یازدهمین نشست کافه کتاب چهل کتاب با حضور ر.اعتمادی نویسنده رمان‌های موسوم به پاورقی و عاشقانه برگزار شد.

به گزارش ایبنا در این نشست که برخی همکاران دوران مطبوعات او نیز حضور داشتند، اعتمادی درباره شروع کارش به عنوان روزنامه‌نگار گفت: شاید من یکی از آدم‌های خوش‌شانسی بودم که وقتی دنبال شغلی می‌گشتم که با علایقم سازگار باشد، توانستم آن را پیدا کنم.

او افزود: هیچوقت فکر نمی‌کردم روزنامه‌نگار شوم. دوره ای بود که به سربازی رفته بودم و اقتصاد نفتی ایران هنوز خوب نبود. سال 1335 بود. همه جا دنبال کار می‌گشتم. روزی یکی از همدوره‌های سربازی‌ام خاطره‌ای را از یکی از نوشته‌هایم تعریف کرد که در دورۀ سربازی خوانده بودم و موجب تشویق فرمانده نظامی‌مان شده و ادای احترام او را به آن یادداشت موجب شده بود. اما من هم با بدبینی فکر می‌کردم که جز با پارتی بازی نمی‌توان به شغل موردعلاقه خود رسید.

نویسنده رمان «عالیجناب عشق» به حضورش در آزمون موسسه اطلاعات اشاره کرد و ادامه داد: فکر نمی‌کردم در کنکور روزنامه‌نگاری این موسسه موفق شوم چون 800نفر در آن شرکت کرده بودند. خواستم جلسه آزمون را ترک کنم ولی نگهبان نگذاشت بروم و توصیه کرد بمانم. درحقیقت او فرشته نجات من بود.

اعتمادی در ادامه افزود: در روزنامه اطلاعات وارد بخش شهرستان‌ها شدم و گزارش‌های مربوط به شهرستان‌ها را می‌نوشتم. دو سال بعد تصمیم گرفتم به مجله «اطلاعات هفتگی» بروم که نویسندگان معروفی در آنجا کار می‌کردند و من نویسنده‌ای جوان بودم.
این رمان‌نویس دربارۀ اولین داستانش در مجله اطلاعات هفتگی گفت: این داستان کوتاه «گور پریا» نام داشت و درباره بخشی از زندگی خودم بود که به ماجرای عاشقانه‌ام در دوره سربازی می‌پرداخت و تا حدی سوزناک هم بود. بعد از چاپ این داستان، برای تهیه یک گزارش به دبیرستانی دخترانه در خیابان مولوی رفته بودم که یک‌مرتبه با استقبال و تشویق جوان‌ها روبه‌رو شدم و همان جا فهمیدم که من نویسنده جوان‌ها هستم و باید برای آنها بنویسم.

ر. اعتمادی درباره سبک نوشتارش توضیح داد: من به دلیل روزنامه‌نگار بودنم، همیشه عادت داشته‌ام که ببینم و بنویسم، یعنی بر اساس سوژه‌های واقعی و تجربه شده بنویسم.

این نویسنده رمان‌های عاشقانه به تجربه فعالیت‌های اجتماعی اش در کنار کار نوشتن اشاره کرد و ادامه داد: برای نوشتن درباره زنان آسیب دیده ناچار بودم مدتی تجربه حضور مداوم در محیط آنها را داشته باشم. این مسئله هم از دغدغه‌های اجتماعی‌ام نشأت می‌گرفت و هم از خاستگاه روزنامه نگارانه‌ام که به دنبال سوژه‌های واقعی بودم.

او سپس درباره آغاز دوره سردبیری اش در مجله جوانان گفت: از یکسو داستان‌هایم را فقط جوانان دنبال می‌کردند و از سوی دیگر مجله جوانان چندبار شکست و توقف را تجربه کرده بود. من هم که مدارج ترقی را پله‌پله گذرانده بودم، با خودم به این نتیجه رسیدم که حالا دیگر باید به هر ترتیب سردبیر شوم. پیشنهاد آن را به مدیرمسئول اطلاعات ارائه دادم و اگرچه بار اول مخالفت کرد، بار دوم پذیرفت و کار شروع شد و کار کردیم و کار کردیم تا به نقطه‌ای رسیدیم که تیراژمان به چهارصد هزار نسخه رسید؛ در کشوری که آن موقع بالاترین تیراژ مجله 35 هزار نسخه بود.

نویسندۀ رمان «آخر خط» سپس درباره مضامین عاشقانه و انسانی رمان‌هایش، فعالیت‌های اجتماعی، تابو بودن مجله جوانان در مدارس گفت و افزود: وقتی جمعیت ایران سی میلیون نفر بود تیراژ کتاب‌هایی مثل آثار من به 12 هزارتا هم می‌رسید و گاهی اول هر هفته ناچار بودیم کتاب را تجدید چاپ کنیم. متاسفانه الان با وجود جمعیت بالا، تعداد بسیار زیاد تحصیل‌کردگان و دانشگاهیان، تیراژ کتاب‌ها بعضا به 300 هم رسیده است.

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...