سپهبد حاجعلی رزم‌آرا یکی از مشهورترین چهره‌های سیاسی و نظامی ایران در دوران پهلوی است. او در دوران حضور خود در نظام، در سرکوب نهضت جنگل و همچنین سرکوب شورش اسماعیل آقا سمیتقو شرکت داشت و بعد در قالب رییس ستاد ارتش در خواباندن غائله آذربایجان و کردستان شرکت کرد و بعدها در سال ۱۳۲۹ به نخست وزیری رسید. او پس از چند ماه حضور در راس دولت به ظاهر توسط خلیل طهماسبی ترور شد تا راه برای ملی شدن صنعت نفت باز شود.
به تازگی انتشارات «ندای تاریخ» کتاب «ایران دوره پهلوی با تاکید بر نقش و جایگاه رزم آرا» نوشته مشترک جمال خسروی، صالح امین پور و عبدالله ساجدی را با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۲۴۴ صفحه و بهای ۴۰ هزار تومان منتشر کرده است.
این کتاب حوادث دوره پهلوی را با تمرکز بر زندگی سیاسی حاجعلی رزم آرا (چگونگی قدرت‌یابی، اقدامات، حوادث داخلی و خارجی و دلایل قتل وی) بررسی کرده تا بە نتیجە مشخصی برای پاسخگویی بە سوالاتی برآید کە شاید در ذهن خیلی از مخاطبان درباره وقایع آن دوره خاص وجود داشتە باشد. پژوهش نویسندگان آکادمیک است و خالی از علقه‌های ایدئولوژیک، به همین دلیل تا حدودی توانسته‌اند پرده از چهره این شخصیت پرابهام بردارند. به مناسبت انتشار این کتاب با
جمال خسروی به گفت‌وگو نشستیم.

رزم آرا پهلوی

تاکنون قلم مورخان باعث شده که ما درباره شخصیت رزم آرا اطلاعات چندانی نداشته باشیم و او علیرغم گذشت سال‌ها از جریان ترورش همچنان برای مخاطبان مبهم باقی مانده است. می‌دانیم که ابهاماتی در جریان ترور او وجود دارد و مثلا گفته می‌شود که دربار نیز در قتل او دخیل بوده، درباره این دوگانگی تاریخی برای ما توضیح دهید.

نباید رزم آرا را یک شخصیت تماما منفی قلمداد کرد. او کارهای مثبتی هم کرده است. رزم آرا در کل زندگی‌اش علاقه به قدرت داشت و همچنین پدر و پدربزرگش هم نظامی بودند. محمدرضا پهلوی نیز همیشه از نخست وزیران قوی هراس داشت و سعی می‌کرد در این پست از افراد مطیع، ملایم و بی‌تحرک بهره ببرد. رزم آرا اما در ارتش شخصیت نیرومندی بود و طرفداران بسیار داشت. سال‌ها رییس ستاد ارتش بود و در دوره پهلوی دوم نیز در خواباندن قائله‌های کردستان و آذربایجان تلاش مهمی کرد. همین باعث شهرت او و ترس شاه شده بود. به‌جز رزم‌آرا شاه از چهره‌هایی چون قوام و مصدق هم واهمه داشت و رفتارهای آنها را زیر ذره بین گذاشته بود.

اطرافیان شاه به او گوشزده کرده بودند که ممکن است رزم آرا به طرف تشکیل یک نظام جمهوری برود. آنها مدام این شایعه را در گوش شاه مطرح می‌کردند که ممکن است همانند قیامی که پدرت بر علیه احمدشاه انجام داد ممکن است روزی رزم آرا همان را بر علیه خودت انجام دهد. محمدرضا پهلوی اما در پاسخ می‌گفت که نه من احمدشاه هستم و نه رزم آرا سردار سپه است. با این اوصاف اما شاه هم از شخصیت نظامی، سیاسی و هم شخصیت علمی رزم آرا می‌ترسید.

در منابع تاریخی اما چندان به شخصیت علمی حاجعلی رزم آرا توجهی نشده است و حتی به دوره کتاب‌های جغرافیای نظامی ایران هم که تالیف اوست توجه چندانی نکرده‌اند، در صورتی که این تالیفات بسیار مهمند.

رزم آرا ۶ جلد کتاب کار کرد هم تالیف و هم ترجمه. او در حوزه‌های ژئوپولتیک و جغرافیای سیاسی کتاب‌های مهمی کار کرد. در متن اصلی کتاب ما اسامی تالیفات و ترجمه‌های رزم آرا بود، اما نمی‌دانم چرا در چاپ نهایی کتاب درج نشده است. قطعا برای چاپ دوم کتاب زندگی علمی رزم آرا و اسامی تالیفات و ترجمه‌های او اضافه می‌شود.

... رزم آرا به خاطر رسیدن به قدرت هر کاری می‌کرد. یک زمان با جبهه ملی سعی کرد ائتلاف کند زمانی دیگر با فداییان. این رفتارهای او باعث شد تا طیف‌های مختلف اجتماعی از نیروهای مذهبی گرفته تا درباریان و حتی سفرای کشورهای بیگانه علیه او با همدیگر متحد شوند. مصدق می‌گوید که دوبار شاه خواسته که با مصدق علیه رزم آرا متحد شود که پاسخ منفی شنیده است. حتی خود رزم آرا به مصدق پیغام داده و با او دیدار کرده تا مجابش کند که علیه دربار و نیروهای مذهبی یعنی طرفداران آیت الله کاشانی و فداییان اسلام، با هم متحد شوند.

به دلیل همین تلاش‌هایش برای ائتلاف است که عموم جناح‌ها در جریان ترور او با هم متحد می‌شوند؟

در جلسه‌ای که به منظور ترور رزم آرا در خانه‌ای برگزار شد دکتر حسین فاطمی به نمایندگی از جبهه ملی شرکت داشت. فاطمی می‌گوید که من به نمایندگی از جبهه ملی و دکتر مصدق رفتم به خانه حاج محمود نامی که روز بعدش رزم آرا ترور شد. همه از رزم آرا می‌ترسیدند. ویژگی دیگر او این بود که برای جلو رفتن برنامه‌هایش مدام ائتلاف‌ها را جابه‌جا می‌کرد. زمانی با حزب توده میانه‌اش خوب بود زمانی با جبهه ملی. غیرمستقیم برای آنها پیغام می‌فرستاد که اگر با من متحد شوید می‌توانم چند وزارتخانه را به شما بدهم. اما هرچند که او تمام تلاشش را برای افزایش قدرتش می‌کرد، اما شخصیتی قوی، با اراده و پرکار بود. روز ازدواجش شاه به او دستور مقابله با شرورها را می‌دهد. او رفته و ۶ ماه بعد با پیروزی باز می‌گردد. بنابراین او اهل کار بود و فقط ادعا نمی‌کرد.

برنامه‌های عمرانی مهمی هم داشت که البته مجلس شورای ملی همیشه مخالف او بود. یا همینطور لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را که دولت او به مجلس برد و مورد مخالفت جبهه ملی و شخص مصدق قرار گرفت، واقعا به نفع ایران بود و از پایتخت تمرکززدایی می‌کرد. حتی شاید ما در وضعیت فعلی هم به چنین لایحه‌ای نیاز داریم.

درست است. یکی از اهداف اصلی رزم‌آرا اجرای لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود، اما اصل مبارزه جبهه ملی با رزم آرا بر محوریت زدن این طرح قرار گرفت. در مذاکرات مجلس شانزدهم ذکر شده که مصدق این طرح را باعث تجزیه ایران دانسته و با آن مخالفت کرده است. یعنی مصدق که ایران به آن افتخار می‌کند پشت تریبون مجلس این چنین غیرکارشناسانه درباره این طرح صحبت کرده است. تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی یکی از بندهای متمم قانون اساسی مشروطه بود که بر مبنای آن ایالت‌های ایران امور محلی مربوط به خودشان را در دست می‌گرفتند و تهران فقط نظارت می‌کرد. مخالفت با این طرح نقد بزرگی به مصدق است البته شاید یکی از علت‌های این مخالفت ارائه آن توسط رزم آرا باشد. رزم آرا در گلایه‌ای با اطرافیانش می‌گوید که در دوران نخست وزیری‌اش مجلس همه لوایح ارائه شده توسط او را رد کرده است.

بنابراین به نظر من رزم‌آرا کارهای مثبت زیادی دارد. کارهای عمرانی، لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، لایحه کارمندان بند ج، برگزاری کنفرانس اقتصادی کشورهای اسلامی و... واقعا طرح‌های مفیدی بودند. بویژه لایحه کارمندان بند ج برای رفع فساد خیلی کارآیی داشت اما چون مروج این لوایح رزم‌آرا بوده مجلس با آن به مخالفت برمی‌خاست. مجلسیان فکر می‌کردند که حتما کاسه‌ای زیر نیم کاسه است.

حمایت آمریکا و انگلستان از نخست وزیری رزم آرا تاثیری بر مخالفت با این لوایح داشت؟

بله. البته آن موقع آمریکا به تازگی قدرت استکباری پیدا کرده بود. رزم آرا اگر اشتباه نکنم در سال ۱۹۵۱ (۱۳۲۹) به نخست وزیری رسید، یعنی یک روز پس از جنگ کره. انگلیس، آمریکا و شوروی در آن زمان ضد ایران و منفور بودند و مردم از هر کسی که تحت حمایت این دولتها بود، نفرت داشتند. خود رزم‌آرا به سفیر انگلیس می‌گوید حمایت خود را از من علنی نکنید. حتی پیشنهاد می‌دهد که در مطبوعات خودتان علیه من بنویسید تا مردم گمان نکنند که من با حمایت شما به قدرت رسیدم. نفرت مردم از انگلیس به دلیل چپاول نفت ایران بود.

پس از اینکه شهرتی پیدا شد مبنی بر اینکه رزم آرا با حمایت دولتهای بیگانه به قدرت رسیده است، مشروعیت او زیر سوال رفت. البته یکی از عوامل ناکارآمدی و سقوط دولت رزم آرا هم دولت آمریکا بود. آنها هرچند که او را برای به دست گرفتن قدرت حمایت کرده و قول‌هایی به او دادند، اما پس از گرفتن پست نخست وزیری حمایتی از او نکردند. به عنوان مثال قرار بود ذیل اصل چهار ترومن چند میلیون دلار وام به ایران داده شود اما هیچگاه این کار صورت نگرفت. یکی از دلایل شکست برنامه‌های رزم آرا محقق نشدن این وام‌ها بود.

با توجه به این مخالفت آیا می‌توان گفت که حمایت آمریکا و انگلیس برای به قدرت رسیدن رزم آرا، حمایت از شخص او نبود. یعنی هرکس دیگری که خصوصیات رزم آرا را داشت ممکن بود با حمایت این دولتها به قدرت برسد؟

شاید. در نهایت اما افکار عمومی رزم‌آرا را نمی‌خواست. هم حکم نخست وزیری و قتلش با قضیه نفت در ارتباط بود.

چرا رزم آرا توافق مناسبش با انگلیس بر سر منافع نفت که به هر حال منافع ایران را تاحدودی تامین می‌کرد، مخفی نگه داشته بود؟

به شخصیت خود رزم آرا باز می‌گردد. اشاره کردم یکی از علت‌های اصلی ترس شاه و دربار از رزم آرا این بود که او می‌خواست کودتا کند. شاید مخفی نگه داشتن توافق این بود که در روز کودتا آن را اعلام کند که مردم کاری را که دولت‌های قبل و دربار نتوانستند انجام دهند من انجام دادم و منافع شما را با شخصیت قوی خودم تضمین و تامین کردم. پیش از دوران رزم آرا سهم ایران از استخراج نفت ۱۶ تا ۲۳ درصد بود. در همان دوران شرکت آرامکو عربستان یا ونزوئلا با آمریکا بر اصل تنصیف قرارداد ۵۰ – ۵۰ بسته بودند. رزم آرا نیز مشابه همین قرارداد را امضا کرده بود، اما آن را مخفی نگاه داشت تا بعدها آن را به عنوان برگ برنده رو کند. واقعا دربار هم نتوانسته بود سهم ایران از درآمد نفت را بالا ببرد.

آمریکا در رسیدن رزم‌آرا به توافق تنصیف نقش داشت؟

آمریکا از رزم‌آرا انتظار داشت که علیه نیروهای چپ کار کند. همچنین همین دولت به رزم آرا فشار می‌آورد تا با انگلستان سر قرارداد تنصیف توافق کند. البته نه به این علت که آمریکا دوست ملت ایران بود. نمی‌خواست رقیبش در اقتصاد و استعمار یعنی انگلستان منفعت ببرد. آمریکا به عربستان ۵۰ درصد می‌داد بنابراین انگلستان هم باید به ایران ۵۰ درصد سهم می‌داد.

به طور کل بلوک غرب در زمان جنگ سرد، موافق تشکیل دولت‌های قوی در ایران و کشورهای همسایه ایران بودند. در ایران رضاشاه، در افغانستان امان الله، در ترکیه آتاتورک و در عراق ملک فیصل به همین دلیل به قدرت رسیدند. اما روسیه درست برعکس این فکر می‌کرد. روسیه دوست ملت کرد یا آذربایجان برای استقلالشان نبود، با حمایت از آنها قصد ضربه زدن به منافع آمریکا در منطقه را داشت.

یکی از علت‌های شکست جمهوری‌های آذربایجان و کردستان همین روسیه بود که تا قول امتیاز نفت شمال را قوام داد، دیگر از آنها حمایت نکرد. شورش آذربایجان به همین دلیل سقوط کرد و این سقوط ربطی به حضور ارتش ایران نداشت. ارتش ایران اتفاقا در آن دوران بین مردم منفور بود. چرا که مردم مشاهده کردند که رضاشاه این همه عواید مملکت را در خدمت ارتش گذاشت و آن را تقویت کرد و مجهز به گردان توپخانه، نیروی هوایی و... اما همین ارتش دو ساعت هم در مقابل متفقین دوام نیاورد. حیثیت ارتش لکه دار شده بود.

تبلیغات منفی حزب توده چقدر در ضعیف شدن رزم‌آرا موثر بود؟

نشریات حزب توده و وابسته به شوروی رزم آرا را می‌کوبیدند اما نه به شدت روزنامه‌های باختر امروز و پرچم اسلام. البته در دوران رزم آرا بر حزب توده چندان سختگیری نمی‌شد. این به خاطر کمونیست بودن رزم آرا نبود، بلکه او حزب توده را به صورت بالقوه متحدی برای پیشبرد اهداف خودش می‌دید. به عبارتی برای کوبیدن جبهه ملی به آنها نیاز داشت.

فرار رهبران حزب توده از زندان نیز در دوره رزم آرا اتفاق افتاد. آن نگهبان زندان قصر خود از افسران حزب توده بود. ممکن است رزم آرا خودش مستقیما دستور به فراری دادن آنها نداده باشد، اما چراغ سبزی مبنی بر باز بودن دستشان برای فرار را داده بود. کسانی مثل کیانوری و... که از زندان فرار کردند حزب توده به لحاظ معنوی و تئوریک بسیار قوی شد. دلیلش را پیشتر عرض کردم و الا در سال ۱۳۲۷ که در دانشگاه به محمدرضا پهلوی تیراندازی شد، خود رزم آرا در پست ریاست ستاد ارتش به شاه پیشنهاد کرد که حزب توده را غیرقانونی اعلام کند.

در دوره رزم آرا هم فداییان اسلام، هم جبهه ملی و هم دربار علیه دولت رزم آرا متحد شده بودند. او همچنین از حمایت سفارتخانه‌های کشورهای بیگانه مثل آمریکا و انگلیس نیز ناامید شده بود، به همین دلیل غیرمستقیم به حزب توده چسبید. با این اوصاف اگر اهدافش مبنی بر کودتا به کمک حزب توده محقق می‌شد پس از رسیدن به قدرت مطلقه قطعا این حزب را غیرقانونی اعلام می‌کرد.

درباره دخالت مستقیم دربار در ترور رزم آرا چه نظری دارید؟ بویژه آنکه محمد ترکمان در کتاب «اسرار قتل رزم آرا» اسنادی مبنی بر نقش داشتن گروه‌های دیگری در این ترور ارائه داده است.

من در فصلی از کتاب مفصل به این مساله پرداخته‌ام. مساله ترور رزم آرا دقیقا مشابه ترور جان اف کندی است. یعنی با وجودی که هفت دهه از این ترور گذشته اما هنوز هم در هاله‌ای از ابهام است.

درباره قتل او دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه نخست این است که خود فداییان مستقیما رزم آرا را ترور کرده‌اند. دیدگاه دوم می‌گوید که هرچند فداییان در این ترور دخیل بوده‌اند، اما به هر حال این واقعه با تبانی دربار صورت گرفته است. در سندی که محمد ترکمان هم در کتاب «اسرار قتل رزم آرا» اشاره کرده که در اجتماع منزل حاج محمود یک نفر از جانب دربار یعنی از طرف امیراسدالله علم هم به میان جمع آمده و خبر حضور رزم آرا در فردای آن شب در مسجد شاه را به حاضران می‌دهد و می‌گوید که اگر برنامه‌ای دارید فردا وقتش است. درباره چرایی حضور رزم آرا در آن مجلس هم می‌گویند که خود دربار و یا شخص اسدالله علم به او تکلیف کرده یا تشویقش کرده بودند که در این مجلس حضور پیدا کند.

دیدگاه آیت‌الله کاشانی و مظفر بقایی در قبل و پس از کودتای سال ۳۲ با هم تفاوت می‌کند. آیت الله کاشانی تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد می‌گوید که یگانه ضارب اصلی همان فداییان اسلام و شخص خلیل طهماسبی بوده‌اند، اما بعد از کودتا که شاه قدرتش را دوباره در دست می‌گیرد و همچنین اتفاق سال ۳۴ هم که در آن مظفر ذوالقدر به حسین علا تیراندازی می‌کند، ایشان تغییر موضع داده و می‌گوید که یگانه کشنده رزم آرا طهماسبی نبود و عوامل دیگری هم در آن دخیل بودند. مظفر بقایی هم که از جبهه ملی کناره گیری کرده و حزب زحمتکشان را راه می‌اندازد پس از کودتا تغییر موضع می‌دهد.

 گزارش پزشکی قانونی بر اساس پوکه‌های به دست آمده از محل قتل نشان می‌دهد که رزم آرا تنها با گلوله خلیل طهماسبی کشته نشده است. بر اساس این گزارش طهماسبی در جلوی رزم آرا بوده، اما آن گلوله‌ای که رزم آرا را کشته از پشت سر به او شلیک شده یعنی کار محافظانش بوده است. محمد ترکمان اشاره کرده که رزم آرا فردی کوتاه قد و محافظانش بلندقد بودند، بنابراین تیراندازی از جلو به او سخت بود.

شواهد نشان می‌دهد که همزمان از سه جهت به رزم آرا شلیک شده است و حتی علم هم می‌گوید که موقعی که خبر رزم آرا را به شاه دادم گفت که او را کشتند و ما راحت شدیم. یعنی از باطن اظهار خوشحالی کرده است. قتل رزم آرا نقطه مشترک هم نیروهای ملی بود هم مذهبی و هم دربار. برخی از مواقع ما مثلث قدرت در کشور داریم که دو ضلع علیه ضلع بعدی متحد می‌شوند. جبهه ملی و دربار علیرغم آن همه اختلافات، ائتلاف شکننده‌ای داشتند که علیه رزم آرا درست کرده بودند. جبهه ملی علیرغم اختلافات ایدئولوژیکی با نیروهای مذهبی هم به صورت غیرمستقیم علیه دشمن مشترک یعنی رزم آرا متحد می‌شود.

شاه هم برای ترور رزم آرا دلایلی داشت. در سال ۲۷ که شاه به همراه برخی از درباریان به دانشگاه تهران رفت، علیرغم اینکه رزم آرا نیز باید حضور می‌داشت، اما در این برنامه شرکت نکرد. ضارب شاه پس از تیراندازی دستانش را به نشانه تسلیم بالا می‌برد، انگار می‌خواهد بگوید که قرار نیست به من تیراندازی کنید، اما علیرغم اینکه شاه مدام می‌گوید که او را نکشید همه به سمتش شلیک می‌کنند چرا که از افشاگری او می‌ترسیدند. از آن تاریخ به بعد شاه به رزم آرا مشکوک می‌شود.

با این اوصاف چرا حکم نخست وزیری‌اش را امضا کرد؟

شاه علیرغم میل باطنی مجبور به قبول نخست وزیری رزم آرا شد. آن دوران محمدرضا پهلوی قدرت چندانی نداشت و پس از کودتای سال ۳۲ است که زمامدار اصلی کشور می‌شود.

برای جمع بندی بحث بفرمایید که به نظر شما آیا تاریخ نگاران به رزم آرا ظلم کرده‌اند؟

اینقدر که مورخان نوشته‌اند منفور نبود. اگر برنامه‌هایش پیش می‌رفت مملکت تحول اساسی پیدا می‌کرد. بویژه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی اگر تصویب می‌شد به نفع کشور در آن دوران بود. اما به هر حال جوی علیه رزم آرا درست شد. البته که قدرت‌های خارجی نیز در به قدرت رسیدن او دخیل بودند و این قابل انکار نیست، اما برخی برنامه‌هایش واقعا مفید بودند.

ما در دوره پهلوی چند نخست وزیر داریم که هم سیاستمدار بودند و هم نویسنده و مترجم. یکی حسن پیرنیا بود، دیگری فروغی بود که فلسفی می‌نوشت و مورد بعدی هم رزم آرا بود که کتاب‌های ژئوپولیتیک را نوشت. رزم آرا به اقتضای شغلش هرجا که می‌رفت یادداشت برداری می‌کرد. شخصیت کنجکاوی داشت. بسیار هم زیرک بود. تاریخ و تاریخ نگاران نسبت به او کمی کم لطفی کرده‌اند.

اگر به او فرصت می‌دادند شاید صنعت نفت هم با تحول مواجه می‌شد. مصدق نفت را ملی کرد، اما نتوانست سهم درستی از فروش به دست بیاورد به همین دلیل کشور دچار مشکل شد. نخست وزیران پیش از رزم آرا حتی قدرت نداشتند تا سهم ۳۰ درصدی برای ایران بگیرند. تنها هدف دولت انگلیس در ایران حفظ منفعتش از نفت بود. نیروهای چپ و کمونیست‌ها برای این دولت مساله به حساب نمی‌آمدند. خط قرمز انگلستان نفت ایران بود و این را به همه دولت‌ها در ایران هشدار می‌داد. انگلیس در جنگ دوم جهانی ورشکست شد و شدیدا به نفت ایران احتیاج داشت.

چرچیل در جایی گفته بود که ارزش هر قطره نفت برای انگلیس اندازه خون سربازان است. آنها حتی حاضر نبودند پنج درصد از سهم نفت را هم به ایران بدهند. رزم آرا توانست حالا یا با سیاست‌های خودش یا تلاقی قدرت‌های بزرگ، حق ایران را به تنصیف برساند. منتها اینکه چرا خودش آن را آشکار نکرد هنوز هم در هاله‌ای از ابهام است.

درست است که رزم آرا نظامی بود و در زمان تخته قاپو کردن ایل‌ها و عشایر سختگیری‌های زیادی به خرج داد و این باعث منفور بودن او هم شده بود، اما در میان نظامیان محبوبیت فوق العاده‌ای داشت. در زمانی که حقوق کارکنان و دولتمردان مرتب عقب می‌افتاد، حقوق نظامیان و جیره غذایی آنها هیچگاه قطع نشد. آنها را صاحب زمین کرد. در انتخابات‌های آن دوران هم چون سیستم فئودالی بود نظامیان دست بالایی داشتند، شاید این هم یکی از دلایل منفور بودن رزم آرا بود. اما برنامه‌هایش خوب بودند که اگر می‌توانست آنها را پیش ببرد کشور وضعیت متفاوتی پیدا می‌کرد. لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی نه تنها موجب تجزیه ایران نمی‌شد بلکه به عمران و آبادانی کشور سرعت می‌بخشید.

مهر

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...