هنر معاصر به عنوان سرمایه‌گذاری | شرق


در سال‌های اخیر ارتباط میان آثار هنری و بازار فروش این آثار به مسئله‌ای جدی بدل شده و با قاطعیت می‌توان گفت که دست‌کم در جهان غرب، رابطه میان دنیای هنر و بازار هنر معکوس شده و امروز بازار هنر در مقایسه با دنیای هنر در اولویت قرار دارد. «کوسه شکم‌پر 12‌میلیون‌دلاری» [The $12 million stuffed shark] با عنوان فرعی «پرونده‌ای درباره اقتصاد سردرگم هنر معاصر» [the curious economics of contemporary art] عنوان اثری است از دن تامپسون [Don Thompson] که با ترجمه اشکان زهرائی در نشر بیدگل به چاپ رسیده است و آن‌طور که از عنوان فرعی کتاب هم برمی‌آید، این اثر به سازوکار پیچیده اقتصاد هنر معاصر اختصاص دارد.

کوسه شکم‌پر 12‌میلیون‌دلاری» [The $12 million stuffed shark] با عنوان فرعی «پرونده‌ای درباره اقتصاد سردرگم هنر معاصر» [the curious economics of contemporary art]  دن تامپسون [Don Thompson]

دن تامپسون استاد بازاریابی و اقتصاد مدرسه کسب‌وکار شولیک دانشگاه یورک است و تجربه تدریس در مدرسه اقتصاد لندن و مدرسه کسب‌وکار هاروارد را نیز در کارنامه خود دارد. تامپسون در لندن و تورنتو زندگی می‌کند و خودش نیز یک مجموعه‌دار آثار هنری است و در این کتاب تلاش کرده تا به تحلیل و بررسی اقتصاد هنر معاصر بپردازد. او در مطالعه‌اش تلاش کرده تا به چند پرسش اساسی درباره بازار هنر پاسخ دهد؛ پرسش‌هایی نظیر اینکه: هنر معاصر چگونه ارزیابی می‌شود و سرمایه‌گذاری در هنر معاصر چه نتیجه‌ای دارد؟ چطور ممکن است یک سرمایه‌گذار هوشمند ساکن نیویورک 12 میلیون دلار برای خرید جسد نیمه‌فاسد یک کوسه پول بدهد؟ چه می‌شود که یک نقاشی اثر جکسون پولاک که با پاشیدن رنگ روی یک تخته چوبی کشیده شده، به قیمت 140 میلیون دلار فروخته می‌شود؟ جسد نیمه‌فاسد کوسه اشاره به اثری است که چند سال پیش 12 میلیون دلار قیمت‌گذاری شده بود و عنوان کتاب نیز اشاره‌ای است به همین موضوع.

در ابتدای کتاب درباره قیمت‌گذاری این اثر و حواشی پیرامون آن آمده: «یکی از مشکلات کارگزار فروشی که سعی می‌کرد کوسه شکم‌پر را بفروشد، قیمت درخواستی 12 میلیون دلاری این اثر هنر معاصر بود. مشکل دیگر این بود که این اثر بیش از دو تن وزن داشت و حمل‌ونقل آن کار آسانی نبود. این مجسمه پنج‌متری کوسه‌ببری، در یک ویترین غول‌آسای شیشه‌ای نصب شده، و عنوان خلاقانه امکان‌ناپذیری فیزیکی مرگ در ذهن کسی که زندگی می‌کند برایش انتخاب شده بود. کوسه در سال 1991 در استرالیا شکار شده بود، و در انگلستان توسط تعدادی تکنسین، به مدیریت هنرمند انگلیسی، دیمن هرست، آماده و نصب شده بود. یکی از مشکلات دیگر این بود که با وجود اینکه این کوسه قطعا مفهوم هنری جدیدی محسوب می‌شد، بسیاری در دنیای هنر در مورد هنر به‌حساب‌آوردن یا نیاوردن آن، چندان مطمئن نبودند. این سؤال اهمیت زیادی داشت چون 12 میلیون دلار مبلغی بود که آن زمان برای اثری از یک هنرمند زنده، البته به‌جز جسپر جانز، پرداخت نشده بود؛ یعنی بیشتر از هر مبلغی که برای آثاری از گرهارد ریشتر، رابرت راشن‌برگ، یا لوسین فروید پرداخت شده بود».

تامپسون این پرسش را مطرح می‌کند که چگونه و در چه فرایندی ممکن است فردی چنین مبلغی را برای یک کوسه در نظر بگیرد. به اعتقاد او بخشی از پاسخ این پرسش در این نکته نهفته است که در دنیای هنر معاصر، «برندینگ» می‌تواند جایگزین «قضاوت انتقادی» شود و در این مورد خاص نیز برندینگ قدرتمندی وجود داشت. تامپسون همچنین می‌نویسد که: «به‌عنوان یک اقتصاددان و یک مجموعه‌دار آثار هنر معاصر، مدت‌هاست در تعجبم که چه چیز باعث می‌شود یک اثر هنری صاحب ارزش شود، و اینکه در اثر چه نوع کیمیاگری‌ای ارزش آن 12 میلیون یا 100 میلیون دلار، و نه مثلا 250 هزار دلار، برآورد می‌شود؟ گاهی اوقات یک اثر به قیمتی چندین برابر آنچه به نظر منطقی است، به فروش می‌رود، اما چرا؟ دلالان و متخصصین حراجی‌ها ادعا نمی‌کنند که می‌توانند اثر هنری معاصری که تبدیل به یک فروش میلیون‌دلاری می‌شود را تشخیص دهند یا تعریف کنند. آنها به‌طور عمومی اعلام می‌کنند که قیمت نهایی قیمتی است که کسی پرداخت می‌کند. به‌طور خصوصی نیز می‌گویند خرید آثار هنری گران‌قیمت بازی‌ای است که فقط توسط سرمایه‌داران بزرگ انجام می‌شود، و جایزه آن شهرت و امتیاز فرهنگی است. شاید این توصیفی خوب برای انگیزه آنها باشد، اما این توصیف فرایند کار را توضیح نمی‌دهد».

تامپسون برای نوشتن کتابش با بسیاری از دلالان حراجی‌ها، مدیران سابق حراجی‌ها، هنرمندان و مجموعه‌داران در لندن و نیویورک صحبت کرده و در طول یک سال به تحقیق برای کامل‌کردن اثرش پرداخته است. به‌این‌ترتیب او در کتابش تلاش کرده به رابطه پپیچیده میان هنرمندان، دلالان آثار هنری، حراجی‌ها، گالری‌ها، نمایشگاه‌گردانان، مجموعه‌داران، موزه‌ها، نهادهای هنری، آرت‌فرها، منتقدان هنری، سرمایه‌داران و عوامل دیگر دنیای هنر بپردازد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...
تراژدی روایت انسان‌هایی است که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، اما داستان همه‌ی آنهایی که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، تراژیک به نظر نمی‌آید... امکان دست نیافتن به خواسته‌هامان را همیشه چونان سایه‌ای، پشت سر خویش داریم... محرومیت ما را به تصور و خیال وا می‌دارد و ما بیشتر از آن که در مورد تجربیاتی که داشته‌ایم بدانیم از تجربیات نداشته‌ی خود می‌دانیم... دانای کل بودن، دشمن و تباه‌کننده‌ی رضایتمندی است ...