پیوند دیالکتیک با ماتریالیسم | ایبنا


کتاب «هگل و اندیشه فلسفی در روسیه: ۱۸۳۰-۱۹۱۷» [Hegel et la pensee philosophique en Russie] اثر گی پلانتی-بونژور [Guy Planty-Bonjour]، با ترجمه محمدجعفر پوینده فرصتی مغتنم برای بازنگری در یکی از کلیدی‌ترین فصل‌های تاریخ روشنفکری مدرن فراهم می‌آورد. این اثر که نسخه اصلی آن در سال ۱۹۷۴ توسط انتشارات معتبر نیژوف در لاهه منتشر شد، نه فقط یک پژوهش تاریخی، بلکه کالبدشکافی عمیقی از سرنوشت یک نظام فلسفی در یک بستر فرهنگی بیگانه و پرتلاطم است. کتاب پلانتی-بونژور با دقتی مثال‌زدنی، مسیری را ردیابی می‌کند که در آن، مفاهیم انتزاعی هگلی همچون «دیالکتیک»، «روح مطلق» و «تاریخ» به ابزارهایی کارآمد در دستان جریان‌های فکری متضاد روسی، از اسلاوگرایان محافظه‌کار تا مارکسیست‌های انقلابی، تبدیل شدند. این گزارش می‌کوشد با تکیه بر ساختار و محتوای کتاب و نقدهای موجود، ابعاد مختلف این اثر پژوهشی برجسته را روشن سازد.

هگل و اندیشه فلسفی در روسیه: ۱۸۳۰-۱۹۱۷» [Hegel et la pensee philosophique en Russie]

گی پلانتی-بونژور: تبارشناس دقیق ایده‌ها
اگرچه ممکن است اطلاعات زندگی‌نامه‌ای مفصلی از گی پلانتی-بونژور (Guy Planty-Bonjour) در دسترس عموم نباشد، اما اثر او خود بهترین معرف شخصیت آکادمیک اوست. انتشار کتاب در مجموعه معتبر «آرشیو بین‌المللی تاریخ ایده‌ها» (Archives internationales d’histoire des idées) و توسط ناشری چون نیژوف، گواهی بر جایگاه علمی نویسنده در حوزه هگل‌پژوهی و مطالعات اسلاوی است. پلانتی-بونژور در این کتاب، خود را نه یک نظریه‌پرداز، بلکه یک تبارشناس و مورخ دقیق ایده‌ها معرفی می‌کند. رویکرد او مبتنی بر تحلیل متون اصلی، نامه‌ها، مجلات و اسناد دست اول از محافل روشنفکری قرن نوزدهم روسیه است. او با پرهیز از تعمیم‌های شتاب‌زده، نشان می‌دهد که هدفش پر کردن خلئی پژوهشی است که آثاری چون کتاب «هگل در میان اسلاوها» اثر چیژفسکی باقی گذاشته بودند. چیژفسکی عمدتاً بر پذیرندگان هگل تمرکز داشت، اما پلانتی-بونژور با هوشمندی، مخالفان هگل و به‌ویژه هگلی‌های مارکسیست را نیز به مرکز تحلیل خود می‌آورد. هدف او، همانطور که در نقدها نیز اشاره شده، فهم «سرنوشت هگلی‌گرایی در کلیت اندیشه روسی» است؛ یعنی پاسخ به این پرسش‌های بنیادین که چرا برخی هگل را پذیرفتند، برخی تنها روش او را برگرفتند، و چرا گروهی دیگر به سرسخت‌ترین منتقدان او بدل شدند. این رویکرد جامع‌نگر، کتاب او را به یک منبع تحقیقاتی تراز اول و ماندگار تبدیل کرده است.

ساختار و محورهای اصلی کتاب
کتاب «هگل و اندیشه فلسفی در روسیه» در دو بخش اصلی سازمان‌دهی شده که هر یک دوره‌ای متمایز از تاریخ سیاسی و فکری روسیه را پوشش می‌دهند و نشان می‌دهند که چگونه زمینه سیاسی بر نحوه دریافت فلسفه تأثیرگذار بوده است.

بخش نخست کتاب، که تقریباً با دوران سلطنت سرکوبگر نیکلای اول (۱۸۲۵-۱۸۵۵) همپوشانی دارد، به مراحل اولیه نفوذ هگل‌گرایی می‌پردازد. در این دوره که تدریس فلسفه در دانشگاه‌ها ممنوع و فضای فکری به شدت کنترل می‌شد، اندیشه‌های هگل در محافل و سالن‌های خصوصی روشنفکران مسکو و سن‌پترزبورگ گسترش یافت. پلانتی-بونژور به تفصیل نشان می‌دهد که چگونه «هگلی‌های دهه ۴۰» ابتدا مجذوب جنبه‌های متافیزیکی و نظری نظام هگل شدند و سپس به سرعت به سمت ظرفیت‌های فلسفه تاریخ و فلسفه سیاسی او گرایش پیدا کردند.

در همین بخش، جدال تعیین‌کننده میان غرب‌گرایان و اسلاوگرایان کانون تحلیل قرار می‌گیرد. نویسنده با ظرافت نشان می‌دهد که این تقسیم‌بندی ساده‌انگارانه (غرب‌گرایان به مثابه چپ هگلی و اسلاوگرایان به مثابه راست هگلی) نادرست است. اسلاوگرایانی چون خومیاکوف و کیریفسکی، ضمن نقد غرب و عقل‌گرایی، خود عمیقاً درگیر مفاهیم هگلی بودند تا مسیر تاریخی منحصربه‌فرد و معنوی روسیه را تبیین کنند. از سوی دیگر، غرب‌گرایانی چون بلینسکی و هرتسن، از دیالکتیک هگل برای توجیه ضرورت مدرنیزاسیون روسیه بهره می‌بردند. نویسنده یک فصل کامل را به الکساندر هرتسن اختصاص می‌دهد، زیرا او را دارای اصیل‌ترین و عمیق‌ترین درک از هگل‌گرایی می‌داند که حتی جدایی نهایی‌اش از هگل نیز از دل یک فهم عمیق برآمده بود.

بخش دوم کتاب با آغاز سلطنت الکساندر دوم (۱۸۵۵-۱۸۸۱) و فضای نسبتاً بازتر سیاسی آغاز می‌شود. به گفته نویسنده، نسل جدید روشنفکران، موسوم به «مردان دهه شصت»، دیگر به بحث‌های نظری محض قانع نبودند و به دنبال «عمل» بودند. در اینجاست که هگل‌گرایی به شکل‌های رادیکال‌تری تفسیر می‌شود. پلانتی-بونژور سه جریان اصلی را در این دوره متمایز می‌کند:

۱. پیوند دیالکتیک با ماتریالیسم: متفکرانی چون نیکلای چرنیشفسکی، از پیشگامان پوپولیسم (نارودنیک‌ها)، کوشیدند روش دیالکتیکی هگل را از محتوای ایدالیستی‌اش جدا کرده و آن را بر پایه‌ای ماتریالیستی استوار کنند. این تلاش راه را برای ظهور ماتریالیسم دیالکتیکی در روسیه هموار کرد.

۲. تفسیرهای رادیکال و آنارشیستی: میخائیل باکونین، چهره برجسته آنارشیسم، مفهوم هگلی «نیروی نفی» را به اصل بنیادین فلسفه خود بدل کرد. از نظر او، شور تخریب، خود شوری خلاق است و این اصل ویرانگر، مقدمه ضروری برای هرگونه آزادی است. این نمونه‌ای درخشان از دگردیسی یک مفهوم فلسفی در یک زمینه انقلابی است.

۳. ظهور مارکسیسم روسی: بخش پایانی کتاب به رابطه پیچیده هگل و مارکسیسم روسی اختصاص دارد. گئورگی پلخانف، که «پدر مارکسیسم روسی» خوانده می‌شود، هگل را برای دفاع نظری از مارکسیسم احیا کرد. اما نقطه اوج این تحلیل، بررسی دقیق بازگشت ولادیمیر لنین به هگل است. پلانتی-بونژور نشان می‌دهد که مطالعه عمیق کتاب علم منطق هگل توسط لنین در سال ۱۹۱۴، نقطه عطفی در تفکر او بود و به این نتیجه رسید که بدون درک دیالکتیک هگل، نمی‌توان سرمایه مارکس را به درستی فهمید. این بازگشت به هگل، اندیشه لنین را در آستانه انقلاب ۱۹۱۷ عمیقاً غنا بخشید.

نقدها و نقاط قوت پژوهشی
همان‌گونه که در نقد منتشر شده در «مجله فلسفی لوون» (۱۹۷۶) نیز اشاره شده، اهمیت کتاب پلانتی-بونژور در جامعیت و دقت تحلیلی آن نهفته است. این اثر فراتر از یک گزارش تاریخی صرف عمل کرده و به یک تحلیل مفهومی عمیق از چگونگی دگرگونی ایده‌ها در بستر تاریخ بدل می‌شود.

گرچه کتاب پلانتی-بونژور در میان پژوهشگران غربی و روسی به عنوان یکی از منابع مرجع مطالعات هگل و اندیشه سیاسی روسیه مطرح شده، اما با نقدهای متعددی نیز مواجه است. یکی از اصلی‌ترین نقاط قوت کتاب، جامعیت مثال‌زدنی، تحلیل دقیق، و تمایزگذاری شفاف میان شاخه‌های اندیشه‌ای اصلی است. گزارشگران و منتقدان فلسفی همچون ژان-پیر دشپر این متن را یک دستاورد پژوهشی و تحلیلی ممتاز تلقی کرده‌اند. بازشناسی خلاق و مبتکرانه نقش دیالکتیک در ایجاد زمینه برای نقد دین، سنت، انقلاب و فرهنگ از دیگر نکات برجسته کتاب است.

در مقابل، برخی منتقدان معتقدند تأکید سنگین نویسنده بر تغییرات مفهومی و نظری ممکن است جای بررسی دقیق‌تر بستر تحولات اجتماعی و ساختار سیاسی روسیه را تنگ کرده باشد. همچنین در برخی فصول، میزان تأثیرگذاری واقعی هگل بر حوزه‌های اجتماعی و لایه‌های گسترده‌تر جامعه روسیه، با توجه به شواهد، قابل مناقشه دانسته شده است و از این حیث ممکن است نویسنده دچار اغراق یا ساده‌سازی شود.

با این حال، به مدد ساختار منسجم و رویکرد سیستمی به تحولات فکری، اثر پلانتی-بونژور واجد ارزش مرجعیت کلاسیک برای پژوهشگران فلسفه سیاسی و تاریخ اندیشه روسی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...