چگونه گرفتار پوپولیست‌های چپ و راست شدیم؟ | تجارت فردا


در صحنه‌ای از فیلم تروی نستور، مشاور پادشاه آگاممنون، سعی می‌کند نفرت شاه آگاممنون را از آشیل کم کند و با اشاره به آشیل می‌گوید: «در چند جنگ به کمک شمشیر او پیروز شده‌ایم؟ این بزرگ‌ترین جنگی خواهد بود که جهان تا به حال دیده است. ما برای آن به بزرگ‌ترین جنگجوهایمان نیاز داریم.» با همین استدلال می‌توان گفت، دفاع از سرمایه‌داری به بزرگ‌ترین سرمایه‌دارها نیاز دارد. بنابراین وقتی ایلان ماسک ماه گذشته توئیتی مثبت درباره آخرین کتاب یوهان نوربرگ [Johan Norberg] به نام «مانیفست سرمایه‌داری: چرا بازار آزاد جهانی جهان را نجات خواهد داد» [The Capitalist Manifesto: Why the Global Free Market Will Save the World] نوشت و آن را به بالای جدول فروش آمازون فرستاد، خدایان یونانی ممکن است به نشانه شناخت لبخند زده باشند.

 یوهان نوربرگ [Johan Norberg] به نام «مانیفست سرمایه‌داری: چرا بازار آزاد جهانی جهان را نجات خواهد داد» [The Capitalist Manifesto: Why the Global Free Market Will Save the World]

البته، شاید ماسک آنقدرها هم سرمایه‌دار، حداقل در تعریف آکادمیک آن، محسوب نشود، زیرا با موفقیت به یارانه‌های دولتی و ایدئولوژی سبز معیوب برای ساختن بزرگ‌ترین شرکت‌هایش متکی بوده است. اما او یک کارآفرین سریالی است که نامش ارتباط نزدیکی با چندین شرکت نمادین آمریکا دارد که به روشی نسبتاً سرمایه‌داری اداره می‌شوند و به گفته فوربس، ثروتمندترین مرد روی زمین است، بنابراین مهر تایید او برای هر موضوع مرتبط با سرمایه‌داری مهم محسوب می‌شود. این البته دومین کتاب این نویسنده درباره این موضوع است؛ نزدیک به بیست سال پیش، نوربرگ کتاب اول خود «در دفاع از سرمایه‌داری جهانی» را منتشر کرد. این کتاب استدلال می‌کرد که جهانی شدن یک داستان موفقیت‌آمیز بوده است. در بخش‌های بزرگی از کشورهای در حال توسعه؛ فقر، مرگ‌ومیر نوزادان و بی‌سوادی کاهش یافته، امید به زندگی در حال افزایش، تغذیه در حال بهبود و دموکراسی در حال گسترش بود. به گفته نوربرگ جوان‌تر، این روندهای مثبت احتمالاً ادامه خواهند داشت و آنها محصول شانس نبودند. آنها نتیجه غیرقابل اجتناب گسترش سرمایه‌داری بودند. اما چرا نوربرگ لازم دید دوباره کتابی درباره همین موضوع منتشر کند؟ از مصاحبه‌های نویسنده این‌طور برمی‌آید که به نظر وی ظاهراً «هر بیست سال یک‌بار ما به یک مانیفست سرمایه‌داری نیاز داریم که فواید آزادی اقتصادی را برای مشکلات و درگیری‌های عصر حاضر مطرح کند».

بنابراین، این مانیفست جدید است. اما در عین حال و اگر صادق باشیم، آنقدرها هم جدید نیست. بیشتر موارد ارائه‌شده در این کتاب به‌روزرسانی ساده استدلال‌هایی است که طرفداران بازار از قبل می‌دانند. تجارت آزاد به نفع هر دو طرف است. آن‌طور که مخالفان تجارت آزاد و جهانی شدن استدلال می‌کنند، چین آمریکای افسانه‌ای دهه 1950 را نابود نکرد. نوربرگ در این باره می‌نویسد: «کل روایت دوران طلایی گمشده کارخانه‌ها بر اساس یک شهر آمریکایی در یک سال در زمان بسیار خاصی پس از جنگ جهانی دوم بنا شده است؛ زمانی که صنعت اروپا در حال ویرانی بود و در نتیجه صنعت ایالات‌متحده رونق داشت.» در فصل‌های اول و دوم نوربرگ با کمی بررسی از آنچه در این میان اتفاق افتاده شروع می‌کند. به‌طور کلی گفته می‌شود که دوران «جهانی شدن» از حدود سال 1990 شروع شده است، بنابراین وقتی «در دفاع از سرمایه‌داری جهانی» منتشر شد، این جنبش هنوز در مراحل نسبتاً اولیه خود بود. اکنون سه دهه از آن گذشته است. در آن سه دهه چه رخ داد؟ جواب خلاصه این است که اتفاقات بسیاری به وقوع پیوسته است. فقر شدید از 38 درصد جمعیت جهان به کمتر از 10 درصد، مرگ‌ومیر کودکان و نوزادان از 3 /9 درصد به 7 /3 درصد کاهش یافته است، امید به زندگی در جهان از 64 سال به بیش از 70 سال افزایش و بی‌سوادی از 7 /25 درصد به 5 /13 درصد کاهش یافت. کشورها و مهم‌تر از همه مناطقی که بهترین عملکرد را داشتند، آنهایی هستند که دقیقاً برخلاف آنچه جنبش ضدجهانی‌سازی می‌خواست عمل کردند.

فصل 3 بر این ادعای مخالفان جهانی‌سازی متمرکز است که تجارت آزاد به «صنعت‌زدایی» غرب منجر شده است و همچنین نوستالژی نابجا برای ساختار اقتصادی دهه‌های پس از جنگ را که معمولاً با آن همراه است بررسی می‌کند. نوربرگ نشان می‌دهد که خودکارسازی و بهبود بهره‌وری بسیار بیشتر از تجارت آزاد به از دست دادن مشاغل در صنایع تولیدی کمک کرده است و در هر صورت، از دست دادن شغل چیز بدی نیست. همان فرآیندهایی که برخی مشاغل را از بین می‌برد، قیمت مصرف‌کننده را نیز کاهش می‌دهد و در نتیجه ما را ثروتمندتر می‌کند، که پس از آن تقاضا برای مشاغل جدید در سایر بخش‌ها ایجاد می‌کند. البته اینها مشاغل همیشه رویایی نیستند، اما به‌طور کلی، هیچ مدرکی مبنی بر اینکه سطح رضایت شغلی کمتر از دهه‌های گذشته باشد، وجود ندارد.

اگرچه مشکلات واقعی وجود دارد، در برخی از کشورهای غربی، انواع گرایش‌های ناسیونالیستی هزینه مسکن را بالا می‌برد. این امر حرکت افراد را به جایی که بهترین فرصت‌های شغلی وجود دارد دشوارتر کرده و به نسل‌های جوان‌تر موقعیت بهینه نمی‌دهد. علاوه بر این، گسترش مجوزهای شغلی موانع ورود به بازار را ایجاد می‌کند. اما هیچ‌کدام از اینها ربطی به «نئولیبرالیسم» یا «جهانی‌سازی» ندارند، حتی می‌توان گفت جهانی‌سازی با این موضوع مخالف هم هست.

فصل 4 به این ایده قدیمی مارکسیستی می‌پردازد که ثروت باید بر اساس استثمار ساخته شود، اما همچنین به برخی از ادبیات جدیدتر در مورد نابرابری، مانند «سرمایه در قرن بیست‌ویکم» توماس پیکتی و «سطح روح» اثر کیت پیکت و ریچارد ویلکینسون می‌پردازد. در اقتصادهای بازار، مردم با استثمار دیگران ثروتمند نمی‌شوند. آنها ثروتمند می‌شوند زیرا چیزی را ارائه می‌دهند که بسیاری از مردم آماده‌اند برای آن پول بپردازند. نویسندگان مشهور جناح چپ مانند مایکل مور و برنی سندرز این را به‌خوبی می‌دانند، چون عایدی بسیار عالی از محل فروش کتاب‌های خود را بر اساس همین قانون به دست می‌آورند، اما نمی‌توانند این منطق را به فعالیت‌های کارآفرینی تعمیم دهند.

نوربرگ اما ابرثروتمندان را افرادی قهرمان نمی‌بیند و در عین حال به عنوان یک مدافع بازار آزاد وجود این مشکل را هم کتمان نمی‌کند. او از فرآیندی دفاع می‌کند که به افراد اجازه می‌دهد با ریسک کردن، داشتن آینده‌نگری و صبر و عملی کردن ایده‌های تجاری نوآورانه ثروتمند شوند. فقط تعداد کمی از افراد در فهرست ثروتمندان فوربس به دلیل ثروتی که به ارث برده‌اند در آنجا حضور دارند و اگر روندهای گذشته اتفاقی باشد، تعداد بسیار کمی از آنها برای مدت طولانی در آنجا خواهند ماند. گفته می‌شود، ثروتمندانی وجود دارند که تا حد زیادی ثروت خود را مدیون لطف‌های دولت هستند؛ مانند کمک‌های مالی، حمایت‌گرایی یا سیاست‌های پولی سست. مدافعان اقتصاد بازار می‌توانند این را بدون اینکه شبیه تصویر آینه‌ای مخالفانشان به نظر برسد (یعنی «سرمایه‌داری واقعی هرگز امتحان نشده است») اعلام کنند و سعی در تصحیح آن داشته باشند.

فصل پنجم یک موضوع همیشگی مارکسیستی دیگر را انتخاب می‌کند: این ایده که سرمایه‌داری ظاهراً در طول زمان موجب ایجاد شرکت‌های بزرگ مسلط بر بازار می‌شود که امکان رقابت با آنها وجود ندارد. می‌توان متوجه شد که چرا هر نسلی دوباره با این مسئله روبه‌رو می‌شود. در هر زمان، شرکت‌هایی وجود دارند که موقعیت‌های غالب بازار را در برخی بخش‌ها اشغال می‌کنند و در هر زمان ممکن است موقعیت آنها غیرقابل تسلط به نظر برسد و در نتیجه توهم ماندگاری ایجاد شود. بهترین پادزهر برای نگرانی بیش از حد در مورد تمرکز بازار، خواندن مقاله‌ای از 20 یا 30 سال پیش است که نویسندگان آنها هم نگران همین موضوع بوده‌اند. وقتی به این مقاله‌ها مراجعه کنید متوجه می‌شوید در حال حاضر از غول‌هایی که مقالاتی درباره تسلط رقابت‌ناپذیر آنها بر بازار نوشته شده بود، خبری نیست. نوربرگ ما را به قسمتی از کتاب اول خود «در دفاع از سرمایه‌داری جهانی» ارجاع می‌دهد که در مورد نوکیا صحبت می‌کند. اصلاً نوکیا را به خاطر دارید؟ به همین ترتیب، شرکت‌های بزرگ فناوری که امروزه همه از آنها وحشت دارند، همگی ساخته‌های نسبتاً اخیر هستند. مطمئناً، برخی از شرکت‌های بزرگ برای مدت طولانی بزرگ باقی می‌مانند. تقریباً از هر 10 شرکت بزرگ آمریکایی، یک شرکت در دهه 1950 بزرگ بودند. اما آنهایی که باید به‌طور دوره‌ای خود را دوباره اختراع کنند تا جلوتر از زمان خود حرکت کنند. مهم این است که موفقیت گذشته به خودی خود باعث موفقیت مداوم نمی‌شود. شرکت‌های بزرگ امروزی به‌طور کلی موفق می‌شوند، اما حتی آنها نیز مجموعه‌ای از محصولات ناموفق را عرضه کرده‌اند.

سیاست صنعتی که در فصل 6 به آن پرداخته شد، ایده بد دیگری است که پس از دفاع از سرمایه‌داری جهانی به مد بازگشته است. ماریانا مازوکاتو، رهبر این سبک تفکر، به یکی از «اقتصاددانان ستاره راک» امروزی تبدیل شده است. اما استدلال برای سیاست صنعتی به‌شدت ناقص است. مازوکاتو چند نمونه از محصولات موفق را که در ابتدا با نوعی حمایت دولتی توسعه داده شدند، معرفی می‌کند. او سپس داستانی -به ظاهر منسجم- پیرامون آنها تعریف می‌کند، که در آن بوروکرات‌های دولتی دوراندیش اتفاقات بزرگی را رقم می‌زنند، در حالی که کارآفرینان بخش خصوصی فقط به دنبال پول سریع هستند و با این استدلال از دخالت دولت دفاع می‌کند. نسخه او از داستان مورد مناقشه است، و برخی از افراد درگیر در موضوع، داستان را به گونه‌ای متفاوت به یاد می‌آورند- اما حتی این هم موضوع اصلی نیست. نکته این است که اگر منطق مازوکاتو را بپذیرید، می‌توانید به همان اندازه ادعا کنید که نوشتن کتاب شما را ثروتمند می‌کند و سپس به جرج آر.آر. مارتین، ال. جیمز، جی.کی. رولینگ، دن براون و استیون کینگ به عنوان مدرک استناد کنید که خب نتیجه منطقی نیست. البته کاری که در واقع باید انجام دهید این است که میانگین درآمد نویسندگان را با میانگین درآمد در حرفه‌های قابل مقایسه واقع‌بینانه مقایسه کنید. به همین ترتیب، اگر بخواهیم سیاست‌های صنعتی فعال را ارزیابی کنیم، باید کارنامه کلی آنها را در مقایسه با محتمل‌ترین سیاست‌های جایگزین بررسی کنیم. اگر این کار را به این صورت انجام دهیم، نتایج بسیار کمتر چشمگیر به نظر می‌رسند.

اگر یک چیز وجود داشته باشد که طرفداران جهانی شدن حدود بیست سال پیش درباره آن اشتباه می‌کردند (و در فصل 7، نوربرگ در مورد آن به‌طور مفصل صحبت می‌کند)، این اعتقاد بود که تجارت آزادتر و بازارهای آزادتر به صورت غیرقابل اجتنابی به گسترش ارزش‌های لیبرال غربی و لیبرال‌دموکراسی به سبک غربی منجر می‌شود. در چین، به روشنی این اتفاق نیفتاده است. در دوران شی جین پینگ، چین چه از نظر آزادی اقتصادی و چه از نظر سیاسی به سمت معکوس رفته است.

با این حال، هیچ‌یک از اینها به این معنی نیست که ناسیونالیست‌های اقتصادی، که به دنبال جدا کردن اقتصادهای غربی از چین هستند، درست می‌گویند. در مورد مسائل امنیت ملی، حتی نوربرگ مایل است در مطلق‌گرایی تجارت آزاد خود استثنا قائل شود. هیچ‌کس نمی‌خواهد و درست نمی‌داند مسائل حساس مربوط به امنیت ملی را به شرکت‌های خصوصی بسپارد. اما در نهایت نویسنده موافق همکاری اقتصادی با چین در بازار آزاد است. به نظر وی، یک چین منزوی از نظر اقتصادی می‌تواند برای غرب خطرناک‌تر از یک چین یکپارچه اقتصادی باشد.

فصل هشتم به یکی از پدیده‌های عجیب‌تر در حدود پنج سال گذشته می‌پردازد. در این دوران موج جدیدی از جنبش‌های مبارزاتی و ضدسرمایه‌داری ظهور کرد: انواع جنبش‌های محیط زیستی ضدسرمایه‌داری. به گفته نویسنده؛ این اتفاق عجیب است، زیرا پس از آن رخ داد که طرفداران محیط زیست قبلاً در بحث تغییر آب‌وهوا پیروز شده بودند. یک برنامه فراحزبی و کشوری در این مورد وجود دارد که سال‌هاست دنبال می‌شود. در نهایت به عقیده نوربرگ در مورد مسائل سبز، ضد سرمایه‌داران باز هم اشتباه می‌کنند. وی در طول این فصل تلاش می‌کند نشان دهد، اقتصادهای بازار می‌توانند مشکلات زیست‌محیطی را بسیار موثر برطرف کنند و می‌کنند.

فصل پایانی به گفته نویسنده به آخرین سنگر مخالفان سرمایه‌داری اختصاص دارد. روزی روزگاری منتقدان می‌گفتند سرمایه‌داری لیبرال هرگز نمی‌تواند ثروت تولید کند، سپس باید اعتراف می‌کردند که البته فقط برای نخبگان کوچک است، سپس اعتراف کردند که ممکن است همه ثروتمندتر شوند، اما کشورهای فقیر متضرر خواهند شد، اما در نهایت پس از آن گفتند خب، همه ممکن است وضعیت بهتری داشته باشند، اما چرا این خوب است؟ سرمایه‌داری ممکن است ما را از نظر مادی ثروتمند اما از نظر معنوی فقیر کند. اما خب در سال‌های اخیر آمار نشان داده است این استدلال نیز باطل است و در فصل نهم به آن به‌طور مفصل پرداخته شده است. اما در نهایت داده‌ها نشان می‌دهد که متوسط شادی افراد با درآمدشان افزایش می‌یابد و متوسط شادی جمعیت با تولید ناخالص داخلی سرانه کشور افزایش می‌یابد، و هر دو این سطوح به‌طور متوسط در طول زمان افزایش پیدا می‌کنند، زیرا مردم و کشورها ثروتمندتر می‌شوند. در اروپای غربی، آمریکای شمالی، استرالیا و نیوزیلند، مردم بالاترین سطح رفاه را گزارش می‌دهند. در آفریقا، آسیای جنوبی و خاورمیانه این سطوح کمترین میزان است. همبستگی واضح است، اگرچه کامل نیست. در مجموع، نوربرگ کمی مسن‌تر، کتابی به همان اندازه موثر در دفاع از سرمایه‌داری نوشته که نوربرگ جوان‌تر نوشته بود. فلاش‌بک‌های گاه‌به‌گاه به کتاب قبلی، کتاب جدید را به یک مطالعه مطلوب تبدیل می‌کند، زیرا چشم‌انداز وسیع‌تری را پیش‌رو می‌گشاید، در حالی که همچنین نشان می‌دهد که چگونه ایده‌های بد در دو دهه گذشته شکل گرفته و جهش یافته‌اند و همین موضوع کتاب را خواندنی‌تر هم می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...