مریم محبی | شهرآرا


یکی از نقدهایی که به سروده‌های کلاسیک جواد گنجعلی وارد می‌شد، این بود که به نظر آن‌ها اشعار سپیدی هستند که در قید و بند قالب و وزن و قافیه گیر افتاده‌اند. اکنون اما حس و حال و کلمه و زبان جواد گنجعلی سپید است و سپید می‌چرخد و تازه ترین آن‌ها در «موهبت غریب وال بودن» کنار هم نشسته است. کتابی که دو روز پیش، جشن رونمایی و امضای آن در کافه کتاب آفتاب برگزار شد و جمعی از شاعران مشهدی را گرد هم آورد تا درباره آن سخن بگویند:

جواد گنجعلی  «موهبت غریب وال بودن

دنیای شعر عوض می‌شود
محمدباقر کلاهی اهری

در فرصت‌هایی که برایم پیش می‌آمد، هم در این کتاب قدم زدم و هم به اندازه فهم خودم به زوایای آن خیره شدم. دنیای شعر عوض می‌شود. یکی مثل من در این دو امدادی باید چوب را به دست نفر بعد بدهد. نمی‌خواستم به دلیل کسالتی که بر بنده عارض است، از راه دور پیام بدهم و فرصت حضور در این محفل از دستم برود. پشتوانه این اتفاقات ادبی حضورگرم شما دوستان است و این آتشی است که عده زیادی باید در آن بدمند. امیدواریم کتاب‌های بعدی شما را نیز ببینیم.

دیدگاه نسل جدید در دل تغزل نسل قدیم
علیرضا جهانشاهی

برجسته ترین ویژگی این کتاب، جنس گفتمان بینامتنی آن است؛ چیزی که در خدمت شعرهای عاشقانه کتاب است و از حیث پرتکرار بودن به یک ویژگی تبدیل شده است. روابط بینامتنی بر این باور است که متن یا نظم یک نظام بسته و مجزا نیست، بلکه با متون دیگر پیوندی تنگاتنگ دارد و می‌توان همواره یک تبادل، یک شباهت و درواقع یک گفتمان را میان یک شعر با اشعار و متون دیگر جست وجو کرد. عموما این رابطه‌های بینامتنی به شکل تشبیه یا تلمیح اتفاق می‌افتد. به عنوان مثال، تشبیه دل به دریا، یکی از پرتکرارترین رابطه‌های بینامتنی است که بین شعر فارسی معاصر با شعر فارسی کلاسیک وجود دارد. گفت وگوی بینامتنی در این مجموعه از طریق تفکر و دیدگاه نسل جدید در دل تغزل نسل قدیم اتفاق می‌افتد؛ جنس گفتمان او از جنسی است که تفکر نسل معاصر را در دل آن شکل و اجرای تغزلی قدیم، جا داده و این پارادوکس یک اتفاق زیبایی را به وجود آورده است. به عنوان مثال وقتی او می‌گوید: «همان روز که مرا از خاک آفرید/ گردوغباری پراکنده شدم/ بر شیشه خانه ات نشستم تا تماشایت کنم/ و تو در بی حواسی پاکم کنی.»، یک رابطه بینامتنی ایجاد می‌شود؛ یعنی این گردوغبار ما را پرتاب می‌کند به تمام بیت‌هایی که در آن ماجرای خاک ره دوست بودن را شنیده ایم. همین گفتمان بینامتنی است که اشعار جواد گنجعلی را به سمت چندصدایی سوق می‌دهد.

چندصدایی نیز رهیافتی است برای خلق نوشتار ادبی که بنا دارد شخصیت هایش را از سیطره اتوریته صدای مسلط رها کند. به عنوان مثالی دیگر، وقتی می‌گوید: «به هوای تو ... تا رنج زندگی را پذیرفتن»، در بند اول با صدای راوی روبه رو هستیم و درواقع صدای اول صحبت می‌کند. به عبارت دیگر پیش زمینه را آماده می‌کند تا صدای دوم را بشنویم. هرجا که ما حضور ضمیر شخصی را داشته باشیم، درواقع در هر گفتاری که مخاطب حضور داشته باشد، منطق طبیعی گفتمان جاریست. یعنی این آمادگی را برای ما ایجاد می‌کند که صدای دوم را بشنویم که صدای ذهن راوی است. یعنی صدای مسلط نیست. چندصدایی در شعر نشان از آزادگی ذهن شاعر نیز دارد. همین گرایش به چندصدایی به مفاهیم عمق می‌دهد و تولید پرسپکتیو یا ژرفانمایی می‌کند. یعنی شاعر را جبرا به این سمت سوق می‌دهد.
در اشعار این شاعر، نمونه‌هایی از دخل و تصرف زبانی نیز داریم که در بافت آثار به آرامی رج خورده است و بعضی وقت‌ها این دخل و تصرف را در قسمت‌های نانوشته متن به وجود می‌آورد.

یکی از جدی ترین چهره‌های شعر معاصر
رضا عابدین زاده

محمدباقر کلاهی اهری درباره «موهبت غریب وال بودن» جواد گنجعلی می‌گوید کتاب خوبی است چون آن را از هرجایی باز کنید با یک شعر خوب و خیلی خوب روبه رو می‌شوید. من هم می‌خواهم بگویم با این جمله موافقم. شما هر صفحه این کتاب را مثل فال باز کنید، به یک شعر خوب برخورد می‌کنید. نمی‌خواهم بگویم همه شعرها به یک اندازه خوب هستند، قطعا در کتاب هر شاعری برخی شعرها خیلی بهترند. من بارها شاهد وسواس او در جمله بندی‌ها و ویرایش‌های نهایی کار بوده ام و باید بگویم از خواندن این کتاب لذت بردم. جواد گنجعلی بدون شک یکی از جدی ترین چهره‌های شعر معاصر است.

یک شاعر معناگرا با روایت‌هایی خوب
حیدر کاسبی

شعبده‌های جدیدتری از شعر را در کتاب تازه این شاعر دیدم. کتاب پر است از تصویرهای گیرا و آشنا. جواد گنجعلی به واسطه تسلطش در سرودن شعر سنتی، در آخرین اثرش نیز بین فضاهای سنتی و مدرن در رفت وآمد است. او به شکلی آگاهانه شعرش را وارد بازی‌های زبانی و رایج این روزها نمی‌کند چون این شاعر اساسا شاعر معناگرایی است و روایت در شعر او غالب است. کسی که راوی خوبی باشد قطعا فرم شعری منسجمی دارد و نیازی نمی‌بیند وارد بازی‌های زبانی افراطی شود. اگرچه این خاصیت و توانایی را نیز دارد.

شعری به معنای دقیق کلمه فرهنگی
یوسف بینا

جواد گنجعلی مستقل از فضای مد شده در شعر خراسان کارش را شروع کرد. فضایی که بسیاری را ناخودآگاه به همین سمت می‌برد و مجبورشان می‌کرد تا اشعار مشابهی بسرایند. او اما کتاب به کتاب، در عین نو شدن و کسب تجر به‌ها و فضاهای نو، راه و روش شخصی خود را حفظ کرد. این، شیوه شاعران بزرگ است که خیلی کاری به جریان‌های اطراف ندارند.
در باب فرم اشعار، به شیوه نقد فرمالیستی ابتدایی نمی‌توان چیزی گفت. اشعار او به یک فرم متعالی رسیده است. اما نکات تفصیلی تری می‌تواند وجود داشته باشد. مثلا می‌توان این سؤال را مطرح کرد که آیا گنجعلی شاعر شعرهای سپید بلند است یا شاعر شعرهای سپید کوتاه؟ و در هر کدام چه استراتژی‌هایی دارد؟

مهم ترین نکته در شعرهای این شاعر، این است که شعر او به معنای واقعی کلمه، شعری است فرهنگی، یعنی شعری که فرهنگ انسان معاصر در آن وجود دارد. نباید این فرهنگ را به معنای سنتی آن در نظر بگیریم یا واژه ای که آن را به کرات از رادیو و تلویزیون می‌شنویم. این فرهنگ همان فرهنگ انسانی است که شاعر وقتی در کافه نشسته و دارد در یک عصر زمستانی قهوه می‌خورد به سراغ آن می‌رود و در همان حالی که شعرش نشانه‌هایی دارد از شعر سعدی یا فکرش می‌رود به سراغ جاده ابریشم و در عین حال به فرهنگ عامه فکر می‌کند و مناطق روستایی که روزی در آن‌ها قدم می‌زده و هنوز خاطره‌های زیبایش در ذهنش مانده است. همه این فضاها در کنار هم، فرهنگ انسان امروزی را شکل داده و این جنبه بسیار مهمی است که در نقدهای مان معمولا بسیار کمتر به آن توجه می‌کنیم. در حالی که بسیار مهم است. اشعار گنجعلی به دلیل مطالعه شعر فارسی، هم زیبایی‌های شاعرانه زیادی دارد و در عین حال اشعاری فرهنگی است و این دقیقا ویژگی شعر فارسی است.

مسئله انسان در پرتو فردیت شاعرانه در بسیاری از این سروده‌ها دیده می‌شود. در صورتی که شاعران امروز فقط به سراغ فرم یا نوآوری یا فضاهای تازه ای می‌روند که در جمع‌های شاعرانه پذیرفته تر باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...