نبرد با فراموشی | اعتماد


مهم‌ترین چیزی که نویسنده باید داشته باشد صبوری است. «جویس کارول اوتس»

آثار همیشگی زخم‏های عمیق اما بهبود یافته‏‌ی آدمی انگار استعاره‌‏ای از زخم‏های روحی انسان است. آنچه بر روان آدمی‏زاد زخم می‌‌زند چون زخمی عمیق که بر جسم آدمی می‌‌نشیند به لطف زمان درمان می‌‏شود اما اثری همیشگی از خود به جا می‌‌گذارد. زخم‏هایی که فراموش هم اگر شود مقطعی‌ است چون بیماری‏های مزمن دوباره عود می‌کند و به جان آدمی می‌افتد تا دوباره فروکش کند.

افتاده بودیم در گردنه‌‏ی حیران حسین لعل‏ بذری

مجموعه داستان «افتاده بودیم در گردنه حیران» اولین اثر داستانی آقای حسین لعل ‏بذری داستان‌هایی را روایت می‌کند از زخم‏هایی که درمان نمی‏‌شود، از دردهای بی‌‏درمان؛ آنچه از گذشته بر دوش مانده و می‌خواهد تا ابد بر شانه‌ها سنگینی کند. داستان‌هایی برآمده از گذشته‌هایی پر درد که بیان نشده، باقی مانده تا ناگفته‌هایی بسازد هزاران بار ارزشمندتر از گفته شده‌ها که ناگفته‌ها در امتداد سکوت بهادار می‌شوند. فنی که به نظر می‌رسد نویسنده در نگارش داستان‌ها نیز از آن بهره برده باشد؛ بیان یک از هزار و ناگفته گذاشتن آنچه لازم است مخاطب خود چاره‌‏ای برای دانستنش بیندیشد، یعنی تحریک تخیل مخاطب. اصلی که نویسنده به بیشترین داستان‌های مجموعه‌‏اش تعمیم داده و داستان‌هایش را پرکشش ساخته است. در تکه‌‏ای از داستان گوش ماهی می‌خوانیم:

«سانگالا را می‌گیرم جلوتر و به آن حفره‏‌ی زرد و نارنجی خیره می‌شوم.
سانگالا! ...سانگالا! ... پری توی کدام دریا گم شد؟»
3 روز تمام با آصف همه‏‌ی دریاها و اقیانوس‏های علامت‏‌زده شده‏‌ی روی اطلس جغرافیا را گشتیم ولی هیچ ردی از پری ‏سیما پیدا نکردیم. آن‏قدر شنا کردیم و جلو رفتیم که عضله‌های پایمان گرفت. آصف گفت:
- رفیق بی‌‏جهت خودت را هلاک نکن! دریا چیزی را که گرفته، باز پس نمی‌دهد. مگر کاکای مرا پس داد طیران؟»

علیرغم تحریر داستان‌ها در بازه‌های زمانی متفاوت خوشبختانه در تمامی داستان‌ها نوعی یکپارچگی در بافت و لحن دیده می‌شود؛ وحدتی که لازمه‌ی یک مجموعه داستان است در کنار تنوع در فرم و زبان. با خواندن داستان‌ها مخاطب خود را در برابر مجموعه‏‌ای با فرم‏های ابداعی می‌بیند که مشخص است، نویسنده برای دست یافتن به آنها تلاش زیادی داشته است. نخستین و شاید بهترین تجلی از فرم‏هایی که نویسنده سعی در تجربه‌‏ی آنها داشته است در داستان «افتاده بودیم در گردنه‌‏ی حیران» نمودار شده که بیشترین توفیق نویسنده را نیز در پی داشته است. داستان فرمی ویژه دارد که درآمده همچنین از چند راوی بهره می‌برد؛ گزارش راویان مختلف از یک سفر بی‌‏سرانجام برای رساندن جسدی به زادگاهش. روایت خونسرد و بی‏طرفانه‏‌ی روایت از سوی چند راوی کار دشواری به نظر می‌رسد که نویسنده در این داستان به خوبی از عهده‌‏ی آن برآمده برخلاف داستان «موقوف فراموشی ایام» که علیرغم فرم فوق‌العاده‏‌ی داستان، احساس نویسنده از میان روایت بیرون زده است.

از دیگر داستان‌های قابل توجه مجموعه داستان «اندوهی دور گردن» و «سطرهایی از منقار پرنده‌‏ای گنگ» است که اولی حکایت پدری است که درگذشته و هر چند صدایش فراموش شده و علیرغم تلاش اعضای خانواده پیدا نمی‏‌شود در دست‌‏نوشته‌هایش زنده می‌شود و داستان دوم حکایت قهرمانی‏ است که روزگاری از سر مصلحت ‏اندیشی(یا ترس؟) احساسش را بیان نکرده و حالا با خواندن داستانی از دوستی قدیمی تمام خاطراتش تداعی می‌شود. عصیانی بر ضد فراموشی که فراموشی درمان یک درد نیست و شاید تنها تسکینی باشد؛ فراموشی 20 ساله شکست می‌خورد تا به یاد قهرمان بیاورد که چه می‌خواسته باشد و چه هست.

«چیزی که حال من را بد کرد، گم کردن مژگان بود توی آن حال و احوال. دختر سیزده چهارده ساله‌ای که جربُزه‌‏اش از منی که از یک شهر بزرگ مثل تبریز آمده بودم دانشگاه تهران بیشتر بود. نصف او جسارت نداشتم که وقتی از کلانتری زنگ زدند به پدرم و او سراسیمه خودش را رساند آنجا، راحت بایستم و بگویم من خاطر این پسر جنوبی را می‌خواهم. سرم را انداختم پایین و مثل یک بره‌‏ی آرام تن دادم به خواست پدر و مادرم که انتقالی‏‌ام را برای دانشگاه تبریز گرفتند و من با یک حفره‏‌ی خالی در بطنِ سمت چپ سینه‌‏ام برگشتم کنار کوه‌های دلگیر عینالی.»

داستان‌های مجموعه میان ذهنیت و عینیت نوسان دارند اما بیشتر به عینیت گرایش دارند و همین نویسنده را از افتادن در دام نوشتن داستان‌هایی که صرفا نوعی تک‏‏گویی ملال‏‌آور است، نجات داده. از طرفی با صرفه‏‌جویی در تصویرپردازی، ارایه‏‌ی اطلاعات و حتی دیالوگ‏های غیرضروری که نقشی در پیشبرد روایت ندارند، مواجه هستیم که حاصل از بینش هنرمندانه‌‏ی نویسنده‌‏ای است که صبر پیشه کرده تا به پختگی در داستان‏گویی برسد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...