کتاب «دولت‌های توسعه‌گرا» [‎States of development: on the primacy of politics in development] اثر آدریان لفت‌ویچ [Adrian Leftwich] را جواد افشارکهن، عضو هیئت علمی دانشگاه بوعلی‌سینا، ترجمه و نشر پیله آن را در 400 صفحه و به قیمت 129600 تومان منتشر کرده است. [این کتاب نخستین بار با ع‍ن‍وان‌ «س‍ی‍اس‍ت‌ و ت‍وس‍ع‍ه‌ در ج‍ه‍ان‌ س‍وم‌» ب‍ا ت‍رج‍م‍ه‌ ع‍ل‍ی‍رض‍ا خ‍س‍روی‌ و م‍ه‍دی‌ م‍ی‍رم‍ح‍م‍دی‌ ت‍وس‍ط ان‍ت‍ش‍ارات‌ اب‍رار م‍ع‍اص‍ر ت‍ه‍ران‌ در س‍ال‌ ۱۳۸۴م‍ن‍ت‍ش‍ر ش‍ده‌ اس‍ت‌.]

دولت‌های توسعه‌گرا» [‎States of development: on the primacy of politics in development] اثر آدریان لفت‌ویچ [Adrian Leftwich]

بحث‌های اصلی لفت‌ویچ را می‌توان ذیل چند محور مهم صورت‌بندی کرد. اهمیت تنظیم‌گری دولت در توسعه، پرهیز از خلط توسعه با دموکراسی، لیبرالیسم و سوسیالیسم، و همچنین دشواربودن امر توسعه، هسته مرکزی کتاب را دربر می‌گیرند. خط واصل این محورها، عاملیت دولت به‌مثابه‌ موتور پیشران و تسهیلگر توسعه است. این چند محور به طور اجمالی، به این شرح‌اند:

1.‌ توسعه، یک شعور تنظیم‌کننده‌ مقتدر و مستقل می‌خواهد. این شعور فقط از آن دولت است.

سیاست از نظر لفت‌ویچ، مجموعه‌ای از فرایندهای آگاهانه در جهت سروسامان‌دادن به حل اختلافات بر سر توزیع و تخصیص منابع است. بنابر این تعریف از سیاست، «آنچه مورد نیاز است یک «شعور هماهنگ‌کننده» یا «قابلیت تنظیم‌کنندگی» است که بتواند سلسله‌ای گسترده از عاملان اقتصادی و زیرمجموعه‌هایش را برای حرکت در مسیر مورد نظر... هدایت کرده،... قانع سازد، هماهنگ کند و برخی اوقات دستور دهد و... در جایی که عاملان خصوصی نمی‌توانند یا نمی‌خواهند عمل کنند، خود وارد عمل شود» (لفت‌ویچ،49:1400-48). تنها عاملی که قادر به انجام این وظیفه در مقیاسی ملی است، «دولت» یا به طور دقیق‌تر «گونه‌ای از دولت» است. درواقع راهی خارج از دالان سیاست وجود ندارد. البته این بدان معنا نیست که دولت تنها متغیر بازی توسعه و منتزع از جامعه است؛ اما دولت مهم‌ترین بازیگر توسعه در فرایندی پیچیده، با وجود توان‌بخشی‌ها و محدودیت‌زایی‌های جامعه است.

2. فقط یک ذهن ساده معتقد است که دموکراسی شرط کافی برای توسعه یا ناسازگار با توسعه است.

مسئله این نیست که دموکراسی‌ها بر توسعه تأثیرگذارند یا خیر. مسئله این است که کدام دموکراسی، با کدامین سیاست در کدام جامعه، به چه میزانی از توسعه می‌رسد و تا چه حدی می‌تواند از آن محافظت کند. از آن سو، رژیم‌های دموکراتیک از رژیم‌های غیردموکراتیک در امر توسعه موفق‌تر نبوده‌اند. عملکرد هند و چین بین سال‌های 1950 تا 1980 شاهدی بر مدعای لفت‌ویچ هستند. از سوی دیگر لفت‌ویچ به جای پرسش از تأثیر ماندگاری دموکراسی‌ها بر توسعه یک گام به عقب‌تر می‌رود و می‌پرسد: اساسا استقامت خود دموکراسی‌ها محلی از اعراب دارد که بخواهیم ماندگاری تأثیر دموکراسی بر توسعه را اندازه بگیریم؟ مسئله این است که برخی از دموکراسی‌ها، دوام قابل توجهی ندارند. از آن مهم‌تر اینکه، در جوامع قطبی‌شده در درآمد، قومیت و... که نیازمند تغییرات بنیادین و رادیکال هستند، دموکراسی‌ها محافظه‌کارند و دارای ریتمی کُند در راستای تغییرات بنیادین هستند‌. به طور مثال لفت‌ویچ، از عدم تغییر بنیادین اصلاحات ارضی و برابری در مالکیت زمین در کشورهای دموکراتیک فکت می‌آورد.

3.‌ تعداد محدودی از کشورها به توسعه رسیده‌اند؛ توسعه امری دشوار است.

با وجود تمام خوش‌خیالی‌های نهادهای بین‌المللی از بانک‌ جهانی تا صندوق بین‌المللی پول و همچنین کمک‌های بین‌المللی اقتصادی به کشورهای توسعه‌نیافته، از سال 1965 تا سال 1995 بسیاری از کشورها با رشد منفی مواجه شدند. درواقع در موج سوم دموکراتیزاسیون، بسیاری از کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین اسیر بی‌ثباتی، فساد گسترده و کودتاهای نظامی شدند. البته که تصویر نیمه دوم قرن بیستم، تصویر تمام‌قد سیاهی نیست و می‌توان به نمونه‌های قابل توجهی از معجزه‌ها‌ی شرق آسیا اشاره کرد. اما واقعیت تکان‌دهنده این است که تنها تعداد کمی از کشورها به موفقیت چشمگیری در توسعه دست‌ یافته‌اند. لفت‌ویچ معتقد است ساده‌سازی‌های ایدئولوژیک پس از جنگ جهانی دوم، موانع توسعه را از وابستگی اقتصادی به قدرت‌های بزرگ (نظریه مرکز- پیرامون) تا شکل و اندازه‌ دولت‌ها معرفی کرد؛ حال آنکه نتیجه این اشتباه، در دهه‌ 1990 آشکار شد. نسبت کشورهای توسعه‌یافته به در حال توسعه، در قرن بیستم، نسبت «برخی» به «بسیاری» است. و اینجا آغازگاه مسئله‌مندی لفت‌ویچ است. پرسش اصلی اینجاست: چرا کشورهای اندکی در توسعه موفق شدند؟! جواب لفت‌ویچ در یک جمله این است: علت، نبود دولت مستقل و مقتدری است که بتواند اهداف توسعه‌گرایانه‌ خود را با ترکیبی از مشروعیت و سرکوب به جامعه اعمال کند.

4.‌ دولت توسعه‌گرا، دولت توسعه‌گراست ( نه نظاره‌گر لیبرالی نه برنامه‌ریز سوسیالیستی)

«دولت توسعه‌گرا یک شکل انتقالی دولت مدرن است که در جوامع در حال توسعه جدید از قرن نوزدهم پدیدار شد. این دولت‌ها ناشی از یک نیاز فوری به ایجاد رشد اقتصادی و صنعتی‌شدن به منظور پیشرفت است» (همان،337). این دولت را نباید با دولت «برنامه‌ریز- ایدئولوژیک» ژاپن، یا دولت‌های مالک و مسلط بر اقتصاد، مانند کوبا و شوروی که نسبتی با توسعه نداشتند و بازار را سرکوب می‌کردند، خلط کرد. خواست چنین دولتی نه تصاحب بازار بلکه «مدیریت بازار» است. از آن سو اگرچه این دولت‌ها، به علت همکاری و شکل‌دادن به بخش خصوصی، در نظام‌های گوناگون سرمایه‌داری رشد کرده‌اند، اما نباید آنها را به مرتبه‌ نظاره‌گری یک دولت لیبرالی فروکاست. دولت توسعه‌گرای مدنظر لفت‌ویچ با همه‌ تنوعش، دولتی است که واجد یک گروه از نخبگان توسعه‌گرای متعهد، استقلال نسبی برای تشکیلات دولتی، یک بوروکراسی باکفایت، یک جامعه‌ مدنی ضعیف و مطیع‌شده و دارای ظرفیت کنترل منافع اقتصادی محلی و خارجی است (لفت‌ویج،351:1400).

شرق

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...