نبرد گلادیاتورها | آرمان ملی


«تبر» [The ax] شاهکار دانلد ای. وست‌لیک [Donald E Westlake] تجربه‌ای است از برچیدن و برچیده‌شدن. موقعیت‌هایی که اقلیتی آنها را برچیده، زندگی‌هایی که از هم پاشیده و آدم‌هایی که حذف شده‌اند. کارگرانی که زمانی با هم دوست بوده‌اند، باهم کار می‌کردند، از کار بیکار شده و به ته خط رسیده‌اند. داستان روایت انقطاع و جدایی است. کنده‌شدن راوی از موقعیت کاری و سرگردان‌ماندنش در جامعه. جداماندن از فرآیند تولید و قرارگرفتن در موضع رقابتی. برک دوور نسبت به این چرخه ناراضی است و سعی می‌کند آن را متوقف سازد.

تبر [The ax] دانلد ای. وست‌لیک [Donald E Westlake]

راوی خوب می‌داند که «نانش بریده شده» و موقعیت فردی و اجتماعی‌اش در معرض انحطاط و فروپاشی است. او سعی در بازگرداندن شرایط سابق دارد. در تلاش است به هر طریقی جزیی از چرخه گردد. تصمیم می‌گیرد همچون گلادیاتوری در میدان نبرد حریفان را از میان بردارد. گلادیاتورها اسیران یا برده‌هایی هستند که خوار و خفیف گشته و از لحاظ اجتماعی به حاشیه رانده شده‌اند. محکوم به مرگ‌اند و چیزی برای از دست‌دادن ندارند. آنها تمام تلاش خود را در جهت حذف دیگری به کار می‌گیرند و از این راه، خود و تواناییِ خود را اثبات می‌کنند. مساله‌ای که برای یک گلادیاتور حائز اهمیت است، اثبات بر حق‌بودن و تصاحب جایگاه و منزلت اجتماعی است.

راوی پس از سال‌ها کار حرفه‌ای، موقعیت و جایگاه فردی و اجتماعی‌اش را از دست داده و به فردی گوشه‌گیر و منزوی بدل شده است.‌ درواقع با انقطاع درآمد و جایگاه خود، فردی است از کارافتاده، که نه توان درآمدزایی دارد و نه قادر است کانون زندگی را حفظ کند‌. برک دوور به مثابه‌ گلادیاتور امروزی پا به میدان می‌گذارد. سیستم حاضر، سیستمی با منشا رومی و فئودالی است که طی قرن‌ها با قوانین و تصمیمات سرمایه‌داری عجین شده، در آن حل گشته و با شرایط و نیازهای جامعه مدنی سازگار شده است. انسان در چنین شرایطی خوی حیوانی و سبعانه‌ای به خود می‌گیرد که از قضا برای فرمانداران آنها نیک و پسندیده می‌نماید‌ و همین تغییر رویه، ابزاری می‌شود برای تولید سرمایه‌ بیشتر. جنگیدن گلادیاتورها برای اربابانشان تجارتی پرسود و منفعت بود و هرچه نمایش کوبنده‌تر و مرگبارتر اجرا می شد، افراد بیشتری روی آن سرمایه‌گذاری می‌کردند‌ و منبع درآمدزایی مهمی به حساب می‌آمد.

در «تبر» نیز این رخداد به صورت امروزی آن به نمایش گذاشته می‌شود. قتل‌هایی که راوی انجام می‌دهد در رسانه و درنتیجه در بین مردم بازتاب زیادی دارد. حقایق به شکل دیگر و به نحوی که به سلیقه‌ مخاطب خوش بیاید تغییر می‌کند. گزارشی که گزارشگر از صحنه‌ جنایات ارائه می‌دهد، تلاشی است در جهت نشان‌دادن صفت درنده‌خویی انسان. گلادیاتورها اختیارات چندانی بر اعمال خود نداشتند‌. به سبب شرایط حاکم بر آن فضا، روابط عاطفی‌شان به شدت تحت کنترل بود و در انزوا نگه داشته می‌شدند. برک دوور هم به موجب شرایط پیش‌آمده و دست‌وپازدن در این فشار و تزلزل، روابط عاطفی‌اش دچار سردی و ازهم‌گسیختگی شده و زندگی‌اش در آستانه‌ ازهم‌پاشیدن، در‌صورتی‌که می‌داند تقصیری ندارد‌. حال که شرایط در هر دوره تکرار می‌شود و فقط شکل سیاست تغییر می‌کند، گلادیاتور/راوی راه را در این می‌بیند که بجنگد و زنده بماند. در صورت پیروزی است که گشایش صورت می‌گیرد. آزادی نه آزادی کامل، بلکه برگشت به چرخه‌ زندگی اجتماعی است. زندگی‌ای که چارچوبش تعیین شده و سازوکارش با توجه به منافع سرمایه‌داری وضع می‌شود. درنتیجه سرمایه‌داری با گذشت زمان شکل‌های جدیدی به خود می‌گیرد و با عناوین مختلف به حال می‌رسد. ارزش انسان‌ها به نسبت بهره‌مندی از بازده محصول خود و افزایش سرمایه بسیار ناچیز است. خود سیستم بوروکراتیک کارمندان را در موقعیتی نگه می‌دارد که سرانجام منجر به نابودی یا حذف آن­ها به دست یکدیگر برای تصاحب شرایط و موقعیت بهتر می‌شود. خود سیستم مرتکب جنایت عمدی می‌شود. برک دوور محصور چنین نظامی است. قتلی که هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر آن از خود دفاع کند.

برک دوور نامی است متناسب با کارکرد این سیستم. Burke ، بی سر و صدا و غیر مستقیم کلک کسی را کندن. وDevore که یادآور واژه‌ی devour است به معنای بلعیدن. از سر راه‌برداشتن. گلادیاتوری که رقبا را از سر راه برمی‌دارد. ولی خود دست‌نشانده‌ سیستم دیگری است. بازگشت او به چرخه یعنی قرارگرفتن در انحصار. رهایی از یک حصار و گرفتارشدنِ دوباره در حصاری بزرگ‌تر‌...

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...