آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینههای اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قویتر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشهای که از قفقاز میآمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بینیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است
...
صد سال پیش تاکید میکند که «علم باید ثروت بیاورد»، درحالیکه حتی الان هم فراوان هستند کسانی که این ایده را مورد تمسخر قرار میدهند... تاریخ تفکر در دوره تغییر... نویسندگان بزرگ، هراسی از بر هم زدن اوضاع فکری گذشته ندارند ... عقلانیت در جامعه، دچار بحران شده و زمینه برای تغییر آن پدید میآید... بخشهای از مردم ما هنوز زندگی شان، تحتتأثیر خوابهای شگفت انگیز است... بخش مهمی از عقب ماندگی ما به دلیل نداشتن نگاه علمی به زندگی است
...
جناب آقای رئیسی در اولین سخنرانی خود گفتند که آستان قدس را مرکزی علمی کشور خواهند کرد. بنده نمی دانم مقصود ایشان از «علم» و مرکز علمی کردن مشهد چه بود، اما امروز پس از سه سال و اندی، در این حوزه، اتفاق درخوری نیفتاد... کتابخانه آستان قدس، با امکاناتی که دارد، و توجهی که به آن هست، در حال حاضر، یک جای مرده به حساب می آید... تقریبا از نظر دسترسی به منابع آن و در خسّت و ضنّت، کتابخانه مرعشی قم با آستان قدس، رقابت دارند.
...
دست به اقدامی درخور در ادبیات شرح حالنگاری خودنوشت به ویژه نوع خاص آن در میان روحانیت زده و با ذوق و ابتکاری که داشته اند نه تنها از چهارچوب های مقبول و معمول در این زمینه استفاده کردهاند، بلکه در این زمینه افق های تازه ای را نیز گشوده اند... جالب است که وی از ابراز عشق خود بعدها هم که آن زن ازدواج کرده و خودش هم صاحب زن و فرزند است، خودداری نکرده و مهم تر آن که این گزارش را به صورت یک کتاب منتشر کرده است.
...
آنچه که در این فصل (و فصول دیگر) جلب توجه می کند این است که مؤلف هیچ نوع ارجاعی در ارائه مباحث نداده و مواد تاریخی با تحلیلهای وی و بدون هیچ گونه منبع و مدرکی در اختیار گذاشته شده است... یک ناشر وابسته به یک مرکز تبلیغات دینی چگونه به خود اجازه می دهد به نشر چیزی بپردازد که وحی را محل تردید قرار می دهد... نه تنها به اغلاط تاریخی واضح و آشکار آن توجهی داده نشده که هیچ پاسخی هم داده نشده
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه میکنند تا در فرآیند طلاق، همهچیز، حتی خانه و ارثیه خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک میکند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه سقوط به دست این نوکیسههای سطحی، بیریشه و بیاخلاق است، تصمیم میگیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود میگوید: «تکشاخهای خالخالی پرواز کرده بودند.»
...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه بهمنزله یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هالهای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایتهای نازیسم عذرخواهی نکرد. او سالها بعد، عضویتش در نازیسم را نه بهدلیل جنایتها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگترین اشتباه» خود خواند
...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشههای آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشهای پوسیده است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوانهای مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته میشود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ میشود
...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیرههای روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی مینشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل میکند... سادهترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین میدهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغههای شخصیاش درباره عشق، خلوص و میل بودند
...
من از یک تجربه در داستاننویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بدهبستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، میتواند فضای به هم ریخته ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستاننویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت میکنیم مقصود تنها زبانی که با آن مینویسیم یا حرف میزنیم، نیست. مجموعهای است از رفتار، کردار، کنشها و واکنشها
...










