رویای آمریکایی | آرمان امروز


برنارد مالامود (1986-1914) به همراه سال بلو، جوزف هلر، نورمن میلر و فیلیپ راث، برجسته‌ترین نویسندگان یهودی آمریکایی قرن بیستم است که پس از مرگش جایزه‌ای نیز از سوی بنیاد قلم فاکنر به او اختصاص داده شد به‌نام پن‌مالامود؛ این جایزه از 1988 آغاز به کار کرد و در نخستین دوره خود به جان آپدایک و بعدها به جویس کرول‌اوتس، توبیاس ولف، شرمن الکسی و آلیس مونرو اهدا شد. مالامود آثار برجسته‌ای دارد که یکی از مهم‌ترین آنها رمان «وردست»[The Assistant] است که در سال 1957 منتشر شد و به مرحله نهایی جایزه کتاب ملی آمریکا راه یافت و برنده جایزه شورای یهودی کتاب شد و در سال 2010 از سوی مجله تایم به‌عنوان یکی از صد رمان برتر جهان از 1923 تا 2010 انتخاب شد. این رمان با ترجمه مجتبی ویسی در نشر مانیاهنر منتشر شده است.

خلاصه رمان وردست»[The Assistant] مالامود

«وردست» روایتگر زندگی خواربارفروشی است که در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، با سودای ایجاد وضعیتی بهتر برای خود و خانواده‌اش، به منطقه‌ بروکلین آمریکا آمده است. این رمان، همچون بهترین داستان‌های کوتاه مالامود، بیانگر تنگناهای زندگی مهاجران و انتظارات بزرگ آنان است؛ تجربیاتی که به زیبایی و با دقت توصیف شده‌اند و چراغ راه چندین نسل از مخاطبان بوده است. اغراق‌آمیز نیست که موریس دیکشتاین منتقد برجسته آمریکایی آن را «بهترین رمان مالامود» می‌داند که مانند «شعری منثور» می‌درخشد.

بعد از سرقت فروشگاه موریس بوبر و تعرض به او، فرانک آلپاین، ضدقهرمان معروف این رمان، به‌عنوان منشی در آن فروشگاه مشغول به کار می‌شود. این راننده آمریکایی ایتالیایی به‌آرامی وارد خانواده بوبر می‌شود، خانواده‌ای با آیین یهودیت، او می‌آید تا پیرمرد قصه را وادار به ازدواج با هلن، دختر باهوش بوبر، کند. می‌توان گفت بدشانسی و ضعف اخلاقی مهم‌ترین ویژگی این افراد است که آنها را آزار می‌دهد و در کتاب نیز به این موضوع پرداخته شده است.

یک‌دندگی و مازوخیسم شخصیتی موریس، تجارت و زندگی او را نابود می‌کند، همین موضوع باعث می‌شود رابطه آلپاین با او صمیمی‌تر شود و البته هلن هم در چگونگی ایجاد این رابطه بی‌تاثیر نیست.
سه شخصیت اصلی این رمان یعنی موریس، هلن و فرانک، تلاش می‌کنند تا با هدف قراردادن آرمان‌های اخروی، افراد بهتری برای جامعه‌‌ی خود باشند، بنابراین سمت‌وسوی قصه از ناتورالیسم فراتر می‌رود.
به‌عنوان یک پدیده جامعه‌شناختی، این کتاب نشانه‌ موفقیت در اواسط قرن نویسندگان یهودی در ادبیات آمریکا است، و قهرمان اصلی آن نیز، آلپ، نمونه‌ای بارز از یک انسان بااصالت است. از نظر مالامود، او کاری بیش از پیروی از سنت‌های والای رمان‌نویسی انجام نداده، درواقع این خود رمان است که نقش و مضمون اصلی این اثر را تشکیل می‌دهد.

هلن بوبر مشغول خواندن «دون کیشوت» است که ما برای اولین‌بار در داستان با او آشنا می‌شویم، او قهرمان‌های زندگی خود را نیز با ایده‌آل‌گرایی‌های چنین داستان‌هایی مقایسه می‌کند، حتی بعد از ملاقاتش با فرانک در کتابخانه، به او پیشنهاد خواندن چند رمان کلاسیک روسی از جمله آثار داستایفسکی را می‌دهد. رمان‌های داستایفسکی که خود نمونه دیگری از «دون‌کیشوت»ها هستند.

هلن به‌گونه‌ای با این رمان‌ها ارتباط برقرار می‌کند که انگار کتاب مقدس خدایان را در دست می‌گیرد. او می‌خواهد که فرانک، رمان‌ها را دوست داشته باشد و از خواندن آنها لذت ببرد، برای همین، «مادام بوواری»، «آنا کارنینا» و «جنایت و مکافات» را نیز به او پیشنهاد می‌دهد، آثاری که فرانک شاید اسمشان را هم نشنیده باشد.

در این بین اما «جنایت و مکافات» فرانک را مجذوب خود می‌کند؛ زیرا شخصیت‌های مشترک با زندگیِ او در داستان وجود دارند، آدم‌هایی که رازهای خود را بازگو کرده و همه به گناهی واحد اعتراف می‌کنند. ماموریت جذب مخاطب توسط مالامود با استفاده از نام نویسندگانی یهودستیز مانند شکسپیر و داستایفسکی در راستای اهداف اخلاقی و هنری، باید الگویی برای نویسندگان و متفکران معاصر باشد.

رمان «وردست» به چند دلیل شایستگی خواندن دارد: ارائه‌ تصویری بی‌کم‌وکاست از زندگی جماعتی کارگر و در آستانه‌ ازپادرآمدن، طنزی تلخ، تجسم ظریف کارانه‌ اشتیاق آدمی برای زندگی بهتر و تحصیل و راهی برای برون‌رفت، نقد طعنه‌آمیزِ الگوی آمریکاییِ زندگیِ خوب که راحتی صرفِ مادی را جایگزین زیستی شایسته و بایسته می‌کند و عاقبت لذتِ نابِ متن و نثر. از طرفی، این رمان را باید جزیی تاثیرگذار از ادبیاتی دانست که دغدغه‌ کشف و سازماندهی مجددِ آمریکا در آن موج می‌زند؛ سرزمینی که ماهیت واقعی‌اش در آن واحد پیدا و ناپیدا است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...