ببینید خوانش استاد حسین معصومی همدانی از باب هفتم «بوستان» سعدی؛ اندر سلامت گوشه‌نشینی و صبر بر ایذاء خلق:


حسین معصومی همدانی . اول اردیبهشت ۱۳۹۶

...

اگر در جهان از جهان رسته‌ای است،
در از خلق بر خویشتن بسته‌ای است

کس از دست جور زبانها نرست
اگر خودنمای است و گر حق پرست

اگر برپری چون ملک ز آسمان
به دامن در آویزدت بدگمان

به کوشش توان دجله را پیش بست
نشاید زبان بداندیش بست

فرا هم نشینند تردامنان
که این زهد خشک است و آن دام نان

تو روی از پرستیدن حق مپیچ
بهل تا نگیرند خلقت به هیچ

چو راضی شد از بنده یزدان پاک
گر اینها نگردند راضی چه باک؟

بد اندیش خلق از حق آگاه نیست
ز غوغای خلقش به حق راه نیست

از آن ره به جایی نیاورده‌اند
که اول قدم پی غلط کرده‌اند

دو کس بر حدیثی گمارند گوش
از این تا بدان، ز اهرمن تا سروش

یکی پند گیرد دگر ناپسند
نپردازد از حرفگیری به پند

فرو مانده در کنج تاریک جای
چه دریابد از جام گیتی نمای؟

مپندار اگر شیر و گر روبهی
کز اینان به مردی و حیلت رهی

اگر کنج خلوت گزیند کسی
که پروای صحبت ندارد بسی

مذمت کنندش که زرق است و ریو
ز مردم چنان می گریزد که دیو

وگر خنده روی است و آمیزگار
عفیفش ندانند و پرهیزگار

غنی را به غیبت بکاوند پوست
که فرعون اگر هست در عالم اوست

وگر بینوایی بگرید به سوز
نگون بخت خوانندش و تیره‌روز

وگر کامرانی در آید ز پای
غنیمت شمارند و فضل خدای

که تا چند از این جاه و گردن کشی؟
خوشی را بود در قفا ناخوشی

و گر تنگدستی تنک مایه‌ای
سعادت بلندش کند پایه‌ای

بخایندش از کینه دندان به زهر
که دون پرور است این فرومایه دهر

چو بینند کاری به دستت در است
حریصت شمارند و دنیا پرست

وگر دست همت بداری ز کار
گدا پیشه خوانندت و پخته خوار

اگر ناطقی طبل پر یاوه‌ای
وگر خامشی نقش گرماوه‌ای

تحمل کنان را نخوانند مرد
که بیچاره از بیم سر برنکرد

وگر در سرش هول و مردانگی است
گریزند از او کاین چه دیوانگی است؟!

تعنت کنندش گر اندک خوری است
که مالش مگر روزی دیگری است

وگر نغز و پاکیزه باشد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش

وگر بی تکلف زید مالدار
که زینت بر اهل تمیز است عار

زبان در نهندش به ایذا چو تیغ
که بدبخت زر دارد از خود دریغ

و گر کاخ و ایوان منقش کند
تن خویش را کسوتی خوش کند

به جان آید از طعنه بر وی زنان
که خود را بیاراست همچون زنان

اگر پارسایی سیاحت نکرد
سفر کردگانش نخوانند مرد

که نارفته بیرون ز آغوش زن
کدامش هنر باشد و رای و فن؟

جهاندیده را هم بدرند پوست
که سرگشتهٔ بخت برگشته اوست

گرش حظ از اقبال بودی و بهر
زمانه نراندی ز شهرش به شهر

عزب را نکوهش کند خرده بین
که می‌رنجد از خفت و خیزش زمین

وگر زن کند گوید از دست دل
به گردن در افتاد چون خر به گل

نه از جور مردم رهد زشت روی
نه شاهد ز نامردم زشت گوی

غلامی به مصر اندرم بنده بود
که چشم از حیا در بر افکنده بود

کسی گفت: «هیچ این پسر عقل و هوش
ندارد، بمالش به تعلیم گوش»

شبی بر زدم بانگ بر وی درشت
هم او گفت: «مسکین به جورش بکشت!»

گرت برکند خشم روزی ز جای
سراسیمه خوانندت و تیره رای

وگر بردباری کنی از کسی
بگویند غیرت ندارد بسی

سخی را به اندرز گویند: «بس!
که فردا دو دستت بود پیش و پس»

وگر قانع و خویشتن‌دار گشت
به تشنیع خلقی گرفتار گشت

که همچون پدر خواهد این سفله مرد
که نعمت رها کرد و حسرت ببرد

که یارد به کنج سلامت نشست؟
که پیغمبر از خبث ایشان نرست

خدا را که مانند و انباز و جفت
ندارد، شنیدی که ترسا چه گفت؟

رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبر است و بس

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...