دومینیک زندگی بی‌حالی را با عشقی که برتران به او دارد می‌گذراند تا روزی که با لوک، عموی برتران، ملاقات می‌کند. دومینیک بی‌درنگ در وجود او انسانی از جنس خود می‌بیند و همدستی آن دو تا جایی پیش می‌رود که به شکل رابطه درمی‌آید. فرانسواز، همسر بی‌نقص لوک، در سکوت رنج می‌برد؛ برتران خشمگین می‌شود و با دومینیک قطع رابطه می‌کند.

نوعی لبخند | فرانسواز ساگان
نوعی لبخند
[Un Certain sourire]. (A Certain Smile) رمانی از فرانسواز ساگان (1) (1935-2004)، بانوی نویسنده فرانسوی، که در 1956 منتشر شد. دومینیک (2) زندگی بی‌حالی را با عشقی که برتران (3) به او دارد می‌گذراند تا روزی که با لوک (4)، عموی برتران، ملاقات می‌کند. دومینیک بی‌درنگ در وجود او انسانی از جنس خود می‌بیند و همدستی آن دو تا جایی پیش می‌رود که به شکل رابطه درمی‌آید. فرانسواز، همسر بی‌نقص لوک، در سکوت رنج می‌برد؛ برتران خشمگین می‌شود و با دومینیک قطع رابطه می‌کند. هیچ‌یک از آن دو نتوانست بفهمد که در آن «بازی خطرناک میان دو نفر که به راستی به هم علاقه‌مندند و می‌توانند در وجود یکدیگر نقصانی، حتی موقت، بر تنهایی خود بیابند» چه چیز عجیبی هست. تنهایی ای که دومینیک بی‌هیچ تعجبی بازخواهد یافت، حال آنکه می‌تواند به دیدن لوک ادامه دهد: او می‌داند که هرگز نخواهند توانست این وعده را که برای یکدیگر ساخته شده‌اند عملی کنند؛ بدون آنکه هیچ‌کدام خود را سرزنش کنند. فرانسواز ساگان در این دومین رمان خود با استادی شایان توجه و پیراستگی بسیار در بیان، عشق را به منزله وسیله‌ای برای فرار از تنهایی تحلیل می‌کند؛ تنهایی ناگزیری که در قلب زن راوی است  و نخست آن را چون آزمونی آشنا با خود حمل می‌کند و اشتیاق او بر آن روشنی می‌بخشد تا دردناک‌ترش سازد.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش

1.Francoise Sagan 2.Dominique 3.Bertrand 4.Luc

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...