نخستین بخش از سه‌گانه‌ پی‌پی جوراب‌بلند در کشتی و پی‌پی جوراب‌بلند در دریاهای جنوب... دخترکی نه‌ساله به تنهایی در خانه‌ای چوبی در وسط باغی خودرو، واقع در یکی از شهرهای کوچک سوئد، زندگی می‌کند... تقریباً یتیم است، زیرا که مادرش مرده است و پدرش در جزیره‌ی دوردستی در آفریقا حکومت می‌کند... با شادی آمیخته به ترس خود را به دست ماجراهای افسارگسیخته‌ای می‌سپارند... برداشت‌های سنتی از تعلیم و تربیت را دگرگون می‌کند


پی‌پی جوراب‌بلند [Pippi Longstocking (Pippi Långstrump)] رمانی از آسترید لیندگرن1 (1907-2002)، بانوی نویسنده‌ی سوئدی که در 1945 منتشر شد. این اثر، که نخستین بخش از سه‌گانه‌ای شامل پی‌پی جوراب‌بلند در کشتی2 (1946) و پی‌پی جوراب‌بلند در دریاهای جنوب3 (1948) است، سرگذشت خارق‌العاده و شوخ دخترکی نه‌ساله را نقل می‌کند که به تنهایی در خانه‌ای چوبی در وسط باغی خودرو، واقع در یکی از شهرهای کوچک سوئد، زندگی می‌کند. پی‌پی که تقریباً یتیم است، زیرا که مادرش مرده است و پدرش در جزیره‌ی دوردستی در آفریقا حکومت می‌کند، دو همدم حیرت‌انگیز دارد: یک میمون و یک اسب.

پی‌پی جوراب‌بلند [Pippi Longstocking (Pippi Långstrump)]  آسترید لیندگرن

با این‌حال، پی‌پی از تنهایی خود به هیچ روی رنج نمی‌برد و آن را با شادزیستن و نیروی معجزه‌آسا و شوخ‌طبعی مستحکمی جبران می‌کند. همه‌ی این برگ‌های برنده و گنجینه‌ای از سکه‌های طلا آزادی شگفت‌انگیزی به او می‌بخشد که مصمم به حفظ آن است. این شخصیت نامعمول با رفتار عجیب و غریب خود بهت و تحسین دوستانش تامی و آنیکا را، که دو کودک نمونه‌ی ساکن آن اطرافند، برمی‌انگیزد. آنها با شادی آمیخته به ترس خود را به دست ماجراهای افسارگسیخته‌ای می‌سپارند که پی‌پی همیشه خودجوش و سرشار از تخیلات غریب و به‌عمد نامحترمانه همواره به تصور درمی‌آورد. پی‌پی از استقلال ذهنی و رفتاری کامل برخوردار است و ارزش‌های بورژوایی باب طبع بزرگسالان را درهم می‌ریزد.

آسترید لیندگرن کودک را کانون اشتغال فکری خود قرار داده و ترجمان تحولی اجتماعی شده است که برداشت‌های سنتی از تعلیم و تربیت را دگرگون می‌کند. او با نفی سخنرانیژ خطاب به کودکان برای بهبود اخلاق و با نفی روش‌های آموزشی تحکم‌آمیز، در شمار پیشگامان است و ادبیات برای کودکان را دگرگون ساخته است. آسترید لیندگرن قاطعانه جانب کودکان را می‌گیرد و با موفقیتی کم‌نظیر، چشم‌انداز آنان را برای انتقاد از دنیای سازشکار بزرگسالان اختیار می‌کند. جنبه‌ی مضحک موقعیت‌هایی که واقعیت و تخیل در آن به هم می‌آمیزد، همراه با لحن طبیعی و هم سرشار از مسخرگی بسیار شیرین، بر تأثیر این هجونامه، که ستایش واقعی آزادی کودکان است، می‌افزاید.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش


1. Astrid Lindgren 2. Pippi Långstrump går ombord
3. Pippi långstrump I So derhavet

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...