ماهرخ ابراهیمپور | اعتماد
حسین مکی یکی از چهرههای تاریخ معاصر است که با پیوستن به حزب دموکرات پا به عرصه سیاسی گذاشت و پس از آن در مجلس پانزدهم، شانزدهم و هفدهم جزو یکی از سخنوران سیاسی به شمار میرفت که به گفته همعصرانش کافی بود با یک قرارداد مخالف باشد، آنقدر سخنسرایی میکرد تا آن قرارداد به تصویب نرسد. اما مکی قاعده بازی و پررنگ شدن در عرصه سیاست را در بازی نفت آموخت. آنجا که در مجلس با نطقهای حسابشده مانع از تصویب قرارداد گس- گلشاییان شد، پس از آن در تهران و آبادان میان مردم رفت تا با آنها از نفت بگوید و دستان بیگانه که نفت ایران را به ثمن بخس به یغما میبرد، نفتی که میتوانست پله ترقی مکی باشد اما در میانه راه آنجا که مکی در کنار مصدق قصد خودنمایی داشت، اختلافات کوچک و درشت باعث شد که نردبان ترقی طاقت سهمخواهیهای بیحد و حساب را نداشته باشد و مکی پس از کودتا کمرنگ و کمرنگتر شود و هر از گاهی با نامه اعتراضی و بیانیهای اعلام وجود کند.

هر چند اگر کودتا نشده بود و مکی همچنان در صحن مجلس با سخنانی پرآب و تاب میماند و از نفت، مصدق، مردم و آینده ایران از میان لوایح، قراردادها و تذکرها میگفت شاید امروز کارنامه رنگینتری داشت و در پستوهای گذشته سیاست رنگ نمیباخت اما کارنامه مکی در همین زمان کمی که سیاست بازی کرده، چندان مشخص نیست؛ سوالهای بسیاری درباره مکی وجود دارد که با زیر و رو کردن صفحات مکتوب تاریخ جوابی برای آن نیست، هرچند که امیر مکی، برادرزادهاش در کتاب «زندگی سیاسی حسین مکی» برگهایی از زندگی سیاسی مکی را گردآوری کرده و در معرض قضاوت مورخان و محققان گذاشته است اما هنوز هم جواب برخی پرسشها درباره کنش مکی مبهم است. شاید انتشار اسناد در آینده بتواند به طور صریح به این ابهامها پاسخ دهد. برای روشن شدن سایه روشن شخصیت حسین مکی کتاب «زندگی سیاسی حسین مکی» را ورق زدیم و با امیر مکی درباره بعضی نکات مهم و پرچالش آن به گفتوگو نشستیم .
حسین مکی کتابی به نام «خاطرات سیاسی حسین مکی» دارد، چه نیازی به کتاب «زندگی سیاسی حسین مکی» بود؟
من تقریبا 10 سال پایانی عمر مکی، حضور داشتم و در این زمان ارتباط خوبی بین ما بود و با اینکه شغلم ربطی به تاریخ نداشت، اما به مطالعه تاریخ علاقهمند شدم و شروع به مطالعه درباره تاریخ معاصر کردم و اکنون 25 سال از مطالعه نخستین کتاب در حوزه تاریخ میگذرد و هنوز هم مشغول مطالعه هستم و با وجود اینکه کتاب «خاطرات سیاسی حسین مکی» منتشر شده بود، به فکر افتادم که برخی مسائلی که خودم شاهد بودم، همچنین اسناد و مدارکی که ساواک درباره مکی منتشر کرد و خود مکی اصلا این اسناد را ندیده بود و برخی نقلقولهای داخلی و خارجی درباره او را در کتابی گردآوری کنم، در ضمن احکام مکی را نیز در کتاب جای دادم، مهمتر از همه اینکه بعضی حرفها درباره مکی مطرح شد که ضرورت داشت، پاسخ داده شود، بنابراین کتاب «خاطرات سیاسی حسین مکی» از نگاه خودش است، اما من زندگانی سیاسی مکی را روایت کردم.
چه حرفی درباره مکی ضرورت پاسخگویی داشت؟
برخی از اسناد جدیدی که منتشر شده، به نوعی مکی را به بهاییت متهم میکنند! به نظر میرسد برخی قصد دارند که مکی را به لابیهای بهایی ببرند. من برای نشان دادن مضحک بودن چنین اتهامی، شجرهنامه خانوادگی را در کتاب آوردم و همچنین حکم مکی برای وکالت مسجد شیشه که در خیابان شیخ هادی قرار دارد که این حکم نشان میدهد مکی نماینده قانونی مرحوم شیشه بود تا آن مسجد را بنا کنند و اسناد و مدارکی که نشان میدهد بعضی میخواهند یک سری دو دستگی ایجاد کنند که در ایجاد این دو دستگی تا حدی موفق بودند و دیگر تحلیل تبدیل شدن حسین مکی از سرباز فداکار وطن به سرباز خطاکار.
برچسب بهایی بودن مکی از سمت چه کسانی مطرح شد؟
در اسنادی از سازمان سیا، نه به طور مستقیم اما اشاره شده، قطبهایی از نهضت ملی شدن صنعت نفت که با محمد مصدق همکاری میکردند و بعدا از او جدا شدند، نیمنگاهی هم به لابیهای بهایی و لژهای فراماسونری اروپایی داشتند که این اشارات را به عمد در کتاب عنوان کردم و اسناد و مدارکی در رد این ادعا نشان دادم. همچنین دو مقاله بسیار مهم مکی را در کتاب جای دادم که این مقالهها در مجله خواندنیهای سال 57 قبل از 22 بهمن به چاپ رسید و لحنی بسیار برنده در رابطه با مشکلات حکومت دارد.
چرا مکی از نیروی هوایی برکنار شد؟
آنچه عنوان شده حاکی از اختلاف نظری است که در نیروی هوایی در مسائل سیاسی با یکی دو نفر پیدا کرد. از آن طرف برخی چون امیرعلایی نیز داستانی ساختند، به علت اینکه مکی قطعاتی را از انبار نیروی هوایی دزدید از آنجا اخراج شد که من چنین روایتی را به هیچ عنوان قبول ندارم. اگر چه هر دو روایت را ذکر کردم. با این حال آنطور که از خودش شنیدم دلیل اخراجش از نیروی هوایی بحث اختلاف نظرش با تودهایها بود، زیرا در آن موقع تودهایها در ارتش خیلی نفوذ داشتند، اما روایت امیرعلایی در حالی است که با مکی روابط بسیار خوبی تا سال 1330 داشت و بعدا به دلایلی این رابطه به هم خورد و بعد از آن امیرعلایی در کتاب خاطراتش نوشت که علت اخراج مکی از نیروی هوایی دزدی قطعاتی از انبار بود که منجر به اخراجش از نیروی هوایی شد.
چه زمانی مکی ازدواج کرد؟
حسین مکی پس از کودتای 28 مرداد و در نتیجه انزوای سیاسی که پیدا کرد، باعث شد به فکر ازدواج بیفتد، برای همین به واسطه مادرش با حشمت باتمانقلیچ آشنا شد و در 50 سالگی با او ازدواج کرد و پس از آن خانه پدری در شاپور را ترک کرد و به جردن رفت.
چرا مکی از حزب دموکرات بیرون آمد؟
وقتی مکی جلد سوم کتاب «تاریخ بیست ساله» را نوشت، احمد قوام، مکی را صدا زد و از نحوه نوشتن کتاب مکی تعریف و تمجید کرد و گفت میتواند به عنوان یک فرد سیاسی فعالیت کند و از او خواست که به حزب دموکرات بپیوندد تا او را در حوزه اراک که قدری هم کمرنگ است، کاندیدای انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی کند. مکی پیشنهاد قوام را پذیرفت و با همکاری برخی دفتر حزب دموکرات در اراک را راهاندازی کردند و به عنوان نفر نخست اراک به مجلس راه پیدا کرد، اما بعد از ورود به مجلس وقتی صحبت درباره قرارداد نفت با روسها پیش آمد به قوام گفت قرار ما این نبود؛ حرفی از امتیاز دادن به روسها نبود. بنابراین از حزب خارج شد، اگر چه قبل از بحث قرارداد نفتی با روسها بر سر بعضی انتصابها با قوام اختلاف پیدا کرد و از او خواست از انتصاب بعضی افراد به پستهای حساس خودداری کند.
وقتی نگاهی به کنشگری مکی در مجلس میکنیم، حضور پررنگش در قرارد گس- گلشاییان است؛ آیا به این مهم اشاره کرده که نطقهای آن سخنرانیهای پارلمانی در مجلس پانزدهم در رد این قرارداد با همراهی مصدق و مهندس حسیبی تهیه شده بود؟
بدون استثنا قسمت عمده نطقها را مهندس حسیبی که اطلاعات فنی خوبی از نفت داشت به مکی منتقل کرده است؛ اما به دلیل آنکه مکی را تهدید به ترور کرده بودند، مکی سه تا پنج شب در دوره پایانی مجلس به احتمال زیاد در منزل مهندس حسیبی مانده بود. در همان زمان نطقهای مخالفت با قرارداد تهیه شد که انشای آن به عهده خود مکی بود، مظفر بقایی و حائریزاده نیز در جریان آن نطقها قرار داشتند، لذا با این نطقها وقت مجلس را گرفتند تا قرارداد به تایید و تصویب مجلس نرسد. عمده این نطقها در کتاب «نفت و نطق مکی» به چاپ رسیده است.
به عبارتی مکی با نطقهایی درباره نفت و همکاری با مصدق به عنوان یک چهره سیاسی شناخته شد؟
به طور قطع همین طور است و مکی دو دوره زندگی دارد، یکی همراه مصدق و دیگری شاید مخالف مصدق. اما ابتدا باید به تلاشهای مکی در پارلمان نگاه کرد که میزان شناخته شدن و مقبولیت این تلاشها را میتوان در ماجرای خلعید دید. به ویژه در آبادان که مکی نطقهایی برای مردم انجام داد و مردم زیادی برای شنیدن نطقهای مکی جمع شدند و او بیش از گذشته در کشور اعتبار و مقبولیت کسب کرد.
مکی ابتدا روزنامهنگار بود و به مصدق پیشنهاد کرد تا نطقهایش در مجلس را در یک کتاب گردآوری کند و به چاپ برساند، مصدق از ایده مکی استقبال کرد و کل هزینه کتاب را بر عهده گرفت و اجرت مکی را نیز پرداخت کرد، کتاب سال 1321 با عنوان «دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او» به چاپ رسید؛ کتابی که جزو معدود آثاری است که مکی و مصدق کاملا با هم هماهنگ بودند، اما بعد از مجلس سیزدهم مصدق انزوای سیاسی در پیش گرفت و دیگر در انتخابات مجلس شرکت نکرد. بعد از چندی بقایی و مکی به دیدن مصدق رفتند و با اصرار از او خواستند به عنوان یک سیاستمدار پخته و باتجربه در برهه حساس کشور به ایفای نقش بپردازد، اما مصدق بهرغم اصرار و مویه و گریه این دو نپذیرفت.
بنابراین با توجه به آنچه شرح داده شد، من در کتاب «زندگی سیاسی حسین مکی» بر آن شدم تا مکی، مصدق و کاشانی را به یک چشم نگاه کنم و با این دید به شرح تاریخ بپردازم که هر دو راستای منافع کشور خدمت کردند. سخن از این نباشد که برخی از این افراد پول گرفتند تا دیگری را کنار بزنند. اگر چه همه این افراد بیاشتباه نبودند و در مسیر فعالیت سیاسی برخی اشتباهات را مرتکب شدند، اما نکته مهم در این میان بحث انزوای سیاسی مصدق است که پس از مجلس سیزدهم از فعالیت سیاسی کنارهگیری کرد و به اطرافیانش گفت این مجلس، مجلس فرمایشی و انتصابی است و جای ما هم دیگر در آن نیست. پس از آن به احمدآباد میرود. در دوره پانزدهم و در دورهای که میخواستند قرارداد گس- گلشاییان را به یک نقطه برسانند، مکی و بقایی بودند که به احمدآباد رفتند و با اصرار خواستار حضور مصدق در عرصه فعالیتهای سیاسی شدند، به طوری که مکی میگوید با گریه گفتم وای به حال مردمی که سیاستمداری را طی سالها بپرورانند و امروز که باید بازدهی داشته باشد در خانه نشسته و در را بسته است! بعد از آن مصدق از طریق ابوالحسن حائریزاده نامه معروفش را فرستاد که مکی نامه را در مجلس پانزدهم قرائت کرد، نامهای که در آن به نمایندگان توصیه شد ملی کردن نفت را با توجه به یکسری مسائل در پیش بگیرند، لذا نمایندگان بر اساس نامه مصدق در راستای ملی شدن نفت از جمله مخالفت با قرارداد گس- گلشاییان حرکت کردند و به نوعی در این میان مکی فعالتر از سایر نمایندگان بود.
آیا اختلاف مکی با مصدق به حوادث قبل از 30 تیر برمیگردد؟
قبل از جواب دادن به این سوال باید به این موضوع توجه کنیم، چرا مصدق بدون اینکه به کسی خبر دهد در آن برهه استعفا کرد؟ این استعفا چه پیامدهایی در بر داشت؟ درباره این استعفا ابهاماتی وجود دارد، به طوری که حسین فاطمی در جایی میگوید عجیب است که نخستوزیر پیر ما عنوان نکرد، میخواهد استعفا بدهد؟ بنابراین سوالی که همان موقع مطرح بود اینکه، چرا مصدق چنین کاری کرد، کاری که اشتباه بود. در عین حال نکته جالب اینجاست که در 30 تیر مصدق یکی از سیاستمداران زبده این مملکت بود، اما با استعفا مسیر اشتباهی را طی کرد. ما در 30 تیر چه بخواهیم و چه نخواهیم مثلث قدرتی داشتیم که این مثلث تشکیل شده از بقایی، کاشانی و مکی بود. به طور قطع اگر این سه نفر نبودند، اتفاقی در 30 تیر میافتاد که آن سرش ناپیدا بود، در 30 تیر نیروهای تودهای حضور داشتند و برخی نیروهای نفوذی نیز به میدان آمدند که از آن طرف خط گرفتند. فارغ از بحثهایی که بعدا از دل30 تیر برخاست با فتوای آیتالله کاشانی مردم بسیاری به میدان آمدند و قوام سالخورده را کنار زدند. لذا اگر یاران مصدق (کاشانی، بقایی و مکی) به میدان نمیآمدند، فاتحه مصدق در همان 30 تیر خوانده شده بود. بعد از آنکه مصدق استعفا کرد تنها بحث فتوای کاشانی نبود، بلکه مکی و بقایی به دلیل مصونیت پارلمانی که داشتند شروع به روزنامه فروختن کردند، زیرا در آن زمان تمام کسانی را که روزنامههای موافق دولت را میفروختند، میگرفتند و میزدند برای همین مکی خودش وارد عرصه شد و سر خیابان بهارستان روزنامه میفروخت.
اشاره کردید به فتوای آیتالله کاشانی برای بیرون آمدن مردم در 30 تیر که باعث شد دولت قوام سقوط کند، اما زمانی که آیتالله فتوا به عدم شرکت مردم در رفراندوم انحلال مجلس داد از این فتوا استقبال چندانی نشد؟
اگر تاریخ ملی شدن صنعت نفت و حوادث بعد از آن را مرور کنیم، متوجه میشویم که آیتالله کاشانی نیز در مواردی اشتباه کرد، اما نباید یک نکته را فراموش کنیم، بعد از 30 تیر و اختلافاتی که به وجود آمد، آیتالله مورد آزار طرفداران مصدق قرار گرفت و حتی در بعضی مواقع جرات پیدا نکرد که از خانهاش بیرون بیاید. همان طور که میدانید طرفداران مصدق خانه آیتالله را سنگباران کردند. علاوه بر آن حرفهای بسیاری برایش درست کردند، همان حرفهایی که تودهایها برای مصدق زدند.
به نظر میرسد با وجود نقشی که آیتالله از دولت مصدق انتظار داشت اما چنان که باید در عرصه کنشگری قانونی خود در مجلس موثر واقع نشد و حتی در پست هدایت مجلس به عنوان رییس آن حاضر نشد! چنان که در اسناد مجلس هفدهم آمده که طی 83 جلسه برگزار شده آیتالله جزو غایبان مجلس بود.
حوادث 30 تیر اوضاع را به شکلی پیش برد که هر کس خواهان سهم خود در بازگرداندن مصدق به صحنه قدرت بود، ضمن اینکه ایدئولوژی مشترک و راه مشترک در میان زعمای نهضت به وجود نیامد که همین امر به مرور باعث تعمیق اختلافات شد و در نهایت کار را به جایی رساند که در کودتای 28 مرداد مصدق تنها ماند. اگر چه وقتی به گذشته برمیگردیم خالی گذاشتن بعضی از صندلیها باعث شد که انحلال مجلس امکانپذیر شود و در نبود مجلس ضربه پایانی به نهضت وارد شود. هر چند موضوع غیبت کاشانی در مجلس نمیتواند سرپوشی برای اشتباه مصدق در انحلال مجلس باشد، زیرا آنچنانکه در بسیاری از خاطرات آمده عبدالله معظمی، رییس مجلس پس از کاشانی با تضرع و خواهش از نمایندگان میخواهد که استعفا ندهند و مانع از انحلال مجلس در آن برهه خطیر شوند. اما بعضی از نمایندگان با استعفای خود باعث شریک شدن در اشتباه مسلم مصدق در انحلال مجلس شدند که خوشبختانه مکی جزو این افراد نبود و همچنان در کسوت نمایندگی خود اصرار داشت.

مکی در کجای این اختلافات قرار داشت؟
مکی در گستردهتر شدن اختلافات در حدی مشغول عملیات تهاتری بود تا بتواند میان آیتالله کاشانی و مصدق صلح برقرار و آنها را مجددا به هم وصل کند که نشست دزاشیب را فراهم کرد و از این نشست عکس معروفی وجود دارد که مصدق با لب خندان در آغوش کاشانی است. نشستی که در منزل آقای گلبرگی از دوستان کاشانی در دزاشیب برگزار شد که ابتدا مصدق درباره حضور در این نشست قدری تردید داشت، اما بالاخره مکی با ماشین خودش سراغ مصدق رفت و مصدق را 7 بهمن 1331 به منزل گلبرگی برد تا کاشانی و مصدق با هم درباره مسائل مورد اختلاف صحبت کنند، اما متاسفانه با وجود این نشست باز هم نتوانستند مانع از عمیق شدن شکاف در میان سران نهضت شوند. اگر چه این نشست که به عنوان پادرمیانی مکی از آن یاد میشود، گرهی را باز نکرد.
اختلافات میان مصدق، کاشانی و مکی ناشی از چه مسائلی بود؟
گویا آیتالله کاشانی با برخی عزل و نصبهای مصدق موافق نبود و او نیز افرادی را در نظر داشت که مصدق در برخی پستها به کار گیرد. از آن طرف مکی به دلیل ارتباط نزدیکی که با مصدق داشت، به طوری که مصدق در چند جا عنوان کرد مکی مثل فرزند من است، اما وقتی بر سر مسائلی از جمله اختلافات در انتخابات مجلس هفدهم رخ داد بعد از آن نیز مصدق آماده سفر به لاهه شد در حالی که هنوز آرای انتخابات مجلس در برخی شهرها اعلام نشده بود. پس از آن هنگام سفر مصدق به لاهه اسم مکی از فهرست همراهان حدف شد و مکی بسیار از مصدق رنجیده شد. در آنجا مکی و برخی دیگر درباره صلاحیت بعضی از همسفران تردید داشتند و بعضی نکات را یادآور شدند، اما مصدق نپذیرفت.
اگرچه غلامحسین مصدق در کتاب «در کنار پدرم» به مساله صلاحیت نداشتن برخی از همسفران پدرش در سفر لاهه صحه گذاشته و آورده است: «روز هفت خرداد هیات نمایندگی ایران با هواپیما عازم هلند شد، من نیز همچون سفر امریکا، همراه پدر بودم. اعضای هیات نمایندگی ایران در دیوان دادگستری آقایان حسین نواب، وزیرمختار ایران در هلند، نصرالله انتظام، الهیار صالح، دکتر علی شایگان، مهندس کاظم حسیبی، دکتر کریم سنجابی، دکتر مظفر بقایی و دکتر حسین علیآبادی بودند. بیمناسبت نیست این موضوع را یادآور شوم که بیشتر اعضای هیات نمایندگی ایران سیاهی لشکر بودند. از یک ماه و نیم قبل از اعزام هیات برخی به افراد مشخص شده برای سفر انتقاد کردند به استثنای نواب، صالح و حسیبی بقیه همه دنبال گردش، تفریح و کارهای خصوصی بودند. حتی بعضی اوقات جمعآوری آنها در محل اقامتمان که هتل متوسطی بود با اشکال مواجه میشد. به خاطر دارم، روزی پدرم به من گفت غلام برو مقداری شکلات بخر. من هم رفتم و یک جبعه بزرگ شکلات خریدم. وقتی جعبه را دید، گفت: چرا یک جعبه خریدی؟ گفتم مگر چه قدر باید میخریدم؟ گفت چهار، پنج جعبه دیگر هم بخر. این جماعت را باید با شکلات جمع و جورشان کرد.» این موضوع که غلامحسین مصدق به آن اشاره کرده، بسیار مهم است. به نظرم خاطرات پسر مصدق با این جزییات بسیاری از مسائل را روشن میکند. از طرف دیگر یکی از نکات مهم سفر مصدق به امریکا بحث نمازی است.
منظورتان حاج محمد نمازی تاجر مشهور است که رابطه بسیار خوبی با محمدرضا پهلوی داشت؟
بله، حاج محمد نمازی که در امریکا صاحب مکنت، ثروت و شهرت بود. نکته جالب نقشی است که نمازی در رابطه ایران و امریکا بازی میکند و نفوذی که در دربار ایران داشت. به طوری که غلامحسین مصدق در کتاب «در کنار پدرم» درباره او مینویسد: «حاج محمد نمازی در امریکا به ویژه در سفارت ایران نفوذ بسیار زیادی داشت. نمازی بسیار ثروتمند و مقیم واشنگتن بود و صاحب خانهای بسیار بزرگ و مجهز که برای پذیرایی از مهمانانش که ایرانیهای سرشناس و امریکاییهای متنفذ بودند از آن استفاده میکرد.» زمانی که مصدق به امریکا رفت و بعد به ایران آمد، در چشمانش آن نگاه اعتماد به امریکا به وجود آمد، به طوری که بر آن شد در مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت انگلیس را به راحتی کنار بزند و به امریکا بچسبد.
منظور از بحث نمازی و اعتماد مصدق به امریکا چیست؟ چه رابطهای میان این دو متصور هستید؟ به عبارتی نمازی را در تغییر نگاه مصدق به امریکا موثر میدانید؟
بله، البته طبق گفته غلامحسین مصدق این فرد با نفوذ در تغییر نگاه پدرش به امریکا موثر بود: «او با سفیر ایران، نصرالله انتظام دوستی داشت، اعضای سفارت ایران را به چشم کارمندان خود مینگریست و جمعی از آنها را به خدمت خود درآورده بود، مثل ریگ پول خرج میکرد. چند روز که در نیویورک ماندیم، متوجه شدیم مرد اول سفارت ایران حاج نمازی است نه انتظام. راننده، آشپز و ماشیننویسهای سفارت همه حقوقبگیر او بودند، کرایه آپارتمان مجلل سفیر ایران در نیویورک که اغلب از محل اقامتش در واشنگتن به آنجا میآمد به وسیله آقای نمازی پرداخت میشد. وی قصد داشت با استفاده از قدرت مالی خود اعضای هیات نمایندگی ایران حتی پدرم را زیر نفوذ خود درآورد. پدرم هنگام مسافرت به امریکا به من صالح، دکتر فاطمی و یکی دو نفر از همراهان گفت ما در این ماموریت به جز انگلیسیها و عوامل آنها در امریکا با دو ایرانی متنفذ هم سر و کار داریم؛ یکی حاج محمد نمازی و دیگری گالوست گلبانگیان (گلبنکیان). باید مراقب آنها نیز باشیم. صحبت پیشگویی پدر و سوءظنی که به نمازی هم داشت پس از کودتای 28 مرداد به اثبات رسید.»
این نکته پایانی با نقش نمازی در تغییر نگاه مصدق با امریکا قدری تناقض دارد؟
دقت نکردید، غلامحسین میگوید نمازی آنقدر نفوذ داشت که اگر روزی مصدق دچار مشکل شود، نمازی هم در آن مشکل دخیل بود، اما زمان سفر به امریکا و تا مدتی پس از آن اوضاع خوب بود و ظن شدیدی به نمازی در رابطه با امریکاییها و بازی کودتا وجود نداشت. در حالی که نمازی بر سیستم نفوذ داشت و این مطلبی است که فرزند مصدق بیان میکند نه شخص دیگری. ضمن اینکه بیان چنین مطالبی از فرزند مصدق قابل تحسین است، زیرا اگر او بیان نکرده بود به نظرم فرد دیگری جرات بیان چنین جزییاتی را نداشت. بنابراین این نوع نگاه حاکی از آن است باید با مرور برخی از حوادث و نگاه دقیقتر به مباحث بار دیگر موضوع کودتا را بررسی کرد، زیرا اطمینان دارم نه مصدق، نه کاشانی، نه مکی خائن نبودند.
بقایی چطور؟
بقایی هم خائن نبود.
به نظرم فارغ از خائن یا وطندوست بودن بقایی نمیتوان به راحتی درباره این چهره مرموز تاریخ اظهارنظر کرد.
بله، بقایی چهره مرموزی داشت اما این مرموز بودن به معنای خائن بودن نیست.
چه نکاتی در گزارشهای امنیتی دستگاه پهلوی از مکی وجود داشت؟
برخی گزارشها به قبل از تاسیس ساواک برمیگردد که از سوی رکن دو ستاد ارتش و دایره مرموزات ارتش که به شکل مستقیم زیر نظر وزارت جنگ بوده، تهیه شده است. در این میان بعضی از گزارشها نیز منتسب به شهربانی است. در این گزارشها که سال 29 و 30 آن پررنگتر است به رفت و آمدهای مکی پرداخته که تقریبا تحت نظر بوده و به ویژه مواردی که مربوط به ملی شدن صنعت نفت و بحث خلع ید بود. به هر حال اگر این اسناد را مرور کنیم، از محتوای آنها چنین برمیآید که مکی به عنوان یک فعال سیاسی تحت نظر بوده و رفت و آمدهایش کنترل میشده. ضمن اینکه در بعضی از گزارشها به محبوبیتش در میان مردم اشاره شده است. به هر حال گزارشهای ساواک حتی پس از کمرنگ شدن مکی در عرصه سیاست هم ادامه داشته که نشان میدهد دستگاه امنیت همچنان مکی را تحت نظر دارد و او را خارج از دایره سیاست نمیدانست.