فراز و فرود آقای ایزدی | شرق


احسان فولادی‌فرد در رمان «کی، کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی را می‌شکند؟» به دنبال پرداختی ماندگار در شخصیت‌پردازی بوده است. آقای ایزدی شخصیت اول این رمان، تمام عناصر لازم را برای آرک یا قوس شخصیت دارد و وجود این‌گونه شخصیت‌پردازی‌ بی‌شک نیازمند چینش دقیق و درست قصه است که فولادی‌فرد به‌خوبی آن را اجرا کرده است.



آقای ایزدی کارمند شهرداری است. همسرش را از دست داده و با دختر و مادر پیر و ناتوانش زندگی می‌کند. آوا دختر آقای ایزدی نوجوان است و آنچه از زندگی آنها می‌خوانیم، ارتباط صمیمانه‌ای بین پدر و دختر وجود ندارد. او مشکل شنوایی دارد و در خلال قصه متوجه می‌شویم که سبب این اتفاق انگار آقای ایزدی بوده است که در روزی بارانی و پرصاعقه او را که دختر کوچکی بوده، در خانه جا گذشته و دختربچه هم از شدت ترس آن‌قدر جیغ کشیده که به شنوایی و کلامش آسیب رسیده است.

آقای ایزدی عاشق دختر کتاب‌فروشی است که در طول رمان سعی دارد با او ارتباط برقرار کند. نحوه قرارگرفتن و روایت این شخصیت‌ها که بخشی از رمان هستند، باعث می‌شود رفتار آقای ایزدی بهتر درک شود؛ اما خط اصلی رمان چیزی دیگر است. آقای ایزدی کارمند شهرداری شهر کوچکی است که یکی از معضلات این شهر وجود سگ‌های ولگرد است. این سگ‌های ولگرد به بچه‌ها و آدم‌هایی که توان دفاع از خودشان را نداشته‌اند، آسیب زده‌اند و حالا بعد از صحبت درباره افتتاح مرغ‌داری بزرگی در شهر، این ترس به دل شهردار رخنه کرده که نکند وجود این سگ‌ها به مرغ‌داری آسیب وارد کند. شهردار از آقای ایزدی می‌خواهد که با خوراندن سم به سگ‌های شهر آنها را از بین ببرد. آقای ایزدی تا این قسمت از رمان، فردی معمولی ساخته شده که به‌طور کلی فردی منزوی و درون‌گرا است و هدف‌هایش در زندگی هدف‌های بزرگ و مهمی نیستند؛ اما گویا برای رسیدن به آرمان‌هایش در دلش ترسی وجود دارد که مانع او است.

با‌این‌حال قصه از قبول وظیفه آقای ایزدی شروع می‌شود و شخصیت‌ها و خرده‌روایت‌ها آهسته‌‌آهسته به دنبال خط اصلی روایت جلو می‌آیند. شخصیت آقای ایزدی که ابتدا توانایی از‌بین‌بردن سگ‌های ولگرد شهر را نداشت، آهسته‌آهسته دستخوش تغییرات وسیعی می‌شود و در پایان رمان ما با شخصیتی روبه‌رو می‌شویم که دیگر آن آدم قدیم نیست. با اینکه قوس شخصیت، ماهیت وجودی آقای ایزدی را برای ما نمایان نمی‌کند؛ اما اینکه آدمی خنثی اما بی‌آزار در پایان قصه همان آدم خنثی است، پرده از بسیاری از مسائل و پرسش‌های ایجادشده رمان برمی‌دارد. کشتن سگ‌های شهر به دست آقای ایزدی در پیوند با ارتباط او با مادرش، دخترش و فائزه، دختر کتاب‌فروش، قرار می‌گیرد. در طول قصه تضادهای مهمی ایجاد می‌شود که می‌توان از دو منظر روان‌شناختی و نشانه‌شناسی به آن پرداخت.

از منظر نشانه‌شناسی و شاخصه هنر مدرن، مهم‌ترین رکن عدم قطعیت است. در رمان «کی، کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی را می‌شکند؟» این امر به‌خوبی لا‌به‌لای شخصیت و قصه به وجود آمده است و تا بخش‌های پایانی رمان عدم قطعیت حفظ می‌شود. نکته دیگر تقابل‌های دوگانه است. آقای ایزدی در ارتباط با جامعه و زندگی از یک‌ سو فردی ترسناک و ددمنش جلوه می‌کند و از سوی دیگر فردی بیچاره و بدشانس که هرگز کام زندگی به دهانش شیرین نبوده است. گاه انگار این ددمنشی است که بر روی سرنوشت تلخ زندگی‌اش سایه انداخته و گاه برعکس، انگار این زندگی شکست‌خورده او است که باعث شده از دل آقای ایزدی آدم ترسناکی بیرون بیاید. منظور از فرد ترسناک این است که او در طول کشتن سگ‌های ولگرد شهر بدون اشتباه پیش می‌رود، اوایل کار حس ترحم و ناراحتی دارد؛ اما هر قدر که پیش می‌رود، حرفه‌ای‌تر و کارکشته‌تر می‌شود؛ اما بعد از کشتن آخرین سگ ولگرد شهر، به شکل اتفاقی سگی را در خیابان می‌بیند که چند روز پیش آن را کشته بوده است. او مردد می‌شود و حتی فکر می‌کند آن سگ، سگِ دیگری است؛ اما وقتی نزدیک سگ می‌رود، اطمینان پیدا می‌کند این همان سگ ماده‌ای است که چند روز پیش کشته بود. دقیقا در این قسمت از رمان وجود منفی و شیطانی ایزدی بیرون می‌زند. نویسنده در این صحنه که ایزدی به شکلی کاملا ترسناک و خشن سگ را از بین می‌برد، با به کار بردن کمترین مقدار فضاسازی و اضافه‌گویی صحنه را در زمان و مکان درست ترسیم می‌کند و این قسمت کوتاه به‌خوبی ماهیت رمان و شخصیت‌پردازی را کامل می‌کند.

در تمام رمان صحنه‌های خاص و دقیق زیادی وجود دارد که می‌توان از منظر روان‌شناختی آنها را بررسی کرد. نویسنده بدون کمک‌گرفتن از فلاش‌بک -گذشته- قصه را در حال تعریف می‌کند و حرکت در زمان حال با اشاره به یک‌سری جزئیات جلو می‌رود که باعث می‌شود خواننده به گذشته شخصیت این رمان پی ببرد. یکی دیگر از صحنه‌های این رمان که نقطه مقابل صحنه ددمنشانه او است، صحنه‌ای است که آقای ایزدی به یک تاکسی تلفنی‌ بسته‌ای می‌دهد که به فائزه برساند؛ آن بسته هدیه‌ای است که مخفیانه ایزدی برای فائزه ارسال می‌کند. این قسمت خجالتی‌بودن شخصیت برای ما ارائه می‌شود. یا مثلا صحنه‌ای که دختر کتاب‌فروش بعد از برخورد با آقای ایزدی و سؤال درباره ارسال هدیه که کار او بوده یا نه، موضوع را کتمان می‌کند. صحنه دیگری هم وجود دارد که نقطه درخشان شخصیت‌پردازی آقای ایزدی است، تقریبا بعد از ارتباط صمیمانه ایزدی با فائزه، به‌نوعی فائزه شروع به سوءاستفاده یا به‌اصطلاح تیغ‌زدن آقای ایزدی می‌کند. خود ایزدی متوجه این امر است و می‌داند فائزه دارد از پول ناچیز او سوء‌استفاده می‌کند؛ اما به روی خودش نمی‌آورد.

به‌طور‌کلی رمان «کی، کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی را می‌شکند؟»، پر از صحنه‌هایی است که در زیر لایه شخصیت‌پردازی قرار می‌گیرد. هر صحنه حاوی یک وجه از وجوه شخصیتی آقای ایزدی است.

در کلام آخر باید گفت احسان فولادی‌فرد تمرکزش را روی نقطه قوت رمان گذاشته و آن را به‌خوبی پیش برده است. شخصیت آقای ایزدی جزء آن دسته از آدم‌هایی قرار می‌گیرد که در زندگی شهری و مدرن در حال گذران زندگی هستند؛ آدم‌هایی که در عین منفعل‌بودن می‌توانند رمانتیک باشند و همچنین توانایی کشتن چندین و چند سگ را هم داشته باشند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...