غزاله صدر منوچهری | اعتماد


به‌تازگی کتاب «مسائل اصلی فلسفه» [Core Questions in Philosophy] نوشته الیوت سوبر [Elliott Sober] با ترجمه رضا یعقوبی در نشر کرگدن منتشر شده است. الیوت سوبر (۱۹۴۸) دکترای فلسفه خود را از دانشگاه هاروارد اخذ کرده و اکنون استاد فلسفه دانشگاه مدیسون است. او به فعالیت در حوزه فلسفه زیست‌شناسی و فلسفه علم برای عموم شهره است و پیش‌تر، کتاب «فلسفه زیست‌شناسی» سوبر از مجموعه راهنمای فلسفه بلک‌ول به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده است.

مسائل اصلی فلسفه» [Core Questions in Philosophy] نوشته الیوت سوبر [Elliott Sober]

سوبر در کتاب «مسائل اصلی فلسفه» همانطور که از عنوان کتاب برمی‌آید، به موضوعاتی چون چیستی فلسفه، فلسفه دین، معرفت‌شناسی، فلسفه ذهن و اخلاق می‌پردازد. او در این ۳۵ فصل به برخی متون کلاسیک اشاره می‌کند و می‌کوشد با این متون وارد گفت‌وگو شود تا مخاطب را نیز به درگیر شدن با این ایده‌ها و ارزیابی و بهبود آنها تشویق کند. همچنین سوبر می‌کوشد ربط و نسبت مسائل سنی یا معاصر فلسفه را با مسائل زندگی روزمره معاصر مطرح کند. این کتاب به ‌شیوه آموزشی نوشته شده و از درسگفتارهای این استاد دانشگاه در مدیسون استخراج ‌شده و سال‌هاست به نوآموزان فلسفه تدریس می‌شود. گفتنی است مترجم این کتاب، رضا یعقوبی، دانش‌آموخته مهندسی برق است و برگردان فارسی مجموعه چهارجلدی «تاریخ فلسفه غرب» آنتونی کنی را در کارنامه خود دارد. نشست نقد و بررسی «مسائل اصلی فلسفه» الیوت سوبر سه‌شنبه پنجم دی با حضور حسین شیخ‌رضایی، رضا یعقوبی، علی‌اصغر محمدخانی و با پخش پیام تصویری الیوت سوبر به‌ مناسبت انتشار این کتاب در ایران در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. آنچه می‌خوانید گزارشی از این نشست است:

فلسفه دین را جای خوبی برای آغاز یافتم
الیوت سوبر

من نوشتن کتاب «مسائل اصلی فلسفه» را در اواخر دهه ۱۹۸۰ آغاز کردم. یعنی پس از آنکه دو کتاب در فلسفه زیست‌شناسی با عنوان‌های «ماهیت انتخاب» و «بازسازی گذشته؟» منتشر کرده بودم. با خودم گفتم شاید فکر بدی نباشد که درسگفتارهایم را که سال‌ها در دوره مقدماتی کارشناسی تدریس کرده‌ام به کتاب تبدیل کنم. تا حدی به این دلیل این طرح را انتخاب کردم که نگران بودم طرح کتاب دیگری به ذهنم نرسد. اگر طرح کتاب جدیدی برای کار روی آن نمی‌داشتم باید با وقتم چه می‌کردم؟ مخاطب آن دوره و این کتاب دانشجویانی بودند که تاکنون هرگز فلسفه نخوانده بودند. نام آن دوره «۱۰۱» بود و هست. در مدیسون دوره‌ای با درجه پایین‌تر از این در فهرست دوره‌ها وجود ندارد.

در تدریس این دوره فهمیدم که فلسفه دین جای خوبی برای آغاز است. دانشجویان از قبل افکاری درباره این موضوع دارند و برخی استدلال‌های فلسفی له و علیه وجود خدا را شنیده‌اند. به علاوه، شروع کردن با موضوعی که برای دانشجویان هم جذاب بود هم آشنا، شروع کردن دوره با فلسفه دین بستر مناسبی بود برای معرفی ایده‌هایی از منطق مقدماتی مثل مفهوم اعتبار قیاسی، ایده اینکه جمله‌ها و استدلال‌ها ویژگی‌ای با نام «صورت منطقی» دارند و چند ایده درباره استدلال غیرقیاسی. در زندگی روزانه واژه «ادعا» (استدلال) از خشم و نزاع حکایت می‌کند؛ در فلسفه یک «ادعا» (استدلال) چیز جذابی است، چیزی است که درباره‌اش بحث می‌شود، ارزیابی و شاید هم از آن لذت برده می‌شود.

ایده دیگری که در تدریس دوره مقدماتی‌ام راهنمای من بود این بود که دانشجویان باید تشویق شوند که با آنچه در کتاب‌ها می‌خوانند مخالفت کنند و همچنین با آنچه از مدرس می‌شنوند مخالفت کنند. مدرس‌ها می‌توانند با به کار بردن این رهیافت انتقادی در کار تدریس آن را رواج دهند یعنی با مخالفت با کتاب‌هایی که تدریس می‌کنند و نیز با مخالفت با همدیگر. سال‌ها پیش دوره‌ای را به همراه رونالد نامبرز تدریس کردم که مورخ علم و علاقه‌مند به رابطه علم و دین بود. نام آن دوره «داروین و داروین‌گرایی» بود. دانشجویان از اینکه می‌دیدند من و رونالد باهم مخالفت می‌کنیم تعجب می‌کردند! برای آنها آموزنده بود ولی برای ما دو تا سرگرم‌کننده بود.

بازگشت به فلسفه برای عموم مردم
حسین شیخ‌رضایی

معمولا در همه‌ جای دنیا فلسفه دو چیز را به ذهن مردمان متبادر می‌کند؛ یکی اینکه زبان سخت و اصطلاحات دشواری دارد و دیگری اینکه حرف‌ها و بحث‌های آن به زندگی متعارف ما بی‌ربط است. حال آنکه اگر به منشأ شکل‌گیری فلسفه برگردیم با تصوری کاملا دیگرگون مواجهیم: فلسفه‌ای در فضای عمومی و برای عموم مردم. سقراط علاوه‌براینکه می‌خواهد چیزهایی درباره اخلاق و واقعیت و مسائلی این‌چنینی به مخاطبان خود یاد بدهد، ادعا می‌کند آن‌که فلسفه بلد است، زندگی بهتری می‌تواند داشته باشد و اساسا این فرم زندگی کردن نوعی سبک زندگی است.

تصور در خصوص فلسفه در طول تاریخ تغییر کرده و از تصور فلسفه به ‌مثابه سبک زندگی به امری دانشگاهی و تخصصی رسیده است. پس ما با دو مفهوم از فلسفه روبه‌روییم: یکی فلسفه به‌ معنای سبک زندگی و دیگری فلسفه به ‌مثابه بحثی درون‌گروهی میان عده‌ای آدم‌های متخصص و دانشگاهی. بسیاری از چهره‌های بزرگ و نام‌های اصلی در طول تاریخ فلسفه فیلسوف حرفه‌ای نبودند و از این راه ارتزاق نمی‌کرده‌اند، در سنت ما ابن‌سینا و در سنت غرب آگوستین، هیوم، لایب‌نیتس. اینها مشاغل دیگری داشته‌اند و ظاهرا اولین فیلسوف بزرگی که از این راه کسب درآمد می‌کرده کانت است که استاد فلسفه در دانشگاه بوده. به بیانی، از حدود سال ۱۸۷۰ میلادی با حرفه‌ای شدن فلسفه روبه‌روییم: فلسفه رشته‌ای داخل دانشگاه است و آدم‌هایی با زبان ویژه درباره موضوعات موردعلاقه خودشان صحبت می‌کنند که برای آدم بیرونی هم آن زبان سخت است و هم آن موضوعات بی‌ربط.

این انتقاد بارها مطرح شده است که فلسفه، به‌ویژه در سنت تحلیلی، بیش از آنکه به معنای زندگی یا کنش‌های ما بپردازد، معطوف به معنای کلمات و مفاهیم و اصطلاحات است. در واکنش به چنین تصوری در دهه‌های اخیر جنبشی با عنوان فلسفه برای عموم (public philosophy) پا گرفته است که به‌ نوعی خواستار بازگشت به آن ریشه سقراطی است تا فلسفه پیوندی با زندگی روزمره داشته باشد و برای افرادی که فیلسوف نیستند حرفی برای گفتن داشته باشد، چه در زبان چه در محتوا.

مسائل اصلی فلسفه» [Core Questions in Philosophy] نوشته الیوت سوبر [Elliott Sober]

باید دو اصطلاح دیگر را مرور کنیم تا موقعیت فلسفه برای عموم روشن شود: یکی فلسفه عامه‌پسند (popular philosophy) و دیگری فلسفه کاربردی (applied philosophy) . اولی آن است که مثلا فردی کتابی می‌نویسد تا موضوعی فلسفی یا برهه‌ای از تاریخ فلسفه یا فیلسوفی را به عموم مردم معرفی بکند، اما خودش فیلسوف حرفه‌ای نیست و فقط توانایی نویسندگی بسیار خوبی دارد. او می‌تواند داستان بنویسد، اما داستان او لزوما ارزش فلسفی ندارد. ازسوی‌دیگر، هدف فلسفه کاربردی این است که دقیقا به موضوعاتی بپردازد که در عمل گریبانگیر همه ما هستند، مثل گرمایش زمین، آزادی، اعتصاب، همبستگی. اما عامه مردم مخاطب این فیلسوف نیستند. او فیلسوفانی را در نظر دارد که راجع به مفهومی مبتلابه بحث فنی می‌کنند. حال فلسفه برای عموم قرار است بین این دو قرار بگیرد؛ یعنی موضوعاتش را مثل فلسفه کاربردی از موضوعات مبتلابه عموم انتخاب بکند و روشش را از علم عامه‌پسند بگیرد تا بتواند با عموم مردم صحبت کند و استدلال‌هایش برای مخاطبش مفهوم باشد.

همین سخنان نشان می‌دهد که فلسفه برای عموم دو وظیفه دارد: یکی فرمی و دیگری محتوایی. دقیق‌تر اینکه مباحث را در شکل و قالب و فرم و جاهایی مطرح بکند که عموم مردم هستند و بتواند با عموم مردم مکالمه و مفاهمه داشته باشد. دیگری اینکه به سراغ مسائلی برود که مبتلابه ماست و به خیر عمومی برمی‌گردد و نشان بدهد فلسفه در این موضوعات حرفی دارد و در حل این مناقشات محل تامل است.

ازآنجاکه فلسفه برای عموم می‌کوشد از قالب‌های تازه‌ای استفاده بکند و از فلسفه عامه‌پسند بیاموزد پادکست (مثل فیلوسوفی بایتز) یا فیلم و برنامه رادیویی و ستون در روزنامه عمومی (مثل ستون ثابت نیویورک‌تایمز برای فیلسوفان حرفه‌ای)، سخنرانی‌های تد، برنامه فلسفه برای کودکان، مشاوره فلسفه در بیمارستان یا فلسفه در کارخانه‌ها همه شکل‌های متنوعی از حضور فلسفه‌اند که نشان از آن دارند که فیلسوفان به لحاظ فرم و قالب کوشیده‌اند به‌ سمت مردم حرکت کنند. افزون‌براین، محتوا نیز بناست به زندگی روزمره‌ و مناقشات و معارضه‌های موجود در جوامع ما مربوط باشد. مثلا راتلج کتابی منتشر کرده است که فصول آن شامل گرمایش و آلودگی زمین، محیط زیست، عدالت، اعتصاب کردن، انرژی، بحران میانسالی، معلولیت، دگرجنس‌خواهی، خشونت، بخشش و نیکوکاری، صلح‌طلبی، بهروزی و انواع و اقسام اینهاست یا پیتر سینگر، فیلسوف نام‌آشنا در اخلاق، کتابی با عنوان «زندگی‌ای که می‌توانی نجات‌ دهی» نوشته که به نیکوکاری و بخشایش برمی‌گردد و به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

یکی از قالب‌هایی که در فلسفه برای عموم درباره آن صحبت می‌شود کتاب‌های نوشته‌شده برای آشنایی فلسفه‌نخوانده‌ها با فلسفه است؛ یعنی دانشجویان رشته‌های دیگر که باید درس عمومی در فلسفه بگذرانند یا دانشجویان فلسفه که وارد دانشکده فلسفه شده‌اند و پیش‌ازآن چیزی نخوانده‌اند، مگر کتاب‌های مدرسه‌شان. کتاب سوبر نیز از درسگفتار دوره‌ای استخراج شده است که پیش‌نیاز فلسفه‌ای ندارد. این کتاب‌ها می‌تواند برای آنها که اهل فلسفه نیستند نیز مناسب باشد. بنابراین، چنین کتابی سه مخاطب دارد: عموم علاقه‌مندان، دانش‌آموزان نوآموز فلسفه، دانشجویان دیگر رشته‌ها که می‌خواهند درسی عمومی در فلسفه بگذرانند.

این نوع خاص از کتاب‌ها بخشی از فلسفه برای عموم است، چراکه نگارش و نحوه ترتیب دادن شکل و محتوای آنها با کتاب‌های استاندارد فلسفه متفاوت است. مثلا در این نوع کتاب‌ها به ‌ندرت به سراغ متن اصلی و دست‌اول یک فیلسوف می‌روند. سوبر نیز می‌گوید مخاطب را درگیر متن اصلی نمی‌کند، چراکه مخاطبی خاص دارد که علاقه اصلی‌اش فلسفه نیست. نویسنده چنین کتابی باید بتواند نشان بدهد که فلسفه در هرآنچه مخاطب به آن علاقه دارد یا در مناقشات کنونی جامعه حرفی دارد. این نوع کتاب‌ها باید دو کار را هم‌زمان انجام دهند؛ یکی اینکه قدری فلسفه به مخاطب‌شان یاد بدهند و دانش او را بالا ببرند. دیگری اینکه نشان بدهند فلسفه در حوزه‌های مختلف معنادار است و چیزی صرفا مورد علاقه فیلسوفان نیست؛ یعنی قدری دانشجو را به خودشان نزدیک کنند و وعده بدهند که اصطلاحات و نظریات و مفاهیمی به او می‌آموزند و به ‌سمت دانشجو حرکت کنند و متناسب با مشکلات و دغدغه‌های او سخن بگوید.

بعضی از همکاران فلسفه‌خوانده من که در ایران مدرسند، به‌شدت با چنین رویکردی مخالفند و بارها نوشته‌اند و گفته‌اند که کلاس فلسفه یعنی از ابتدا دانشجو را در استخر متون کلاسیک و دست‌اول بیندازی، ولی این استراتژی مخالف تصور این جنبش است. همانطور که سوبر در مقدمه گفته است، استراتژی این کتاب‌ها این است که به دانشجو و مخاطب بگویند بارقه‌هایی از متون کلاسیک به تو می‌دهم، تو خودت راجع به اینها فکر کن و توجه کن چقدر در حل مساله به تو کمک می‌کنند .

یکی از ویژگی‌های چنین کتابی این است که از این طریق می‌توانیم به دانشجو جسارت درگیری بدهیم. ولی اینجا فلسفه جنبه ابزاری دارد، فلسفه برای فلسفه نیست. طبعا ازآن‌رو که قرار است موضوعات مورد علاقه و مناقشه‌ها‌ی روز را پوشش دهند، باید طیف وسیعی از موضوعات در این کتاب‌ها باشد. این کتاب الان چهار حوزه اصلی دین و معرفت و ذهن و اخلاق را در بر گرفته است و با دین شروع می‌کند که مناقشه‌برانگیزتر است و مخاطبان در مدرسه چیزهایی از آن شنیده‌اند و مساله‌ای دارند.

در نوشتن این کتاب‌ها فیلسوف پذیرش بیشتری از خود نشان می‌دهد؛ یعنی نمی‌خواهد آن‌که را قبول ندارد ضربه‌فنی کند و بیرون بیندازد، مثل فلسفه حرفه‌ای که به ‌منزله زمین کشتی است و هرکسی می‌کوشد نشان بدهد که حرف طرف حفره‌هایی دارد که اگر در آنها دقیق شوی ساختمان فرو می‌ریزد. نویسنده چنین کتاب‌هایی چنین رویکردی ندارد و می‌کوشد تکثرگرا و پذیرنده‌تر باشد.

کتاب «مسائل کلی فلسفه» برای اولین‌بار در سال ۱۹۹۰ منتشر شده است و به یکی از کتاب‌های اصلی آموزش فلسفه به تازه‌واردان به دانشگاه تبدیل شده و تاکنون ویراست‌های جدیدی از آن منتشر شده است. مبنای این ترجمه ویراست هشتم (۲۰۲۱) بوده، ولی ویراست نهمی هم در کار است. سوبر بخشی از تغییرات آخرین نسخه را در اختیار مترجم قرار داده که در این ترجمه وارد شده است. در مقایسه با دیگر کتاب‌های نوشته‌شده برای این مخاطب فکر می‌کنم این کتاب یکی از بهترین‌هاست. به نظرم اگر کسی چهار سال لیسانس فلسفه بخواند و اندازه این کتاب دانش و مهارت داشته باشد، دوره بسیار خوبی را گذرانده است. هرچند گفتم که این کتاب برای دانشجوی سال اول نوشته شده است، در مقایسه با وضع موجود این مقدار برای دانشجوی لیسانس فلسفه پذیرفتنی است.

در ادامه چند ویژگی کتاب را به فهرست در چارچوب فلسفه برای عموم می‌گذارم و می‌گویم چرا این کتاب را توصیه می‌کنم: یک. قرار است اینجا فلسفه حکم ابزار داشته باشد، کتاب هم با همین مقدمه شروع می‌شود. نویسنده می‌گوید دانشجویان چیزهایی در مورد خدا و اخلاق و ذهن شنیده‌اند و ما سعی می‌کنیم بگوییم در مفروضاتت تجدیدنظر کن و اینها را دقیق بازسازی کن. از شرح تاریخی و درگیر شدن مستقیم با متن پرهیز می‌کند، هرچند در مطالعات بیشتر و منابع ارجاع می‌دهد. بنابراین می‌گوید مسائلی هست که می‌خواهیم بدانیم فلسفه به آنها چه کمکی می‌کند.

دو. در این کتاب صدای نویسنده را می‌شنوید. نویسنده فیلسوف است و حرف خودش را می‌زند. سوبر می‌گوید به نظر من فلسفه یعنی استدلال و آنچه استدلالی نیست فلسفه نیست. او در مقدمه می‌گوید فلسفه ارزیابی استدلال و ساخت نظریه است. در ادامه وقتی در مورد تکامل و آفرینش‌گرایی سخن می‌گوید، حرفی دارد که برای عموم می‌زند.

سه. چهار موضوع انتخابی سوبر تنوع دارد و همان‌هایی است که درباره‌شان مناقشه هست. هیچ بخشی از این کتاب در مورد متافیزیک نیست، چراکه این بخش بسیار انتزاعی فلسفه است و مباحث آن کمتر به مناقشات روز مربوط است. توجه به آغاز مساله هنری است که در بسیاری از کتاب‌ها دیده نمی‌شود. معمولا تصور می‌کنند که عمیق‌ترین و شریف‌ترین بخش فلسفه متافیزیک است، درحالی که برای دانش‌آموز دبیرستان مسائلی مثل خدا و خوب و بد تقلب یا به بیانی مسائل زمینی مهم است و او تصوری از متافیزیک ندارد.

چهار. سوبر به مسائل روز نظیر اخلاق‌، تکامل‌ و آفرینش‌گرایی، علم‌زدگی و مسائل اجتماعی مهم نظیر من‌گرایی شناختی می‌پردازد. هنوز در جامعه امریکایی پیرامون این قضیه بحث است که آیا باید نظریه تکامل تدریس بشود یا نه. همچنین هنوز افرادی در جهان علم را یگانه منبعی می‌دانند که می‌تواند درباره جهان حرف معناداری بزنند و ادعا می‌کنند که اگر علم نتواند به سوالی پاسخ بدهد، آن سوال معنا ندارد. حال آنکه سوبر در مخالفت با این ادعا می‌گوید سوالات معناداری هستند که علم نمی‌تواند به آنها پاسخ بدهد.

پنج. سوبر به مخاطب ابزارهایی می‌دهد که او را در مناقشات اجتماعی یاری می‌کند و کمک می‌کند تا به گفته‌های این کتاب محدود نباشد؛ به بیانی دیگر، سوبر دانش تحلیلی مخاطبش را بالا می‌برد. مثلا اصل غافلگیری را معرفی می‌کند و در ادامه بارها در بررسی استدلال‌های گوناگون به آن برمی‌گردد و از آن استفاده می‌کند، گویا به مخاطب می‌آموزد چگونه از این جعبه ‌ابزار کمک بگیرد.

ششم. پذیرندگی و گشودگی در این کتاب دیده می‌شود؛ صدای سوبر در کتاب شنیده می‌شود، اما او خیلی جاها معتدل برخورد می‌کند و قصد ندارد حریف را از زمین بیندازد بیرون.

هفتم. نویسنده استدلال‌ها را بسیار دقیق صورت‌بندی می‌کند و دقیقا در این جراحی خواننده در می‌یابد که با تغییر دادن فلان فرض یا مقدمه یا نپذیرفتن یا تایید کردن آن، می‌تواند با استدلال مخالفت کند.

هشتم. خیلی بحث‌ها در این کتاب نیست، مثلا در مورد زیبایی و زیبایی‌شناسی، علوم و فلسفه علم، سیاست سخن نمی‌رود، اما مباحثی مثل من‌گرایی روان‌شناختی یا زندگی خوب از دید ارسطو که عموما در کتاب‌ها مطرح نمی‌شود، اینجا مورد توجه سوبر بوده است.

وقتی روی آوردن به فلسفه حکم مخدر را دارد
رضا یعقوبی

هنگامی که ترجمه تاریخ فلسفه آنتونی کنی را شروع کردم، منابع در دسترس دانشجویان کاپلستون و برخی کتاب‌های عامه‌پسند بودند که یا خیلی تخصصی بودند و نوآموز را فراری می‌دادند یا مثل «دنیای سوفی» خیلی ساده بودند و بااینکه جذاب بودند، چندان چیزی به نوآموز یاد نمی‌دادند. همچنین، منابعی مثل «سیر حکمت در اروپا»ی محمدعلی فروغی یا «کلیات فلسفه» آوروم استرول با ترجمه و تالیف جلال‌الدین مجتبوی خیلی قدیمی شده بودند و نیاز بود تاریخ فلسفه‌ای باشد که هم مفصل و آموزشی و روان و مناسب دانشجویان دوره کارشناسی یا نوآموزان فلسفه باشد، هم بتواند فلسفه‌ورزی را یاد بدهد و دانشجو را با خود فلسفه درگیر بکند، نه اینکه صرفا شرح آرا و نظرات فلاسفه مختلف باشد.

فضای سنتی تفکر و فکرورزی یا فلسفه‌ورزی ما فضای متافیزیک‌زده‌ای بوده است. انسان در جوامعی که از نظر سنتی بسته‌اند، نمی‌تواند با واقعیت کنار بیاید. چراکه واقعیت به امری صلب و موقعیتی تبدیل ‌شده است که به‌دلیل شرایط انسداد نمی‌توان تغییرش داد. انسدادی وجود دارد و برای همین مردم این کشورها بیشتر تفکر را درونی می‌کنند و فضای فلسفه را به فضایی اشراقی و عرفانی تبدیل می‌کنند یا از نظر عقلی مشغول مابعدالطبیعه‌های خیلی غلیظ می‌شوند مثل دوران باستان که نور و حکمت و اشراق بوده.

مسائل اصلی فلسفه» [Core Questions in Philosophy] رضا یعقوبی

در دوره اسلامی نیز فلسفه ارسطو آمد که با توجه به اوضاع‌واحوال آزاد در شرایط آن روزگار یونان باستان تا حدودی توانسته بود با واقعیت نسبت بیابد و به متافیزیک خلاصه نمی‌شد و به اخلاق و سیاست و تدبیر منزل و موضوعاتی مثل ریاضیات و کیهان‌شناسی نیز مربوط می‌شد. حال آنکه وقتی این فلسفه یونانی از طریق ترجمه‌های مفصل عربی در دوره اسلامی وارد فضای فکری ما شد، جنبش فکری‌ای راه افتاد، در فضای ما یا گرایش یافت که خیلی عقلی شود و جدا از واقعیت پیش برود، مثلا درباره هیولای اولی و ماده اولیه و ازلی و ابدی بودن جهان بحث بکند یا عرفانی و اشراقی شود و در نهایت، ارتباط وضعیت فکری ما در همان شرایط ماند و پیشرفت خاصی نکرد؛ یعنی با واقعیت انضمامی ارتباطی نگرفت تا اینکه به دوره جدید رسیدیم و فلسفه‌های جدید وارد شد و با جهان غرب ارتباط گرفتیم و بحث آزادی‌های سیاسی و اجتماعی مطرح شد و انقلاب شد. پیش از انقلاب دوره تبلیغات وسیع احزاب کمونیستی بود و فلسفه‌های مارکسیستی رواج داشتند که بنیادهای متافیزیکی خاصی داشتند و مادی‌گرا بودند. اندیشمندان ما که هنوز فضای‌شان دینی و سنتی بود تصمیم گرفتند با این فضای مادی‌گرایانه دربیفتند. قدری هم فضای فکرورزی و تفکر عقلانی تقویت شد، ولی محدود به متافیزیک بود. کتاب‌های مرحوم مطهری سراسر استدلال‌های قوی در رد مادی‌گرایی است یا در دهه‌های بعدی روشنفکران دینی شکل گرفتند و هنوز داشتند فلسفه دین و معرفت‌شناسی دینی و تا حدی عرفان را ترویج می‌کردند. هرچه جلوتر آمدیم و فکر آزادی اجتماعی و سیاسی و مدنی تقویت شد، فضای فکری ما تجربه‌گراتر شد و بیشتر سعی کرد با علم و واقعیت انضمامی و بیرونی ارتباط بگیرد. این سرنوشت جوامع دیگری هم بوده است.

وقتی جوامع برخوردار از آزادی سیاسی و مدنی را مرور می‌کنید، این امر را ملاحظه می‌کنید. مثلا شاید برایتان سوال پیش آید که چرا در انگلستان این‌همه تجربه‌گرایی قوی بوده است، ولی فلسفه قاره‌ای عقل‌گراست. چرا فلسفه در امریکا پراگماتیسم را پدید آورده و فلسفه‌های شرقی به متافیزیک علاقه دارند. در دوره باستان دموکراسی یونان یا جمهوری روم باستان به همین ترتیب. هرچه اندیشمندان یا مردم بتوانند بیشتر با واقعیت ارتباط برقرار کنند و ارتباط‌شان با واقعیت ناشی از تاثیرگذاری‌شان باشد، فکر و فلسفه‌شان بیشتر به موقعیت‌های عینی مرتبط می‌شده است.

ما امریکا را کشوری می‌شناسیم که براساس آزادی‌ها شکل‌ گرفته است و وقتی فلسفه امریکایی وارد کار می‌شود و گل می‌کند که فلسفه‌ای است با دغدغه موقعیت، پراگماتیست‌ها می‌گویند ما باید بافتار را در نظر بگیریم و به این بپردازیم که وسایل ما چگونه به هدف‌مان منتهی می‌شوند یا چگونه این هدف از آن وسایل نتیجه می‌شود. به بیان دیویی پراگماتیست‌ها ابزارانگارند؛ یعنی موقعیت‌‌مند و در پی حل مساله‌اند.

فضای فکری ما هم در حال حرکت به همین سمت است. بعد از انقلاب تاکنون فلسفه‌های تحلیلی، فلسفه‌های تحلیل زبانی، ویتگنشتاین یا فلسفه‌هایی که حالت حل مساله دارند، بیشتر مورد استقبال واقع ‌شده‌اند. ویتگنشتاین در فضای فکری ما در حال جاافتادن است، حال‌آنکه بر آن است که فلسفه رها کردن عقل از افسون زبان است. این فلسفه معروف است به اینکه متافیزیک را جادوی زبان یا توهم‌هایی می‌داند که بازی‌های زبانی برای ما ایجاد می‌کنند. این امر هم سطحی جهانی دارد، هم سطح اجتماعی مخصوص به خودمان را که ما را به خواندن آنها سوق می‌دهد. دهه هفتاد مردم فلسفه دین می‌خوانند و شرح مثنوی گوش می‌کنند و کتاب‌های عرفانی می‌خوانند. کتابی که به‌تازگی ترجمه شده است، با این فضای فکری همراهی دارد و مخاطب را وارد خود مسائل و موقعیت‌ها می‌کند و با مسائلی روبه‌رو می‌شوید که در طول روز با آنها سروکار دارید. مثلا چیزی مثل مساله تراموا و مسائل متعاقب آن یا مساله وجود خدا. مخاطب می‌تواند مسائل این کتاب را با مسائل روزمره خود ارتباط دهد.

اینکه فرد فلسفه‌ای می‌خواند که با موقعیت‌های زندگی روزانه ارتباط برقرار کند یا فلسفه‌ای بسیار درونی را دنبال کند، اهمیت فراوانی دارد، چراکه در جوامع انسدادی روی آوردن به فلسفه و حتی گاهی روی آوردن به علم بیشتر حکم مخدر را دارد و از آن روست که شخص می‌خواهد از محیط اطرافش غافل شود. فلسفه‌ای که شخص در جامعه بسته (بدون راه تغییر) دنبال می‌کند با فلسفه‌ای که در جامعه‌ای دموکراتیک دنبال می‌کند (که شخص در آن می‌تواند چیزهایی را تغییر بدهد) خیلی متفاوت است.

باور من بر این است که ما اکنون فلسفه را باید با نگاه تمدنی ببینیم و توجه کنیم که فلسفه به رشد تمدن چه کمکی می‌کند. از دوره باستان هم همین‌طور بوده است. علوم زیادی از دل فلسفه بیرون آمده‌اند و از آن جدا شده‌اند، چنان‌که برخی فلسفه را مادر علوم یا ملکه علوم و برخی دیگر قابله علوم یا خدمتگزار علوم می‌نامند، اما ما زمانی می‌توانیم طوری با فلسفه برخورد کنیم تا به درد جامعه بخورد که با نگاه پیشرفت تمدن به آن بنگریم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...