روایتی مدرن از امپریالیسم | الف
«ژورنالیسم واقعنگر و فارغ از پیشداوری، ژورنالیسمی است که نهفقط امر واقع را بهدرستی بیان میکند بلکه معنا و مفهوم رویدادها را نیز بهدرستی درمییابد. ژورنالیسمی با این ویژگی نهفقط امروز قانعکننده است؛ که از بوتهی آزمایش زمان نیز با موفقیت به درخواهد آمد؛ و نهفقط منابع موثق که آشکار شدن حقایق طی تاریخ نیز به آن اعتبار میبخشد.» تی. دی. آلمن روزنامهنگار آزاد آمریکایی
دربارهی نویسنده
جان پیلجر [جان پیلگر John Pilger] استاد دانشگاه کرنل؛ روزنامهنگار و کاوشگر استرالیایی مقیم بریتانیاست که فعالیت خود را از سال ۱۹۸۵ آغاز کرده است. نوام چامسکی - زبانشناس، فیلسوفِ آنارشیست و نظریهپرداز آمریکایی- مقالات، کتابها و فیلمهای مستند او را «مشعل نور و هدایت» و روشنگریهایش را «همواره الهامبخش» خوانده است.
او تاکنون برای گزارشها، کتابها و فیلمهایش دو بار جایزه «ژورنالیست سال» (بالاترین جایزه خبرنگاری بریتانیا)، «جایزه صلح رسانهها» از سازمان ملل متحد، جایزه اسکار برای گزارشهای تلویزیونی، جایزه «امی» برای گزارشهای تلویزیونی و «جایزه گزارشگران بدون مرز» از فرانسه را دریافت کرده است.
کتاب چه میگوید؟
توماس فریدمن اقتصاددان لیبرال حامی سرمایهداری بازار آزاد میگوید: «دست پنهان بازار هرگز نمیتواند بدون یک مشت پنهان، نتیجهبخش واقع شود. مکدونالد نمیتواند بدون مکدانلد داگلاس (طراح جتهای جنگنده) شکوفا شود و آن مشت پنهان که جهان را برای فنآوریهای «سیلیکون ولی» امن نگه میدارد ارتش ایالاتمتحده، نیروی هوایی و نیروی دریایی ایالاتمتحده و تکاوران دریایی ایالاتمتحده نام دارد». این اعتراف از طرف کسی که خود به بازار آزاد اعتقاد داشته و دخالت دولت در بازار را برنمیتابد و نسخه سرمایهداری مبتنی بر بازار آزاد را برای کشورهای جهان سوم و در حال توسعه میپیچد بسیار جالب و قابلتأمل است.
تعبیر «جهانیشدن» از حدود دهه ۱۹۶۰ مطرح و از اواسط دهه ۸۰ شیوع چشمگیری یافت. جهانیشدن بهظاهر فرآیندی اجتماعی (البته با آبشخوری کاملاً سیاسی) است که از مدتها پیش آغاز شده و رو به گسترش است و در آن، قیدوبندها و محدودیتهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده از بین میرود و مردم بهطور فزایندهای در معرض آسیبهای این روند قرار میگیرند و شاهد زوال موازین و ارزشهای فرهنگ خود میشوند. اصطلاح جهانیشدن ظاهراً حرکت بهسوی یک جامعه جهانی واحد را بشارت میدهد و برحسب این نظریه گویی تنها یک جامعه و یک فرهنگ در سراسر سیاره زمین مستقر خواهد شد.
به لحاظ اقتصادی، فرآیند جهانیشدن، بیشک به ضرر کشورهای جهان سوم یا کشورهای در حال توسعه است. زیرا در این پروسه، نخبگان کشورهای ضعیف به خاطر فاقداهمیتشدن نیروی کار و مواد خام، مجبور به مهاجرت به کشورهای پیشرفته میشوند و این خود به نابرابری هرچه بیشتر کشورها دامن میزند (یکی از شاخصههای فرهنگ غرب، هضم و بازآفرینی نخبگان دیگر کشورهاست که بهخوبی میتواند از پتانسیل و ظرفیت علمی و شخصیتی آنان بدون درنظرگرفتن ملیت، استفاده بهینه کند.)
در آستانه ورود به فرآیند جهانیشدن امکانات کشورها به هیچ وجه قابلمقایسه نیست. در یک مقطع زمانی مشخص، درحالیکه کشورهای غربی به فکر هرچه بیشتر لذت بردن از اوقات فراغت خود یا رسیدگی به حیوانات خانگی خود هستند، در بسیاری از کشورهای آسیایی و آفریقایی، مردم برای بقا و زنده ماندن تلاش میکنند و در این وضعیت، مجبور به قبول کمکهای ترحمآمیز کشورهای غربی میشوند. کمک به کشورهای آفریقایی و آسیایی را در نظر بگیرید که با چه جاروجنجال رسانهای صورت میگیرد ولی در عمل، این کشورها هر روز فقیرتر میشوند چون مجبورند همان کمکها را برای تأمین مایحتاج اولیه زندگی به کشورهای صنعتی برگردانند. بسیاری از کسانی که به ائتلاف ضد جهانیسازی تعلق دارند پیرو این نظرند که «اربابان جدید جهان» [The New Rulers of the World] شرکتهای چندملیتیاند.
نویسنده کتاب میگوید: «اربابان جدید جهان ترکیبی است از قدرت دولت و ابرشرکتهای چندملیتی که هنوز هم در ترکیب مزبور، قدرت، دارای وجه غالب است. این دو در حقیقت مثل دو همسر با هم جفت و جور شدهاند. به نظر من، اشتباهی مخاطرهآمیز است اگر بخواهیم جهان را منحصراً تحت کنترل و ادارهی ابر شرکتها توصیف کنیم.»
تمام کشورهای توسعهیافته امروز یعنی ممالکی که زادگاه بازار آزاد پنداشته میشوند ـ مخصوصاً آمریکا و انگلیس ـ بر پایه اجرای سیاستهایی ثروتمند شدهاند که با اقتصاد سرمایهداری بازار آزاد یا بهعبارتی خوانش نئولیبرالی در تضاد است.
جان پیلجر میگوید: «در بخش علوم سیاسی دانشگاهها، وظیفهای که بر عهدهی بهاصطلاح «واقعگرایان لیبرال» گذاشته میشود این است که مانع از معرفی امپریالیسم غرب بهعنوان زایش و مسبب اوجگیری بحران شوند، بلکه آن را بهعنوان نوعی «مدیریت بحران» توجیه کنند.»
امپریالیسم جدید بیتردید مهمترین پروژهی رسانهای خود را جا انداختن «اقتصاد جهانی» در اذهان عمومی تعریف کرده است. نظام سرمایهداری برای نیل به اهداف خویش حتی راضی به مثله کردن دموکراسی و فرو کاستن آن به یک مراسم انتخابات تشریفاتی است: یعنی رقابت بین احزابی غیرقابلتمیز از یکدیگر برای اداره حکومتی با تنها یک ایدئولوژی حاکم.
اقتصاد جهانی بهظاهر تنها محدود به معاملات اقتصادی در سطح گسترده و بدون مرز است. ولی در حقیقت در زیر این ردای مرصع، اقتصاد جهانی، همان جهانی شدن فقر است. جهانی که انباشت سرمایه در دست عدهای فقر را برای بیشتر مردمانش به ارمغان آورده و نتیجهاش جهانی است که مرفهینش با جمعیتی چند صد میلیونی، ۸۰ درصد ثروت جامعه بشری را در اختیار دارند. در این راه این ابرشرکتهای رسانهای آمریکایی و اروپایی که مالکان و مدیران منابع اصلی اخبار و اطلاعات جهان هستند، چنین اوضاعی را ترویج و از آن پشتیبانی میکنند. نویسنده میگوید: «به ما در جهان غرب اینطور میآموزند که ملاک نگرشمان باید «تأمین یا تهدید منافع»مان از سوی سایر جوامع باشد و درحالیکه ملاک سنجش خود ما عوامل سیاسی و اقتصادی است، به مدد رسانهها، تفاوتهای فرهنگی سایر جوامع با خودمان را مسئله عمده عنوان کنیم.»
ابرشرکتهای رسانهای به لطف فنآوریهای مدرن و شگفتآور با تکرار بیوقفه و مسلسلوار اطلاعات سیاسی «بیخطر» اذهان جوامع را از مسئله اصلی منحرف کرده و به فکر افزودن سهم اربابان خود از بازار کشورهای جهان سوم هستند.
تلاش این کتاب روشنگری دربارهی گوشههایی از این «نظم» نوین و اهمیت شکستن سکوتی است که پشتیبان قدرتهای بزرگ و دسیسههای آنهاست.