ماهیت انسان در پرتو زبان | الف


کتاب «ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین» [Wittgenstein: on human nature] با همان عنوانش در نگاه اول برای مخاطب کنجکاو مسئله‌برانگیز است. چراکه موضوع آن به حوزه‌ی انسان‌شناسی فلسفی مربوط می‌شود که با فلسفه‌ی ویتگنشتاین بیگانه می‌نماید؛ فلسفه‌ای که با زبان گره خورده است.

خلاصه کتاب معرفی ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین» [Wittgenstein: on human nature]  پیتر هکر [Peter m. s. hacker]

نام ویتگنشتاین چنان با زبان گره خورده است که هرگاه کسی نام او را می‌شنود، زبان به ذهنش متبادر می‌شود. این امر غلط نیست، اما مستعد بدفهمی است. بله؛ ویتگنشتاین به زبان عنایت جدی و مبنایی داشت. اما منظور از این مطلب دقیقاً چیست؟ آیا منظور این است که تفکر و تفلسف ویتگنشتاین محصور در زبان بود، به‌طوری که همه‌ی دیدگاه‌های او در باب زبان بود، یا نه، زبان نقطه‌ی عزیمت و چشم‌انداز تفکر و تفلسف او بود، به‌طوری که او از این مبنا و منظر سایر موضوعات و مسائل فلسفی را می‌کاوید؟ باید تأکید کنیم و دقت به‌خرج دهیم که حالت دوم درست است و نه اول. ویتگنشتاین همانند همه‌ی فیلسوفان طراز اول تاریخ فلسفه در باب مسائل اصلی و اساسی موضع‌گیری کرده است. بنابراین عجیب نیست که در کتابی دیدگاه ویتگنشتاین در باب ماهیت بشر واکاوی شود.

پیتر هکر [Peter m. s. hacker] یک عمر – بله، یک عمر – در باب فلسفه‌ی ویتگنشتاین پژوهش کرده است. یکی از ثمرات درخشان آن تلاشِ تحقیقی نوشتن شرحی مبسوط و مفصل در باب کتاب «پژوهش‌های فلسفی» ویتگنشتاین بود؛ شرحی که بالغ بر چهار جلد است و نوشتنش 16 سال زمان برد. واضح است که متأسفانه ترجمه‌ی چنان شروحی به زبان فارسی – بنا به دلایل متعدد – تقریباً در ردیف محالات قرار می‌گیرد. اما می‌توان از هیچیِ هیچی هم فرار کرد. آقای علوی‌نیا با ذوق و دانش تخصصی خود جلد سوم آن شرح مبسوط را تقطیر کرده و این کتاب مختصر و مفید را از آن برگرفته است. موضوع اصلی‌اش در عنوان کتاب منعکس است، اما بخش‌های اولیه‌ی کتاب کلیاتی در باب ویتگنشتاین است؛ زندگانی او و دیدگاهش در باب اصل فلسفه و سرشت فلسفه‌ورزی.

بخش «درآمد» عصاره‌ی زندگی و فعالیت فلسفی ویتگنشتاین را ارائه می‌کند. با این‌که موضوع کتاب فقط بررسی ماهیت انسان از منظر این فیلسوف است، اما پس از آن، در بخش «مفهوم فلسفه از دیدگاه ویتگنشتاین»، ماهیت فلسفه و سرشت فلسفه‌ورزی او را نیز واکاوی می‌کند. علت طرح این مسئله آن است که ماهیت فلسفه از نظر ویتگنشتاین ربط وثیقی با دیدگاه او در باب ذهن دارد، به‌طوری که این دو یکدیگر را ایضاح می‌کنند.

مباحث اصلی با نفی دوگانه‌انگاری دکارتی آغاز می‌شود. در بخش‌های بعدی تجربه‌ی درونی شخصی، درون‌نگری، ادراکات حسی، بدن و، در نهایت، هوش مصنوعی مطرح می‌شود: «آیا ماشین هم می‌تواند فکر کند؟» پیتر هکر نشان می‌دهد که طبق فلسفه‌ی ویتگنشتاین نه‌فقط پاسخ این سؤال منفی است، بلکه اساساً خود این سؤال بی‌معناست. این سؤال به این می‌ماند که بپرسیم آیا عدد هفت هم می‌تواند دچار ملال شود؟ نسبت دادن تفکر به کامپیوتر همانند نسبت دادن ملال به عدد هفت است.

پیتر هکر فقط مدرس و شارح فلسفه‌ی ویتگنشتاین نیست، بلکه پیرو اوست و به فلسفه‌اش باور دارد. دلیل اصلی و مبنایی این است که هکر از فلسفه همان تلقی را دارد که ویتگنشتاین داشت. هکر رویکردی زبانی-درمانی در خصوص فلسفه دارد. به‌طور خلاصه، یعنی کارکرد فلسفه این است که از طریق زبان مسائل را حل یا منحل کند. این رویکرد فلسفه را به‌شکلی قاطع از علم جدا می‌سازد. از این‌رو، این کتاب به‌خودی‌خود نیز ارزش فلسفی دارد. چراکه پیتر هکر یک رویکرد فلسفی خاص را برای بررسی ماهیت انسان عرضه می‌کند. از نظر او این مسئله با داده‌های علمی حل‌وفصل نمی‌شود. به همین دلیل، هکر به‌طور کلی مخالف علوم عصب‌شناختی است، و نظریات کسانی همچون دنیل دنت و آنتونیو داماسیو را قبول ندارد. این دو، که اولی فیلسوف و دومی عصب‌شناس است، بر این باورند که مسائل مربوط به ماهیت انسان، همچون آگاهی و رابطه‌ی ذهن و بدن، را با استفاده از پیشرفت‌های علمی و یافته‌های علوم مربوطه می‌توان به سرانجام رساند. هکر این‌گونه نمی‌اندیشد و تنها راه درست را بررسی مفهومی-زبانی مسائل می‌داند که فقط در حیطه‌ی فلسفه امکان بررسی دارد.

دیدگاه ویتگنشتاین درباره‌ی ماهیت بشر مختص به خود اوست و جزو هیچ‌کدام از نحله‌های فکری دیگر قرار نمی‌گیرد؛ نه دکارتی و نه هیومی، نه رفتارگرایی و نه ذهن‌گرایی، نه دوگانه‌انگاری و نه فیزیکالیستی. او انسان را به‌مثابه‌ی یک کل می‌بیند که در زندگی غوطه‌ور است، به‌گونه‌ای که حتی درون و برون مستقل و مجزا از هم نیز ندارد. به‌طور کلی، در این زمینه، ویتگنشتاین نقطه‌ی آغازی در صفحه‌ی فلسفه مشخص کرد که همان‌قدر انقلابی‌ست که سوژه‌ی دکارتی. سوژه‌ی دکارتی هم مزایایی دارد و هم مشکلاتی. ظاهراً کفه‌ی مشکلاتش می‌چربد. به همین دلیل، فیلسوفان بعدی همه به دنبال این بودند که از شر آن خلاص شوند. اما مزایای باارزشی هم داشت که از دست رفتن‌شان ضرر بزرگی بود. چه چیزی باید جایگزین آن می‌شد؟ هر فیلسوفی در پی جانشینی گشت، از جمله لودویگ ویتگنشتاین. در باب اهمیت آن می‌توان فراوان سخن گفت و گفته‌اند. در این‌جا یک نمونه را ذکر می‌کنیم.

راجر اسکروتن، فیلسوف فقید انگلیسی، در کتاب «تاریخ فلسفه‌ی مدرن»اش، ویتگنشتاین را قله و ثمره‌ی نهایی فلسفه‌ای می‌داند که با دکارت شروع شد. از نظر او اشتباهات فلسفه‌ی مدرن با ویتگنشتاین منحل شد و آرمان‌های فیلسوفان پسادکارتی در ویتگنشتاین جامه‌ی تحقق پوشید. او کتاب خود را با این عبارت به پایان می‌رساند:

«از زمانی که ویتگنشتاین دلایل خود را اقامه کرد خیلی چیزها تغییر کرده و چیزهای زیادی همان‌طور باقی مانده است. اما یک چیز مسلم است. این پیش‌فرض که یقین اول شخص وجود دارد و سرآغاز پژوهش فلسفی قرار می‌گیرد، یعنی پیش‌فرضی که به عقل‌گرایی دکارت و تجربه‌گرایی هیوم و به بخش بسیار زیادی از معرفت‌شناسی و مابعدالطبیعه جدید منجر شد، نهایتاً از مرکز فلسفه کنار گذاشته شده است. بلندپروازی کانت و هگل، برای دست یافتن به فلسفه‌ای که نفس را از آغاز معرفت کنار گذارد تا این‌که آن را در پایان به صورت پرمایه و کاملی بازگرداند، شاید اکنون جامه‌ی تحقق پوشیده باشد.»

[«ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین» اثر پیتر هکر برای نخستین بار در ایران با ترجمه سهراب علوی‌نیا و توسط نشر هرمس منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...