نقد تمدن مدرن | شرق


یکی از ترجمه‌های تازه محمدرضا خاکی اثری است از مروژک [Sławomir Mrożek] با عنوان «مروژک جیبی» [Le Mrożek de poche] و عنوان فرعی الفبایی از داستان‌های بی‌فایده اما ضروری. اسلاومیر مروژک را می‌توان مشهورترین نویسنده لهستانی نیمه دوم قرن بیستم دانست که به دلیل ترجمه‌های متعدد آثارش در ایران هم به‌خوبی شناخته می‌شود.

 [Sławomir Mrożek] خلاصه کتاب مروژک جیبی» [Le Mrożek de poche]  الفبایی از داستان‌های بی‌فایده اما ضروری. اسلاومیر مروژک

مروژک در 29 ژوئن سال 1930 در کراکوف لهستان متولد شد. او کارش را به‌عنوان روزنامه‌نگار و کارتونیست در سال 1951 آغاز کرد و در 1953 اولین رمانش را نوشت. اولین مجموعه داستان او نیز در 1957 با نام «فیل» منتشر شد و خیلی زود به بسیاری از زبان‌های اروپایی ترجمه شد. مروژک در سال 1958 اولین نمایش‌نامه‌اش یا عنوان «پلیس» را به چاپ رساند و در پی موفقیت‌های زیادی که در نمایش‌نامه‌نویسی به دست آورد، عمده فعالیتش را در این عرصه پیش برد. از مروژک تاکنون ترجمه‌های متعددی به فارسی انجام شده و محمدرضا خاکی یکی از مترجمان او در ایران است که پیش‌تر برخی از نمایش‌نامه‌های او نظیر «پرتره» و «خیاط» را به فارسی برگردانده بود.

در نمایش‌نامه «خیاط» که در سال 1964 نوشته شد، تناقض‌های جهان معاصر و مسئله اصل و بدل به روایت درآمده است. در این نمایش‌نامه سه‌پرده‌ای که اولین‌بار در سال 1977 منتشر شد، مروژک با شیوه سرشار از طنز و تمسخر و با لحنِ هجوآمیز و گزنده‌ای که خاصِ نمایش‌نامه‌های اوست، به طرح پرسش‌های جدی و جهان‌شمول پیرامون جایگاه و نقش فرهنگ، تغییر مسیر در جنبش‌های اجتماعی، ادعای بازگشت به طبیعت و حفظ محیط‌زیست و خرابکاری‌ها و دام و تله‌های مدعیان دروغ‌گو و جعلی این بازگشت، می‌پردازد. «پرتره» هم نمایش‌نامه‌ای است که باز به مسئله‌‌ای معاصر مربوط است و با یک اتفاق هولناک عاشقانه آغاز می‌شود و با خیانت و زندانی‌شدن و اعدام ادامه می‌یابد.

در سی‌وهشت داستانی که در «مروژک جیبی» گرد آمده‌اند، نقاشی‌هایی از شاوال، کاریکاتوریست برجسته فرانسوی هم منتشر شده است. در این کتاب، با داستان‌های خیلی کوتاهی روبه‌روییم که در هریک مسئله‌ای از جهان معاصر یا به‌طورکلی مسئله‌ای که در جامعه انسانی وجود دارد، مطرح شده است. مروژک در قالب چند سطر با نگاه متمایز و ویژه‌اش به مضامین روزمره‌ای که بخشی از نظم عادی زندگی جهان مدرن به نظر می‌رسند، نظم زندگی مدرن را به چالش کشیده و نشان داده که بسیاری از اموری که طبیعی به نظر می‌رسند، طبیعی نیستند و فرهنگ غالب آنها را طبیعی جلوه داده است. مروژک در این داستان‌ها اغلب از طریق توصیف موقعیتی آمیخته از واقعیت و تخیل، باورها یا تصورات غالب و مرسومی را که طبیعی فرض می‌شوند، به چالش می‌کشد و در‌واقع با نگاهی انتقادی از منظری متفاوت به این موقعیت‌ها می‌نگرد. خاکی در بخشی از یادداشت ابتدایی کتاب درباره این داستان‌ها نوشته: «در این کتاب، گزیده‌ای از بهترین داستان‌های کوتاه اسلاومیر مروژک نویسنده نامدار لهستانی، با زیر عنوان رندانه داستان‌های بی‌فایده‌ اما ضروری گردآوری شده است. بی‌فایده، زیرا به گمان نویسنده هیچ معلوم نیست که به درد کسی خواهند خورد، اما ضروری برای اینکه، به گمان من، راه‌های زنده‌ماندن و زندگی‌کردن در جامعه‌ای دیوانه و بی‌منطق را نشان می‌دهند».

در یکی از داستان‌ها با نام «تمدن»، به‌واسطه توصیف موقعیتی تخیلی یکی از مهم‌ترین کلیشه‌ها و باورهایی که درباره جهان متمدن و مدرن وجود دارد، به چالش کشیده شده است. در اینجا، تمساحی وارد اتاق آدمی شده که داستان او را «اروپایی» می‌نامد. عقل‌گرایی و دوری از افراط‌گرایی که واژه‌هایی مختص به جهان غرب فرض می‌شوند، در این داستان به‌واسطه طنزی درخشان به پرسش کشیده شده‌اند: «وقتی که تمساح داخل اتاقم شد، به خودم گفتم که نباید اغراق کنم. من در فکر تمساح نبودم بلکه به خودم فکر می‌کردم؛ برای اینکه اولین عکس‌العمل من برداشتن گوشی تلفن و گرفتن سه شماره اضطراری بود: پلیس، آتش‌نشانی و آمبولانس. اما دقیقا همین عکس‌العمل، به نظرم اغراق‌آمیز می‌آمد. از آنجایی که من یک اروپایی تربیت‌شده با منطق دکارتی هستم، از افراط‌گرایی خوشم نمی‌آید؛ من عقلانی می‌اندیشم و هرگز تسلیم هیچ انگیزشی -بدون آنکه ابتدا تحلیلش کنم- نمی‌شوم. بنابراین، سرم را زیر پتو بردم و خودم را مشغول یک کار روشنفکرانه کردم». انتقاد از زندگی ماشینی و از‌بین‌رفتن عاملیت انسان‌ها به نام قانون‌گرایی از مضامینی هستند که مروژک توانسته در چند سطر و از خلال روایت موقعیتی طنزآمیز مطرح کند. بی‌عملی و هیچ کاری نکردن تنها مواجهه آدم اروپایی با تمساحی است که وارد اتاقش شده: «من خزنده‌بودن دست‌هایم را پنهان می‌کردم. اعتراف می‌کنم رفتار بی‌رحمانه‌ای داشته‌ام و بدتر از آن، تحت‌تأثیر هیجانی کنترل‌نشده عمل کرده‌ام. اعتراف می‌کنم که به‌جای اعتماد‌کردن به نهادهای قانونی، به میل خودم رفتار کرده‌ام».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...