دوست دارم زندگی کنم، نه این‌که فقط باشم | جام جم


فلسطین یک کشور نیست یک بسته فرهنگی متنوع است که آدم‌ها در برخورد با آن تکلیفی دارند. هیچ‌کس نمی‌تواند نسبت به مسأله فلسطین بی‌تفاوت باشد و در نهایت یک طرف ماجرا می‌ایستد. با وجود این‌ سبک زندگی فلسطینیان هنوز در لایه‌ای از مه قرار دارد، زیرا دانسته‌ها‌مان از طریق اینترنت و تلویزیون است؛ بسیار عام و تکراری. شناخت شرایط و فرهنگ آن منطقه از نزدیک، زنده و بدون حجاب واقعا نایاب است.



انگار همان‌طور که ورود به نوار غزه تقریبا ناشدنی است، خروج اطلاعات از آن هم دچار محاصره شده.برای آشنایی با فرهنگ فلسطین کتاب‌های زیادی وجود دارد چه در قالب داستان چه به اشکال مختلف غیرداستانی و مستند اما کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» روزنوشت‌های دو نفر از اهالی غزه است که رویدادها را عریان جلوی چشم خواننده می‌گذارند.

جنگی نه شبیه سایر جنگ‌ها
این‌که این کتاب روزنوشت است کار را متفاوت می‌کند. روزنوشت‌ آن هم در جریان جنگ، جنگی نه شبیه سایر جنگ‌ها. اگر روایت‌ها در قالب دیگری بود شاید به این اندازه اثرگذار نبود. وقتی فردی در زمان وقوع حادثه شرح رویداد می‌دهد با جزئیات بیشتر و احتمالا بدون دخالت عوامل بازدارنده می‌نویسد. او احساساتش درگیر است و به فکر مصلحت‌اندیشی نیست، پس دیده‌ها و شنیده‌ها را اولا بدون فراموشی و دیگر بدون ممیزی روی کاغذ می‌آورد. بله ممکن است اگر فقط زمانی کوتاه بعد از حادثه نوشته می‌شد جزئیات بیشتری به خاطر نویسنده می‌آمد و از نظر ادبی کاری فصیح‌تر ارائه می‌شد، اما خواننده اینجا چندان مشتاق خواندن یک متن بی‌نقص نیست، همین اضطراب و صراحتی که در متون هست گویای مسائل بهتری است. فردی که در دل جنگ روزنوشت می‌نگارد به سبب این‌که مرگ را به خود هرلحظه نزدیک می‌بیند؛جنس،رنگ وبوی نوشته‌هایش فرق می‌کند.مقایسه کنیدروزنوشت‌های برخی رزمندگان ایرانی را که زیر آتش جنگ تحمیلی نگاشته شده با خاطرات کامل و ویرایش‌شده‌ای که بعد از جنگ به فراوانی منتشر می‌شود.

ساکن غزه؛ مقیم بلژیک
این یادداشت‌ها به قلم دو شاعر فلسطینی است که یکی ساکن غزه ودیگری مقیم بلژیک است که طی سفری برای دیدار خانواده، گرفتار حمله زمینی اسرائیل می‌شود. شاعر با کلمه دمخور است و ارزش جایگاه هر واژه را می‌شناسد؛ بنابراین نوشتار باوجود سادگی باصلابت است.تمام عکس و فیلم‌هایی که خبرنگاران از فجیع‌ترین صحنه‌های جنگ باجانفشانی ارسال می‌کنندرا بگذارید کنار، کلمات این دو شاعر با شما کاری می‌کند که انگار وسط معرکه هستید. ابدا صحنه‌ها با خشونت و به شکلی جانگداز روایت نمی‌شود. اساسا با روایت‌های زیادی جگرخراش و روضه‌باز موافق نیستم به گمانم اثری عکس دارد. در لهجه‌های غزه‌ای هرگز تن درهم پیچیده و مغز بیرون پاشیده به تصویر کشیده نمی‌شود.

اقبال عمومی و عطش دانستن
این یادداشت‌ها بعد از آغاز عملیات طوفان‌الاقصی نوشته شده است. آن زمان کسی گمان نمی‌کرد این جنگ که تا امروز بیش از ۳۰۰ روز به طول انجامیده این اندازه طولانی شود، پس از آن توجه مردم جهان به سبک زندگی مردم غزه جلب شد و این اقبال عمومی عطش دانستن را بیشتر می‌کند؛ بنابراین لزوم انتشار کتاب‌هایی مشابه لهجه‌های غزه‌ای بیش از پیش احساس می‌شود.تصوری که از جامعه سپید یکدست فلسطینی در رسانه‌های عمومی ساخته شده در برابر جامعه یکدست سیاه اسرائیلی تصویری غیرواقعی است که نمی‌توان به آن نزدیک شد. در این کتاب با فلسطینی‌ای مواجه می‌شوی که وقت فرارحاضر نیست همشهری‌اش را سوار ماشین کند یا برای هیزم باغ‌های دیگران را پایمال می‌کند والبته اسرائیلی‌هایی هم هستند که به عقاید و روش‌های صهیونیسم معترضند.اگر کسی در هرجای دنیا بخواهد صدای اهالی فلسطین را به دنیا برساند باید تصویری درست منعکس کند تا اثربخشی بیشتری داشته باشد. اگر مخاطب گمان کند غزه یا سراسرفلسطین اکنون خرابه‌ای بیش نیست شاید تلاش و امید را نابود کند، درحالی‌که باریکه غزه جایی بسیار وسیع است و همه ‌جای آن هم تخریب نشده و زندگی در آن درجریان است.همان اندازه که نشان دادن مصائب عظیم این مردمان می‌تواند کارگشا باشد، بزرگ‌نمایی نادرست آن هم می‌تواند صدمه بزند. برای همین فاتنه در نامه‌ای به لمار، برادرزاده‌اش می‌نویسد: می‌خواهم اگر روزی خواستی از فلسطین در دادگاهی دفاع کنی واقعیت را بدانی.

لحن سرزنده
لحن دو شاعر در عین روایت روزمرگی اما گاه سرزندگی دارد.تراژدی درکنار شوخی‌طبعی، مرگ درکنارزندگی،امید دربرابر یأس و...همه تضادهایی هستند که غزه را سرپا نگه داشته‌اند، اگرچه نسبت این دوبه هم نامساوی و بسیار نابرابر باشد.وقتی حرف می‌رسد به صف بلند زنانی که در نوبت آزمایش بارداری هستند و پسرانی که اطراف روترهای اینترنت به تیرک‌ها تکیه داده‌اند وقتی یک روز تمام بوی فلافل می‌پیچد؛ خواننده زندگی در غزه را از نزدیک لمس می‌کند.مطمئنا انتخاب روایت‌ دو شاعر از میان ۳۰ یادداشت به قلم افرادمختلف،سلیقه وهوش خوب مترجم آقای محمدرضا ابوالحسنی ومشاوران پروژه است.اماکتاب نیازبه ویرایش و نمونه‌خوانی دارد و نیز در مواردی لازم است متن پانویس داشته باشد. ترجمه در جاهایی می‌توانست روان‌تر باشد، البته باتوجه به توضیح مترجم در مقدمه، لهجه‌های غزه‌ای در وقت فشرده‌ای ترجمه و چاپ شده تا به نمایشگاه کتاب برسد. از این جهت کار بزرگی انجام شده اما این ابتدای راه است و مشتاقان منتظر انتشار ادامه این مجموعه هستند. به قول لمار اگر «دوست داریم زندگی کنیم نه این‌که فقط وجود داشته باشیم»؛ باید زنده بودن را مفید کنیم و انتشار چنین کتاب‌هایی یک قدم برای تحقق این‌گونه اهداف است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...