دغدغه‌های اجتماعی و دیگر قضایا | اعتماد


«تب‌خواب» [اثر فاضله فراهانی] مجموعه داستانی است مشتمل بر پانزده داستان کوتاه واقع‌گرا با رویکرد اجتماعی و درونما‌یه‌های مختلف مثل: عشق، جنگ، تنهایی، خرافات، خیانت، انتقام، حسرت، طنز و... که البته در همه این داستان‌ها مضمون‌ مشترک، فروپاشی خانواده و مناسبات اجتماعی و فردی است.

تب خواب فاضله فراهانی

نویسنده با نثری روان ودر عین حال پخته و شسته و رفته در تمامی داستان‌ها از مسائلی که انسان امروز درگیر آن است قلم زده. و خواننده با فراز و فرودها، نقاط عطف و بزنگاه‌ها با قهرمان داستان‌ها هم‌زادپنداری می‌کند. مثل داستان طنز خال که چند خواهر با خال صورت‌شان در‌گیر هستند و فکر می‌کنند با خرافاتی که مادر در مغزشان فرو کرده می‌توانند از اثراتش خلاص شوند. یا در داستان لباس مردانه برای تازه رفته که نویسنده به تنهایی دردناک زنی پرداخته که برای فرار از تنهایی درآغوش لباس مردانه می‌خوابد.

قسمتی از این داستان که پشت جلد کتاب آمده است: «کیسه را زمین می‌گذارم و گره‌اش را باز می‌کنم. پاچه شلوار و لنگه جوراب و آستین پیراهن ازش می‌زنند بیرون. درهم پیچیده و چروک خورده‌اند! حتمی جمع کردن یک زندگی لباس با چشم‌های داغ‌دیده دست‌های کفن‌مال شده بهتر از این نمی‌شود! لابد همین که از سر خاک بر گشته‌اند. رفته‌اند سراغ کشو و کمدهایش. لباس‌هایش را کشیده‌اند بیرون. به عکسش توی قاب سیاه نگاه کرده‌اند یک دل سیر توی هر کدام زار زده‌اند و بعد همه را چپانده‌اند توی کیسه .شاید هم دل‌شان نیامده ‌و بعد هفتش جمع و جور کرده‌اند. ناهید خانم گفت کی مرده؟ نگفت. کاش می‌پرسیدم»

نویسنده در داستان گردن برنجی چنان حس دلسوزی خواننده را برمی‌انگیزد که حاضر است کنار این راوی نامطمئن بنشیند و بارها وبارها سیندرلا را تماشا کند یا در داستان چشم آبی که خواننده همراه طفل چشم آبی زنده به گور شده تنگی نفس می‌گیرد. گویا نویسنده، غیر از دغدغه‌های اجتماعی و فردی دغدغه نوع روایت و چگونه گفتن را هم داشته است. وتقریبا به تعداد داستان‌ها ازفرم و تکنیک داستانی استفاده کرده است. و در این مجموعه نمی‌توان داستان خطی ساده که در آن تکنیکی به کار نرفته باشد را پیدا کرد.مثل، داستان یاشیکای لنزدار مشکی که از یک ایده ساده و حتی تکراری با استفاده ازتکنیک جذاب فتو فیکشن (استفاده از تصویر) جهان داستانی خلق کرده است که خواننده در تمام سطرهایش به دنبال شخصیت‌ها و نوع رابطه‌شان بدون چشم بر هم زدن تقریبا می‌دود و داستان اپیزودیک سحر- مریم- بهار که در هر اپیزود راوی سوم شخص ازنگاه یکی از شخصیت راز‌هایی را برای خواننده بر‌ملا می‌کند.

در داستان صدای اذان می‌آید، در رفت و برگشت‌ها و تک‌گویی‌های درونی هذیان‌گونه اطلاعات داستان را کم‌کم و قطره چکانی به مخاطب می‌دهد و پیرنگ داستان آنقدر محکم و قرص است که خواننده، شخصیت داستان را قضاوت نمی‌کند، و داستان را با همان ابهام آخر که آیا عینی به راستی دچار فراموشی شده یا نه می‌پذیرد. بیشتر داستان‌ها از جایی شروع می‌شود که خواننده با تعلیق از پشت روبه‌روست وعلاوه بر اینکه چه خواهد شد ؛ سوال دیگری هم برایش پیش می‌آید که چه شده است؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...