ادبیاتی که مثل بمب صدا کرد! | الف
ادبیات امریکای لاتین منبع بیپایان استعدادهای شگفتانگیز است، با نویسندگانی که شهرتشان به میان توده عام مردم این خطه نیز رفته و مرزهای کشورها و قاره ها را درنوردیده، اما در عین حال هستند چهرههایی که قریحه و قدرت نویسندگی آنها مغفول مانده است. چنان که هر بار با کشف چهرهای تازه از این جغرافیای زبانی و فرهنگی، هم خوشحال میشویم و هم افسوس میخوریم که: حیف چه دیر!
خوسه دونوسو [José Donoso] یکی از همین چهرههاست، نویسندهای که هم دوره مارکز، فوئنتس و یوسا بود و اگر چه آثارش از کیفیتی برخوردار بود که در این جمع راه یابد، اما به دلایل مختلف به اندازه آنها در جهان مشهور نشد. به گونهای که در ایران قریب نیم قرن بعد از شهرت این نسل از نویسندگان امریکای لاتین، تازه رمانهای او به مخاطبان فارسی زبان معرفی شده است. به نظر در این کم توجهی ناخواسته، ساختار پیچیده و زبان دشوار اما هنرمندانه اغلب آثار دونوسو بی تاثیر نبوده است.
دونوسو به نسلی تعلق دارد که پرچمداران ادبیات داستانی آمریکای لاتین، به شمار میآیند، چهره هایی که ادبیات امریکای لاتین را بر قله های ادبیات جهان نشاندند، به نسل «شکوفایی»، «انفجار» یا «بوم» معروفند. نویسندگانی که در دهه بیست یا سی میلادی متولد شده بودند و نخستین آثار خود را در اوایل دهه پنجاه تا میانه دهه شصت میلادی منتشر کردند، آثاری که به شکلی پر سرو صدا جنبش ادبیات امریکای لاتین را رقم زد و اصلا نامگذاری این نسل به «بوم» به دلیل این بود که آثار این نویسندگان مثل بمب در داخل و خارج از آمریکای لاتین صدا کرد و به شکوفایی ادبیات این خطه انجامید. «بوم» در واقع کنایه به صدای انفجاری داشت که در جهان ادبیات رخ داده و صدای آن به گوش جهانیان رسیده بود. رئالیسم جادویی به عنوان بارز ترین ویژگی در آثار این نسل، نه نوآوری آنها بلکه میراث نویسندگان نسل قبل از آنها همانند آلخه کارپانتیه بود که توسط این نسل و به خصوص مارکز اعتلا یافت و به عنوان صفت مشخصه نسل «بوم» پررنگ شد. پرچمداران این جریان، هریک به منطقهای تعلق داشتند، مارکز به کلمبیا، فوئنتس به مکزیک، یوسا به پرو و کورتاسار به آرژانتین؛ خوسه دونوسو هم اهل شیلی بود.
او در سال 1924 در سانتیاگو شیلی به دنیا آمد. با وجود پزشک بودن پدرش خانواده آنها ثبات مالی نداشت. با با هر زحمتی بود تحصیلاتش را ادامه داد ، بورسی نصیبش شد و چند سالی هم در آمریکا تحصیل کرد و سرانجام به عنوان استاد زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه های شیلی به تدریس پرداخت.
همانند بسیاری از هنرمندان و روشنفکران امریکای لاتین زندگی او نیز از تغییر و تحولات سیاسی مصون نماند. کودتای پینوشه علیه حکومت مردمی و چپگرای آلنده نه تنها بر زندگی او اثر گذاشت که در آثارش نیز بازتاب داشته است. به هر حال سنگینی فضای سیاسی آن روزگار باعث شد که در اوایل دهه شصت به خارج از شیلی برود. او بیست سال بعد به شیلی بازگشت و تا پایان عمر به سال 1994 که در اثر سرطان درگذشت در زادگاهش باقی ماند.
دونوسو نوشتن را با داستان کوتاه و فعالیت های ژورنالیستی شروع کرد، نخستین داستانهایش را در میانه دهه پنجاه منتشر کرد که در همان آغاز راه جایزهای داخلی برایش به ارمغان آورد؛ فعالیت های روزنامه نگارانه اش هم جایزه شیلی و ایتالیا را نصیبش کرد. نخستین رمانش تاجگذاری در سال 1962 به انگلیسی هم ترجمه شد و شهرتی برون مرزی در محافل جدی ادبی برایش به همراه آورد. چنانکه در دوران زندگی در خارج از شیلی که بخشی از آن به تدریس در امریکا گذشت کارگاه ها و کلاسهایی برای تتدریس داستان نویسی برگزار کرد. کاری که بعد از بازگشت به شیلی نیز برای انتقال تجربیاتش به نسل جدید ادامه داد.
نویسندگان نسل بوم اگرچه هریک شیوه ها و شگرد های خاص خودشان را داشتند، اما در این نکته که همگی نماینده رمان نو بودند، نقطه اشتراک داشتند. رمان نو شیوه های جدیدی از روایت را به نمایش میگذارد که در تقابل با فرم های سنتی روایت قرار داشت. چنین روایتی بازتاب رسیدن تشعشعات مدرنیته به جغرافیایی بود که سنتها نقشی بنیادین در روابط انسانی و اجتماعی بازی میکردند، به خصوص که با فرهنگ بومی آمریکای لاتین در آمیخته بود و از این جهت این روایت های مدرن عدم قطعیت و تزلزل را بارتاب میدادند.
خوسه دونوسو به دلیل نوشتن دو اثر، چهره شاخصی در این جریان محسوب میشود. نخست کتابی که درباره ادبیات امریکای لاتین که به بازگویی سیر اتفاقاتی که با از راه رسیدن نسل بوم و جنبشی که راه انداخته بودند میپرداخت و دیگری به دلیل نوشتن رمانی با عنوان «پرنده وقیح شب» که در اوایل دهه هفتاد منتشر شد و نقطه اوج جنبش بوم و دستاوردهای آن محسوب میشد. رمانی که همه آنچه این جنبش به ساحت رمان نویسی آورده بود، در حد اعلای خود به نمایش میگذاشت. صاحب نظران بر این عقیده بودند که رمان دونوسو فصلی را به پایان برده بود، چرخهای را کامل کرده بود و راهی جز گشودن فصل تازه نمانده بود.
آثار دونوسو اغلب تودرتو و پیچیده اند، با ساختاری استادانه، او در آثارش قشرهای مختلف جامعه شیلی به ویژه طبقه متوسط به بالا را مورد توجه قرار میدهد و در عین حال به نقش سنت و باورهای مردم این کشور در میان اشخاص توجه جدی دارد. او در پارهای آثارش با طنزی تلخ به مسائلی اساسی همچون هویت و همچنین جنسیت در روابط انسانی میپردازد.
رمان ارزنده «باغ همسایه» [The garden next door یا Jardin de al lado] اثر خوسه دونوسو که به همت نشر آگاه و با ترجمه ممتاز عبدالله کوثری به فارسی منتشر شده نیز از این قاعده مستثنی نیست. دونوسو در این رمان به زندگی نویسندهای پرداخته که اگر چه به عنوان نویسندهای متوسط الحال معرفی میشود، اما به هر حال در دسته بندی طبقاتی اجتماعی در قشر متوسط (و یا بالاتر از آن) جای میگیرد.
خولیو مندس شخصیت محوری این رمان، طیفی از نویسندگان شیلیایی را نمایندگی میکند که تنها ناظر حکومت کودتای پینوشه نیست، بلکه به شکلی با آن دچار اصطکاک شده و مزه زندان حکومت کودتا را هم چشیده است. چنین تجربهای باعث شده تا فکر نوشتن رمانی در واکنش به این اوضاع و احوال را در سر بپروراند. مندس با چنین رویایی به اسپانیا میرود تا در تبعیدی خودخواسته این آرزو را محقق کند.
این بخش از رمان تا حد زیادی تاثیر گرفته از زندگی خود خوزه دونوسو به نظر میرسد. او نیز روزگاری (اگر چه قبل از کودتا) تحت تاثیر جو سیاسی شیلی ترک وطن میکند و سالهای نسبتا طولانی را در غربت میگذراند. او از تجربه زندگی در غربت و بحران هویتی که میتواند برای فرد به همراه داشته باشد در این رمان با ظرافت مورد استفاده قرار داده است. او همچنین تجربه بازگشت خود به وطن را نیز هوشمندانه دستمایه رمان دیگری کرده است. در رمان حکومت نظامی (که کوثری آن را نیز ترجمه کرده) شخصیت اصلی رمان بعد از سالها دوری به کشور باز میگردد اما گویی به غربتی تازه قدم گذاشته. چراکه آشنایان دیروز، در طول این مدت چنان تغییر کرده اند که دیگر بازشناختن آنها دشوار است.
خولیو مندس (شخصیت اصلی رمان باغ همسایه) در تلاش است تا همان کاری را که خوسه دونوسو در جهان واقعی با نوشته رمان پرنده وقیح شب به سرانجام رسانده، در درون متن داستان انجام دهد، یعنی رمانی بنویسد که در میان آثار نویسندگان نسل بوم سر آمد باش؛ اما نهایتا او به توفیقی که دونوسو در واقعیت دست یافته بود، نائل نشد. خولیو مندس گرفتار در مسائل و معضلات غربت نه تنها خلق چنین رمانی را به آرزویی ناممکن بدل میسازد بلکه در طول رمان با چنان معضلاتی روبه رو میشود که علاوه بر چالش های هویتی، او را به سمت فرو پاشی ذهنی نیز سوق میدهد.
خوسه دونوسو با قدرت تمام رمان را که به صورتی تقریبا رئال و بیانی بدور از پیچیدگی آغاز میکند، اما رفته رفته به تناسب آشفتگی های ذهنی و سودازدگی مندس به شالوده شکنی همین ساختار میپردازد و در پایان رمان بستری را به وجود میآورد که مخاطب نسبت به دریافت هایش شک و تردید پیدا میکند و در جهانی پریشان، سودا زده و مردد برجای میماند.
عبدالله کوثری اگرچه سالها پیش درمجموعه داستانهایی از ادبیات امریکا لاتین داستانی از دونوسو را ترجمه کرده بود ، اما برای معرفی جدی این نویسنده به مخاطب فارسی، به سراغ یکی از آثار شاخص او رفته که در عین حال از آثار پیچیده و دشوار او محسوب نمیشود و از این نظر اثر مناسبی محسوب میشود تا مخاطب با درک ارزش و غنای آثار او خود را برای خواندن آثار دشوارتر دونوسو نیز آمده کند. کوثری در عین حال در مقدمه کتاب نیز به طور اجمالی به زندگی و آثار دونوسو پرداخته و با برشمردن پارهای ویژگی های آثارش به جایگاه او در ادبیات امریکای لاتین نیز اشاراتی داشته که در مجموع مدخل خوبی برای مخاطب ناآشنا با این نیسنده محسوب میشود.
گفته میشود شش سال طول کشید تا این رمان امکان انتشار پیدا کرده و بدست مخاطب ایرانی برسد و اگر چه دیرهنگام اما سرانجام یک نویسنده بزرگ دیگر از ادبیات امریکای لاتین به مخاطب فارسی زبان معرفی شد که به خواننده کمک میکند دریافت بهتری از نقاط اشتراک و تفاوت های نویسندگان این نسل داشته باشد.
در پایان این فقط یک جمله: باغ همسایه را از دست ندهید!
................ تجربهی زندگی دوباره ...............