ساختن داستانی را به نمایش می‌گذارد که در سطح عمیقی با خوانندگان ارتباط برقرار می‌کند.

در مورد ساختار «دیوید کاپرفیلد» باید گفت که هیچ نقص قابل‌توجهی در آن وجود ندارد. برخلاف برخی از داستان‌های دوران کودکی دیوید، این رمان داستانی است که یک پیرنگ دارد نه‌فقط رشته‌ای از ماجراجویی‌ها و تجربیات، درحالی‌که ممکن است گهگاهی کاستی‌هایی در چگونگی طرح داستان وجود داشته باشد، مانند عدم توضیح کامل برای فرار پسر از لندن و اتفاقات بعدی آن، در کل، روایت این اثر منسجم و جذاب است. در تعاملات بین اوریا و قربانی‌اش احساس ابهام و شاید حتی وقوع امر محال دیده می‌شود، که شخصیتی منفور که با رذالت زیاد رئیس و شریک ناتوان و بیمارش را به الکل وابسته کرده و ثروتش را به چنگ می‌آورد. بااین‌حال خود روایت با زیبایی و مهارت ساخته شده است.

به‌عنوان مثال، صحنه‌ای که مرگ بارکیس را به تصویر می‌کشد با ظرافت نوشته شده است و زمینه را برای غم و اندوه قریب‌الوقوع خانواده فراهم می‌کند. این نشان از هنرمندی نویسنده در خلق داستانی تلخ و خوش‌ساخت دارد. دیکنز در به‌تصویر کشیدن داستان عشق دوگانه قهرمان اصلی خود، به‌طرز ماهرانه‌ای از ناسازگاری و ناهماهنگی‌ای که گاهی در رمان‌های دیگری مانند «تاریخ هنری اسموند» و «آدام بید» احساس می‌شود، اجتناب می‌کند. خوش‌ساخت‌ترین جنبه‌ی «دیوید کاپرفیلد» بدون شک داستان امیلی کوچک و خانواده‌اش است. این خط داستان به‌طرز ماهرانه‌ای با تجربیات شخصی دیوید در هم تنیده شده است و ارتباطی یکپارچه ایجاد می‌کند که خواننده را درگیر خود نگه می‌دارد.

در سراسر این بخش از رمان، خواننده حس تراژدی قریب‌الوقوع را دارد، اگرچه تأثیر کامل نتیجه‌ی نهایی پیش‌بینی‌نشده باقی می‌ماند. اگر در این بخش از «دیوید کاپرفیلد» در شخصیت استیئرفورث و رزا دارتل تعدیل‌های خاصی انجام می‌شد، این بخش از رمان می‌توانست مسلماً به‌عنوان یک شاهکار داستانی مدرن از نظر مهارت باشد و قدرت و هنر روایت آن زمانی که به‌طور مستقل در نظر گرفته شود، می‌شد با کل ادبیات معاصر رقابت کند.

در «دیوید کاپرفیلد»، دیکنز خلاقیت بی‌نظیر خود را در خلق شخصیت‌های عجیب و غریب به نمایش گذاشت، نکته‌ای که در دیگر آثار او به‌طور برجسته‌ای به چشم نمی‌خورد. بااین‌حال او در این رمان این خلاقیت را با ذوق و احساسات متعادل کرد. درحالی‌که این رمان هیچ شخصیت کاملاً عجیب و غریبی را نشان نمی‌دهد، خانم موچر کوچک به‌عنوان یک شخصیت منحصر‌به‌فرد برجسته می‌شود.

دیکنز بیشتر خصوصیات او را از یک شخص واقعی الهام گرفته بود، اما پس از اعتراض آن فرد، شخصیت او را تغییر داد و به‌طور بالقوه تأثیر آن را کاهش داد. ازسوی‌دیگر، آقای دیک در دسته افراد عجیب‌وغریب قرار می‌گیرد که دیکنز به آن‌ها علاقه داشت که این شخصیت به روایت عمق می‌بخشد و لطافت نهفته در شخصیت‌های دیگر را برجسته می‌کند.

در پایان، باید گفت، «دیوید کاپرفیلد» کتابی است که هم از لحاظ غم و اندوه، هم از نظر طنز غنی است و هنوز جوهره تازگی و جوانی را در لابه‌لای خطوطش دارد. اصالت رمان احتمالاً اولین جنبه‌ای است که خوانندگان جدید را مجذوب خود می‌کند، اما کاوش عمیق‌تر باعث آشکار شدن و قدردانی از هنر قابل‌توجه آن خواهد شد. محبوبیت ماندگار این اثر از این واقعیت ناشی می‌شود که نویسنده‌ با تمام وجودش آن را نوشته و اثری زیبا و با ارزش بی‌اندازه برای ادبیات خلق کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...