جناب آقای رئیسی در اولین سخنرانی خود گفتند که آستان قدس را مرکزی علمی کشور خواهند کرد. بنده نمی دانم مقصود ایشان از «علم» و مرکز علمی کردن مشهد چه بود، اما امروز پس از سه سال و اندی، در این حوزه، اتفاق درخوری نیفتاد... کتابخانه آستان قدس، با امکاناتی که دارد، و توجهی که به آن هست، در حال حاضر، یک جای مرده به حساب می آید... تقریبا از نظر دسترسی به منابع آن و در خسّت و ضنّت، کتابخانه مرعشی قم با آستان قدس، رقابت دارند.

بر اساس آنچه گفته شده، در روزهای آتی، مسوولیت اداره آستان قدس رضوی (ع) را شخص تازه ای بر عهده خواهد گرفت. می دانیم که این مرکز بزرگ دینی ـ مالی، کارهای بزرگی دارد که برخی از آنها ریشه در وظایف تعریف شده آن در تاریخ هزار و اندی ساله اش دارد. کارهایی در حوزه توسعه فرهنگ دینی و مذهبی، کارهای بزرگ و کوچک اقتصادی، امور خیریه ای و بهداشتی، و حمایت از اقشار آسیب پذیر و بسیاری از مسائل دیگر. مدتی قبل، تصاویر جذام خانه آستان قدس رضوی را از دوره پهلوی اول و بعد از آن می دیدم، و می دانم هزاران برگ سند هم در این زمینه هست. چندین دهه، این جذام خانه، مهمترین مرکزی بود که در کشور، به حمایت از این افراد برخاسته و جایی را برای حمایت از آنها تدارک دیده بود.

در اینجا کاری به این قبیل کارها ندارم که امیدوارم باز هم انجام شود. فقط درخواستم این است که مدیریت جدید، در اندیشه تأثیر گذاری در حوزه فرهنگ عمومی جامعه، امر تعلیم و تربیت و بویژه توسعه علمی جامعه ایرانی باشد. این نقطه ثقل عرض بنده است.
آستان قدس می تواند و باید به وظایف جاری خود در زمینه های دینی و مذهبی و همین طور صدقات و امور خیریه بپردازد، اما در کشوری که بخش مهمی از تراکنش مالی و اقتصادی با حمایت و وقف مردم در آن نقطه متمرکز است، لازم است، برای توسعه علمی کشور کاری صورت گیرد. این پول و امکانات و اعتباری در آنجا هست و می تواند منشأ اثر باشد، در کمتر جایی هست و مع الاسفدر روزگار ما، دانشگاهها، معمولا فقیر و نیازمند صدقات هستند و به این دلیل و گرفتاری های اداری خیلی از کارهای علمی را نمی توانند انجام دهند.

خاطرم هست، جناب آقای رئیسی در اولین سخنرانی خود پس از قبول مسوولیت در آنجا، گفتند که آستان قدس را مرکزی علمی کشور خواهند کرد. بنده نمی دانم مقصود ایشان از «علم» و مرکز علمی کردن مشهد چه بود، اما امروز پس از سه سال و اندی [از اسفند 94 تاکنون] که ایشان مسوولیت آنجا را داشتند، در این حوزه، اتفاق درخوری نیفتاد، و شاید تصمیماتی در حد حرف و فقط روی کاغذ گرفته شده که بنده بی خبرم و امیدوارم خبری بوده باشد.
به علاوه که غالبا به نظر می رسد علم در اندیشه این افراد، فقط علم دینی است و اگر از گسترش دانشگاهها صحبت می کنند، غالبا رشته های قرآن و حدیث در ذهنشان هست! تازه درست کردن یک دانشگاه مانند دانشگاه های دیگر... هرچند عریض و طویل، چه ثمری دارد. صدها از این مراکز آموزش عالی زمان آن رئیس اسبق ایجاد شد که حالا باید برای بستنش هزینه کنند...

این که آستان قدس توانست در دو سه دهه قبل، بزرگترین کتابخانه کشور را بنا کند، بسیار مهم و قابل تقدیر است، و این که در این کتابخانه، حجم عظیمی از میراث علمی وجود دارد ـ صد البته با کمک پیشینیان ـ امری قابل توجه است، اما در طول این سالها، این کتابخانه به دلیل شرایط بسته آستان قدس، مثل غالب مراکز مذهبی دیگر، هیچ گاه نتوانست کار درخوری در توسعه علمی کشور ایفا کند.
روشن است که مقصود از تحول این است که بتواند در توسعه علمی کشور، در ایجاد برنامه های نوآورانه و خلاقانه کاری انجام دهد. کتابخانه آستان قدس، با امکاناتی که دارد، و توجهی که به آن هست، در حال حاضر، یک جای مرده به حساب می آید، و جز در حد مشهد، آن هم در حد یک کتابخانه عمومی، سرویس دهی جدی به خصوص در فضای مجازی و حوزه علوم انسانی دیجیتال ندارد. دلیل این مدیریت اداری صرف هم، این است که آنجا تحت سیطره افکار محدود و سخت گیرانه و قبض از بالاست که دهها سال است امکان هیچ نوع تحولی را در آن نداده اند. تقریبا از نظر دسترسی به منابع آن و در خسّت و ضنّت، کتابخانه مرعشی قم با آستان قدس، رقابت دارند.

این در حالی است که کتابخانه می توانست یک انقلاب علمی در حوزه کتاب و نسخ خطی داشته باشد، اما حتی فهرست نسخ خود را هم کامل نکرد و از حالت بلوبشویی در نیاورد. هزاران نسخه را به عنوان نفیس در اختیار کسی قرار نداد و هیچ کار مهمی در جهت توسعه کتابخانه دیجیتالی به انجام نرساند.
به نظرم معلوم است که مدیران جزء در آستان قدس، بیش از آن که مدیر باشند، خدمتگزارند، و به همین دلیل فاقد توان تصمیم گیری کلان می باشند. مشکل از مدیریت بالاتر و سیستم بسته ای است که آنجا دارد.

یک نمونه دیگر در باره انتشارات این مرکز است. انتشارات آستان قدس، در دهه اول انقلاب، در برخی از حوزه های علم روز وارد شد و در غیاب ناشرانی که کارهای علمی روز را منتشر می کردند، تلاشهای قابل تقدیری کرد. در برخی از حوزه های علمی، مانند جغرافیا، فقط به دلیل وجود دو سه نفر آدم چیز فهم در آنجا، صدها شماره مجله و کتاب منتشر شد. اما در سالهای اخیر، تمام این بساط برچیده شده، و همان طور که عرض شد، این مرکز، صرفا به کار انتشار متون دینی یا تاریخی ـ دینی مشغول شده و از نقش خود بازمانده است. البته که از همین مقدار تلاش هم متشکریم.

بارها نوشته ام، در این کشور، هیچ کس به اندازه رهبری روی علم جدید تأکید ندارد، و دقیقا، هیچ دولتی به درستی در راستای خواسته ایشان حرکت نکرده است. روشن است که دولت ها، تصمیم گیرهای خودشان را دارند، اما آستان قدس هم که زیر نظر مستقیم رهبری است، در این زمینه کار جدی نکرده است. مگر چند مرکز در کشور هست که این قدر پول و امکانات داشته باشد؟
معلوم است که با افراد معمولی و عادی در مقام مدیر، کاری هم نمی شود پیش برد. مدیر چنین مرکزی، باید تلاش کند، عالم ترین و مجرب ترین افراد را از نقاط مختلف کشور ـ اگر نگوییم خارج از کشور ـ در خدمت بگیرد، و از این امکانی که در اختیار دارد، برای توسعه علمی کشور استفاده کند.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...