داستانی سراسر تعلیق و ماجرا | الف



«مرا بازگردان» [Bring me back] کتابی است که در فهرست پرفروش‌ترین‌های ساندِی‌تایمز، نیویورک‌تایمز و آمازون قرار گرفته و نامزد بهترین رمان مهیج سال 2018 در سایت گودریدز بوده است. این اثر نوشته‌‌ی بی. اِی. پاریس [B. A. Paris] است که در انگلیس به دنیا آمده و بزرگ شده، اما بیشتر دوران بزرگسالی‌اش را در فرانسه گذرانده است. او قبل از ورود به دنیای نویسندگی، هم در کارهای اقتصادی و هم به عنوان یک آموزگار فعالیت داشته است. بی. ای. پاریس پس از مدت‌ها زندگی در فرانسه اینک به انگلستان بازگشته و در کشور خودش سکونت دارد. آثار این نویسنده به چهل زبان ترجمه شده و در بیش از 37 کشور مختلف در دنیا به فروش بالایی دست یافته‌اند که از جمله‌‌ی موفق‌ترین آنها می‌توان به Behind Closed Doors وThe Breakdown اشاره کرد.

مرا بازگردان» [Bring me back]  بی. اِی. پاریس [B. A. Paris]

«مرا بازگردان» رمان سراسر تعلیق و پُرماجرایی است. فین و لیلا جوان و عاشق‌اند و در تعطیلات به سر می‌برند. فین حین رانندگی در بزرگراه تصمیم می‌گیرد در یک ایستگاه ارائه خدمات رفاهی توقف کرده از سرویس بهداشتی آنجا استفاده کند. او از ماشین پیاده می‌شود و از لیلا می‌خواهد با توجه به فضای تاریک و نه چندان خوشایند آن محیط، درها را پشت سرش قفل کند. وقتی که برمی‌گردد لیلا رفته و به طور کلی ناپدید شده است. این تمام جریانی است که فین برای پلیس تعریف می‌کند؛ اما چیزی حدود ده سال بعد وقتی فین بعد از سال‌ها مراوده و اندوهِ مشترک با الن، خواهر نامزدمش تصمیم به ازدواج با او می‌گیرد، اتفاقاتی رخ می‌دهد که موضوع ناپدیدشدن لیلا دوباره تازه می‎شود.

مدتی پیش از ازدواج فین با الن، او یک تماس تلفنی از شخصی دریافت می‌کند که در گذشته لیلا را دیده است. رویدادهای شگفت‌انگیز دیگری هم در حال رخ‌دادن است؛ مثلاً وسایل قدیمی لیلا که خیلی وقت پیش گم شده بودند یکی‌یکی در خانه‌‌ی فین و الن پیدا می‌شوند؛ ایمیل‌هایی از غریبه‌هایی دریافت می‌شود که به نظر می‌رسد از موضوعات بسیاری آگاه هستند و تمام این پیام‌ها، سرنخ‌ها و هشدارها فین را به این اندیشه نزدیک می‌کند که شاید لیلا زنده است و حتی او را تحت نظر دارد. اما اینکه واقعیت چیست و گره این معما کجا و چگونه باید گشوده شود، چیزی است که نویسنده به خوبی از پسِ آن برآمده است.

بی. اِی. پاریس داستان را با شرح سفری در دوازده سال پیش آغاز می‌کند. در واقع او با یک تیر چند نشان می‌زند. ابتدا خواننده را در فضای سفر و جاده قرار می‌دهد و در زمان بسیار کوتاهی مخاطب را با خودش به فضای کاملاً ملموس بین جاده می‌کشاند. سفر، از جمله مفاهیمی است که همواره در زندگی انسان وجود داشته و نشانه‌‌ی حرکت و دگرگونی و پویایی است. به نظر می‌رسد هدف نویسنده از آغاز ماجرای «مرا بازگردان» از یادآوری سفر، نشان‌دادن فرار از یک موقعیت نامناسب باشد؛ گریز از موضوعی که همان ناپدیدشدن لیلا در توقفگاه میان‌جاده‌ای است. فین مک کوئید در جایگاه راوی می‌نویسد که تصمیم داشته با توقف در پاریس لیلا را غافلگیر کند، چرا که او هیچ‌وقت به پاریس نرفته بوده است و در انتهای همین مقدمه‌‌ی بسیار کوتاه این خواننده است که کاملاً غافلگیر شده و ذهنش تا پایان ماجرا به قلاب تعلیق نویسنده گیر می‌کند.

بی. اِی. پاریس پس از این مقدمه‌‌ی سه چهار صفحه‌ای، رمانش را در سه بخش مفصل و مجزا به رشته‌‌ی تحریر درآورده است. بخش نخست شامل 22 فصل است که به صورت یکی در میان بین «اکنون» و «قبلاً» در رفت و آمد است. اکنون شرح ماجراهای بین او و الن است و قبلاً روایت آنچه ده سال پیش در ماجرای لیلا رخ داده و اینگونه است که مخاطب پس از آن تعلیق اولیه آماده می‌شود تا در پیچ و خم‌های این رمان با نویسنده همراه شود. این فراز و نشیب به گونه‌ای است که می‌توان گفت نویسنده علاوه بر تعلیق از تعویق نیز برای پیش‌بردن داستانش استفاده کرده است. در واقع کُندکردن جریان گفتمان روایی شیوه‌ای بوده که او برای افزایش تعلیق به کار گرفته و در آن موفق نیز بوده است. بخش دوم کتاب شامل فصول 23 تا 51 است که به صورت یک فصل در میان از زبان لیلا و فین روایت می‌شود. اینجاست که در فراز داستان قرار می‌گیریم و با دانستن آنچه به نوبت از هر دو شخصیت می‌خوانیم به علت عدم تعادل و درگیری‌ها و آشفتگی‌ها پی می‌بریم تا شاید بتوانیم با توجه به وضع موجود گوشه‌ای از ذهنمان فرضیه‌هایی برای تعلیق بزرگ ماجرا بسازیم.

اما بخش سوم و فرود رمان شامل شش فصل صرفاً از زبان فین و یک مؤخره در مقابل مقدمه‌‌ی نخست کتاب است تا به ما نشان دهد زندگی آن‌قدرها هم ساده نیست که فکر می‌کنیم. در همین بخش است که می‌خوانیم: «روزگارانی فکر می‌کردم که ندانستن، بدترین چیز است؛ اینکه ندانم چه اتفاقی برای لیلا افتاده، اینکه ندانم لیلا کجاست، آیا زنده است یا مرده. اما دانستن، خیلی خیلی بدتر است؛ دانستن اینکه حتماً لیلا خیلی رنج کشیده، دانستن اینکه ناامیدش کردم...»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...