کتاب «البراهین الساباطیه فیما تستقیم به دعائم الملة المحمدیة و تنهدم به اساطین الشریعة المنسوخة العیسویة» اثری است از جواد ساباط که در ایام سلطنت سلطان محمود عثمانی در کلکته منتشر شد.

البراهین الساباطیه فیما تستقیم به دعائم الملة المحمدیة و تنهدم به اساطین الشریعة المنسوخة العیسویة

به گزارش کتاب نیوز به نقل از  مهر، حجت الاسلام رسول جعفریان استاد تاریخ و رئیس کتابخانه مرکزی، مرکز اسناد و تأمین منابع علمی دانشگاه تهران در یادداشتی به معرفی اثری پرداخته است که در سال ۱۲۲۹ ق / ۱۸۱۴ م در نقد مسیحیت در کلکته منتشر شده است:

کتاب «البراهین الساباطیه فیما تستقیم به دعائم الملة المحمدیة و تنهدم به اساطین الشریعة المنسوخة العیسویة» اثری است از جواد ساباط بن ابراهیم ساباط باسیفین حسنی، که در ایام سلطنت سلطان محمود عثمانی، در سال ۵۵۷۴ یهودی، ۱۸۱۴ عیسوی، و ۱۲۲۹ هجری در کلکته چاپ شده است. این اثر در نقد مسیحیت است، آن هم زمانی که انگلیسی‌ها بر هند تسلط یافته اند.

فهرستی از مطالب کتاب در اول آمده و در همان مقدمه گفته شده است که مؤلف این کتاب را چاپ کرده است، ۱۰۰ نسخه برای مردمان حرمین، ۵۰ نسخه در اهل یمن، ۵۰ نسخه برای اهل عمان، ۱۰۰ نسخه برای اهالی ایران و ماوراءالنهر، ۵۰ نسخه برای اهالی استانبول و اطراف آن، و ۱۰۰ نسخه برای اهالی هند، تا آنجا که می دانم علاوه بر نسخه چاپی در مجلس، نسخه‌ای هم در کتابخانه ملک است. نمی دانم بعدها تصحیح مجدد و چاپ انتقادی از آن شده است یا خیر، و اکنون هم کاری به نقد مسیحیت آن ندارم.

هدف فقط اشاره به بخشی از مقدمه است: او می‌گوید در عنفوان جوانی اصول دین محمدی و مذهب حنفی را فراگرفته، پس از آن عازم سرزمین‌های مختلف اسلامی شده است، سرزمین‌هایی که در هر نقطه آن، مردمان، مذهبی برگزیده اند. براب مثال، علمای ماوراءالنهر، شیعه را تکفیر کرده و اسارت زنان آنان را روا و ریختن خونشان را حلال می‌دانند. در مقابل، علمای شیعه هم دیگر گروه‌های اهل اسلام را تکفیر می‌کنند، و قتل و نهب اموالشان را روا می‌شمرند. اباضی‌ها و زیدی‌ها هم، هر کدام دیگری را تکفیر می‌کنند، اما هیچ کدام آنها توجهی به نصارا و اساساً به اصلاح آنچه از امورشان از آن ناحیه فاسد شده ندارند.

در اثنای سفرهایم، به هند آمدم. دیدم علمای آنجا، با وجود فراوانی، به چیزهای بی اهمیتی می‌پردازند، در پی چیزهایی هستند که آنان را بی نیاز نمی‌سازد. عالمان نجد و حرمین و جزیه و عجم و مصر و یمن، برخی مشغول درس و تدریس، و برخی مشغول مکر و تلبیس هستند، برخی در خدمت سلاطین و امراءند، برخی در صدد جاه و ریاست، و برخی در صدد تدوین کتب فقه و سیاست… برخی در عزلت و گوشه گیری برای عبادت و برخی به تدریس. و اما در اینجا، نصارا، تسلط کاملی بر هند به دست آورده، و بساط عدل را به صورت رضایت بخشی پهن کرده اند «و بسطوا فیه بساط العدل بسطا مرضیا»، رب و مربوب، مستقیم و مقلوب، و صحیح و مثلوب، صرف نظر از ایمان، با یکدیگر برابرند. آنها کاری به ادیان ندارند. و اما در اینجا، شماری از قسیسان، در تلاشند تا مسلمانان را از دین محمدی بازگردانند و به دین منسوخ عیسوی جذب کنند.

آنها این افراد را در مرکزی گردآورده اند که نامش برطش اند فارنر بیبل سوسیستی [ لابد مقصودشBritish and Foreigner Bible Society است که در ویکی انگلیسی مدخل دارد] یعنی «مجمع المشترک للکتب السماویة لاهل برطن و غیرها» است. آنان قسیسانی را هم به نقاط مختلف هند، حبش، چین، روم و ایران و نقاط مسکونی دیگر می‌فرستند، به طوری که از اهالی ملیبار و مدراس و بنگاله، از میان برهمنان و مشرکین، تعداد ۱۰۰۰۰۰ هزار و از مسلمین ۱۰۰۰۰ مرتد شده اند. من دیدم اگر اینها را به خود واگذارم، فساد بزرگی پدید خواهد آمد، و لازم است علاج واقعه قبل از وقوع کرد، چون دیدم مذهب انکتارئین، فی الجمله از دیگر مذاهب نصارا، مانند کاتولیک‌ها، ارمن، سریانی‌ها، و جروج و یونانیین و الاصطباغیین و… بیشتر است، سراغ رؤسای آنها رفتم و خودم را از حشم آنان نشان دادم. او مرا به کاری در امر قضاء در اسحاق فتن که شهری از شهرهای ساحل هند، است... فرستاد. در آنجا شروع به آموختن زبان آنها کردم تا توانستم قادر به فهم عبارت ناموس شوم.

سپس انحرافم را از دین صحیح ظاهر کردم، و این که متمایل به دین مسیح شده ام! از آنجا در سال ۱۲۱۵ به مدارس رفتم، و خواستم مرا در مجمع مترجمان قرار دهد تا انجیل را به عربی ترجمه کنم… [در ادامه ماجراهای دیگری آمده تا صفحه ۱۸ که متن نقد او شروع شده است. باید وقتی بخش اول بازنویسی و درست مطالعه و بررسی شود.

اطلاعاتی از ایران و عثمانی، به ویژه یمن و هند نواحی مختلف آن در این مقدمه طولانی آمده است.

................ هر روز با کتاب ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...